«مسئله زن» و روشنفکران، طی تحولات دهه های اخیر

«مسئله زن» پس از انقلاب
پس از گذشت ده سال از حکومت اسلامی و غلبه «الگوی زن مسلمان»، واقعیات متحول جامعه ایران نشان می دهد که برای توضیح و تحلیل موقعیت و مسائل کنومی زنان ایران، نمی توان همچنان به تشریح و تنقید بنیادهای عقیدتی اسلام، آیه های مختلف قرآن و احادیث و روایات پیغمبر اسلام و امامان و حتی ایدئولوگ های معاصر نهضت اسلامی پرداخت و تمامی علل جنسیت گرایی موجود در ایران را در دکترین اسلام جستجو کرد. ما در عین در نظر داشتن سهم و نقش دین اسلام به مثابه یکی از عوامل نهادی کردن جنسیت گرایی و مردسالاری، ناگزیر هستیم واقعیات مشخص تاریخی، مادی و سیاسی و فرهنگی جامعه را در یک کلیت همه جانبه تری در نظر بگیریم. اسلام نیز مثل هر دین و فلسفه و ایدئولوژی دیگر خاصه اگر بخواهد ماشین دولتی را در قرن بیستم در دست بگیرد، ناگزیر است بنا به مقتضای زمان و شرایط سیاسی و اقتصادی، رنگ عوض کرده، به تفسیرها و تعبیرهای متناسب با ضروریات حفظ قدرت روی آورد. تجربه ده سال گذشته و خاصه روندی که پس از مرگ آیت الله خمینی آغاز شده است نمایشگر آن است که رفته، رفته پراگماتیسم سیاسی بر دگماتیسم عقیدتی حکومت اسلامی در بسیاری زمینه ها از جمله نقش زن، غلبه می یابد.
مثلاً اگر آیت الله خمینی وقتی که در اپوزیسیون بود حتی علیه حق رأی زنان (در سال 1342) فتوی صادر می کند، ول آیت الله خمینی در رأس قدرت، زنان را به رأی دادن و شرکت در امور سیاسی و مبارزات به نفع حکومت، تشویق می نماید و حتی دختر خویش را مسئول تشکیل«جمعیت زنان مسلمان» می کند و به تقلید از سازمان ملل و زنان «شرق» و «غرب»، در تهران کنفرانس های جهانی زنان برگزار می شود، شورا ها و کمیسیون های ویژه مسائل زنان ایجاد می گردد و به تدریج حتی قوانین خود دولت اسلامی، در زمینه خانواده (نکاح و طلاق و …) آموزش و تحصیلات،استخدام و مشاغل و… توسط همین نهادها و زنان فعال مسلمان، به نقد کشیده شده، مورد بعضی اصلاحات و تعدیلات واقع می شوند. مسلماً مبارزات اعتراضی، افشاگری ها و تبلیغات زنان پیشرو و سایر نیروهای اپوزیسیون در مراجع بین المللی و فشار افکار عمومی جهانی سهم و تاثیر خود را در این زمینه داشته است و خواهد داشت. اما مقاومت خود زنان در داخل ایران و به خدمت گرفتن کوچکترین امکانات موجود در جهت حفظ موقعیت ها و ادامه حضور زن در جامعه، نقش مهمی را بازی کرده است. ضمناً نباید منکر شد که واقعیات مادی جامعه، و پراتیک و تجربه عملی خود زنان حامی و فعال جمهوری اسلامی، خواه، ناخواه منجر به تغییر در دیدگاه ها و انتظارات این دسته از زنان نیز شده است. به طوری که از جدال ها و مباحث نشریات رسمی زنان اسلامی بر می آید، از «الگوی زن مسلمان» تعاریف و برداشت های متناقضی شده است و سردرگمی و اختلاف نظر درون زنان حامی حکومت اسلامی نسبت به «زن مسلمان راستین» به وجود آمده است. به عنوان مثال در مورد برنامه ویژه «الگوی زن» که از رادیو پخش شد و جنجال دیگری را آفرید، مجله «زن روز» در دیباچه خود نوشت: «نتیجه آن که امروز در گذر ده سال از انقلاب اسلامی با تأسف و تأثر عمیق شاهدیم که نه تنها «الگوی زن مسلمان» برای زنان این جامعه معرفی و تبیین نشده، بلکه اصولاً هنوز زنان جامعه ما، معنا و مفهوم «الگوی زن مسلمان» را در نیافته اند. تا آنجا که در پاسخ سوال نظرخواهی رادیو «الگوی زن مسلمان» را «اوشین» و …می دانند و حضرت فاطمه را الگوی قدیمی می انگارند».
و یا خانم رجایی در نطق پیش از دستور مجلس به مناسبت «روز زن» (تولد دختر پیامبر، هفتم بهمن 1367) مشکلات کنونی زنان جامعه را چنین بر می شمرد: «1- کمرنگ شدن حضور زنان در فعالیت های مختلف، 2-بازگشت تدریجی و حضور نمایشی و عرضه خود به عنوان یک کالا، 3- طرح مجدد دیدگاه های تنگ نظرانه و در نهایت تجویز خانه نشینی زن، 4- عدم برخورد همه جانبه با مسائل زنان و پرداختن مجدد به امر حجاب، 5-عدم توجه کافی به روحیات زن و ساخت فیزیکی وی در برنامه ریزیها و تهیه فیلم ها، 6- عدم تحول اساسی در برنامه های آموزشی در سطوح مختلف آموزش و پرورش عالی و عدم برنامه ریزی منطقی …نقاط ضعف مذکور عمدتاً ناشی از بی برنامگی و تنگ نظری برخی از افراد بوده است.»
اما برای این که در زمینه اثرات سیاست های جمهوری اسلامی بر موقعیت زنان و به اصطلاح «مسئله زن» بعد از انقلاب، به کلی گویی اکتفا نکنیم، می باید به تحقیقات عینی و سیستماتیکی در زمینه مسائل مشخصی چون خانواده، آموزش و تحصیلات، کار و مشاغل، بهداشت و امکانات، کنترل موالید، فعالیت های اجتماعی و سیاسی و فعالیت های فرهنگی و علمی و هنری، اتکاء نماییم. چنین تحقیقاتی می باید تفاوت های طبقاتی و سیاسی موجود در بین زنان ایران و خاصه تفاوت واقعیت و مسائل زنان شهری و روستایی را مد نظر داشته باشد. اما متأسفانه در حال حاضر تعداد چنین تحقیقات جدی و سیستماتیک حتی به شمار انگشت های دست نیز نمی رسد. در نتیجه قضاوت فعلی در مورد نتایج حاصله از ده سال حکومت جمهوری اسلامی را به برداشت های کلی و حدس و گمان های غیرمستقیم، محدود می سازد.
بر اساس این نوع برداشت کلی که مبتنی است بر مشاهدات و تماس های غیرسیستماتیک و گزارشات مطبوعاتی، می توان گفت که سیاست های حکومت اسلامی و تغییرات دهه اخیر بر زنان اقشار مختلف، تأثیرات متفاوتی بر جای گذاشته است. برای بخش قابل توجهی از زنان شهری طبقه متوسط وابسته به اقشار سنتی و مذهبی که معمولاً جزء حامیان رژیم کنونی و یا بهره مندان مستقیم و غیر مستقیم قدرت فعلی هستند، شرایط زندگی مادی و فرهنگی طبعاَ مناسب تر، متجانس تر و کم تضادتر شده است. برای بسیاری از این زنان، مشکل هویت ملی و فرهنگی (حداقل در کوتاه مدت) حل شده به نظر می رسد. آنها علیرغم داشتن حجاب و پوشش و تفکر اسلامی، از نسل قبل از خود فعال تر هستند و به طور بی سابقه ای وارد عرصه اجتماع و سیاست شده اند. این گروه از زنان مذهبی درست بر خلاف دوره رژیم پیشین، نه تنها احساس طردشدگی، ضعف و حقارت نمی کنند بلکه خود را در تحولات اجتماعی و سیاسی سهیم و مسئول می دانند. آنان شدیداً جنسیت گرا بوده، تفکیک جنسیتی قلمروها و مشاغل و فعالیت های انسان را مبتنی بر حکمت و جبر الهی دانسته و سیستم مردسالارانه، بسته و قیم مآبانه را پذیرفته اند.
زنان وابسته به اقشار متوسط غیر سنتی اما بیش از پیش تحت فشار اقتصادی و فرهنگی و سیاسی قرار گرفته، بیش از همیشه تبعیض و ستم جنسی را دریافت و احساس می کنند. زنان کارگر و طبقات پایین نه تنها بیش از سایر اقشار زنان، عوارض منفی اقتصادی را بر دوش می کشند بلکه بیش از زنان طبقه متوسط به دلیل زن بودن از اشتغال و کسب درآمد رسمی محروم شده اند. چرا که علاوه بر سیاست های جنسیت گرایانه حکومت اسلامی، تعطیل یا کاهش فعالیت بسیاری از کارخانه ها و بیکاری زاییده از رکود اقتصادی، بسیاری از زنان کارگر را از بخش رسمی اقتصاد بیرون رانده است، مضاف بر این که مصائب جنگ بیش از همه گریبانگیر طبقات پایین بوده است. به نظر می رسد قشر جدیدی از زنان خرده فروش و دستفروش در شهرهای بزرگ در حال شکل گیری است، پدیده ای که هرچند درکشورهای امریکای لاتین رایج بوده اما در ایران سابقه چندانی نداشته است.
روی آوردن بسیاری از پژوهشگران، روشنفکران و هنرمندان متعهد به حقوق برابر و بحث در زمینه مسائل زنان و حتی ایده های فمینیستی، امیدهای فراوانی را ایجاد کرده است در حالی که ده سال پیش فمینیسم یک فحش سیاسی و یک انحراف و «غربزدگی» تلقی می شد، امروز نویسنده بزرگ و معتبری چون سیمین دانشور، خود را فمینیست می نامد. اگر چه راه دشوار و پر فراز و نشیبی در پیش داریم، اما روشن است که تلاش در راه درک «مسئله زن» و ضرورت مبارزه در راه حل آن، به تدریج می رود که جزیی از ادبیات سیاسی و دغدغه تئوریک و پراتیک روشنفکران ایران راتشکیل دهد. زنان ایران به تدریج الگوهای شایسته و بومی خود را کشف و خلق می کنند، الگوهایی که نه چون «الگوی زن مسلمان» رو به گذشته و انقیاد و تبعیض را تقویت بکند و نه بیگانه و فرهنگ باخته و «غربزده» باشد. الگوهایی که در عین طرد سنن پوسیده و ستمگرانه، پای در تاریخ و سنن بالنده فرهنگ ایرانی دارد و رو به آینده داشته، چشم و گوشش به سوی تمامی جهات اعم از «شرق» و «غرب» باز است و بدون تعصبات ملی و قومی، دستاوردهای خوب و مترفی بشری را فرا می گیرد. الگوهایی که در راستای آرمان های جهانی بشر گام بر می دارد. جهانی که دارای محیطی امن و سالم برای زیست، عاری از ستم جنسیتی و نژادی و بهره کشی طبقاتی و فقر و محرومیت باشد. جهانی که ازجنگ طلبی و خشونت «مردانه» بی نیاز است.