«مسئله زن» و روشنفکران، طی تحولات دهه های اخیر

زن فاقد جنسیت
در شرایطی که بسیاری از زنان، خواه، ناخواه بی حجاب شده، وارد عرصه اجتماع و کسب و کار و تحصیل و دانشگاه، و… شده اند، مرد نه تنها در قلمرو مشروع و کنترل شده خانواده، بلکه خواه، ناخواه در قلمرو اجتماع، در ملاء عام، در عرصه دانشگاه، مدرسه اداره و کارخانه و …حتی در عرصه سیاست و مبارزات ضد امپریالیستی با زن رو در رو قرار گرفته است، زنی که غربزده و آلوده است و مرد را بیش از گذشته در معرض خطر «هوای نفس»، سقوط اخلاقی و ابتلاء به بیماری غربزدگی و تن گرایی قرارداده است. درچنین فضای آلوده ای، تن گریزی به مثابه یک عکس العمل سیاسی تبلور شدیدتری می یابد و سرکوب جنسیتی و حساسیت و وسواس نسبت به بدن زن تشدید می گردد. اما تکلیف زنانی که خود همسنگر مردان گشته و وارد عرصه نبرد با «غربزدگی» و امپریالیسم شده اند،چه می شود؟ با زنان انقلابی که عضو سازمان های انقلابی چون فدائیان و مجاهدین شده اند و یا به دعوت شریعتی ها لبیک گفته اند چه باید کرد؟ پاسخ این بود که این زنان لابد و باید زنان خاصی باشند. زنانی فاقد جنسیت و ماوراء جسمیت.
در صف نیروهای چپ (غیر مذهبی) زنان انقلابی، خود را از لحاظ سر و وضع ظاهر، به شکل و هیئت مردان نزدیکتر می کنند. از لحاظ رفتار و سلوک اجتماعی نیز سعی دارند جنسیت خود را انکار کنند. در صف نهضت اسلامی (طرفداران شریعتی و مجاهدین) نیز زنان با ابداع پوشش و هیئت خاص (نه چادر و لباس سنتی زن ایرانی و نه پوشش فرنگی مآب)، یعنی تونیک و شلوار گشاد و تیره رنگ همراه باروسری تیره رنگ، تلاش می کنند تا خود را از هر نوع «معصیت و شرارت زنانه» منزه نشان دهند و در عین حال معرف هویت جدیدی باشند برای زنان ایران. هویتی که به قول دنیس کندیوتی (در مورد ترکیه)، نوعی «مصالحه ملی» بود در کشاکش سنت و تجدد از یک سو و وطنخواهی و «غربزدگی» از سوی دیگر. چهره بسیار جدی و مطمئن (اگر نه خشن)، مصمم و پُر غرور و حاکی از اعتماد به نفس این زنان، در تاریخ سیاسی ایران تازگی دارد. این چهره قبل از این که در ادبیات و داستانها خلق شود، در جامعه مادیت یافته است. اگر چه چهره اش الگویی فراگیر نیست اما بسیار نافذ و اثر گذار است. از نظر مردم و خودش او دیگر نه یک زن که «یک پا مرد» شده است! او نه یک زن که «خواهر» یا «رفیقی» است فاقد جنسیت که می تواند در کنار مردان و دوشادوش آنها مبارزه کند.
باید گفت که ایده آلیزه کردن چهره انقلابیون در اذهان مردم و هواداران آنها، منحصر به زنان انقلابی نبود. از مردان انقلابی چریک و مجاهد نیز چهره های غیر جسمانی و مافوق بشری ترسیم شده بود. اما چهره سازی غیر جسمانی و نفی بُعد جنسیت در زنان بارز تر و پُر معناتر بود. برای مثال با توجه به چنین زمینه روانشناختی و اجتماعی است که بهتر می توان دریافت که چرا زن هنرمندی چون فروغ فرخزاد در واقع به گناه «تن خواهی» و پرداخت و توجه طبیعی به جنسیت و امیال جسمانی و تقدیر و تجلیل از عواطف و احساسات (خاصه عواطف زنانه) از طرف بسیاری روشنفکران مبارز آن دوره (و البته روشنفکران غیرمبارز نیز) مورد بی توجهی و بی اعتنایی و حتی تخطئه واقع می شود و ارزش والای هنری و فرهنگی او تحت الشعاع معیارهای رایج اخلاقی قرار می گیرد، اما زن هنرمند دیگری چون پروین اعتصامی نه تنها پذیرفته می شود بلکه تمجید از تقوی و فضیلت اخلاقی او مورد تأکید واقع شده و از او تصویری فاقد جنسیت و شخصیتی تن گریز ارائه می گردد.