واپسین ناگفته دکتر ابراهیم یزدی
هنگامی که دکتر بزدی بعنوان مشاور ارشد آیت الله خمینی در گرماگرم بهمن طوفانی و پرآشوب، پس از 18 سال مهاجرت در امریکا، در میان استقبال میلیونی، به تهران رسید، آن مرد میانسال 47 ساله هرگز تصور نمی کرد که تنها چند سال بعد با قساوتی بیرحمانه از صخنه قدرت تارومار خواهند شد. شاید به همین دلیل بود که علیرغم تفکر آزادیخواهانه اش، در سالهای اول پس از انقلاب، در مقالاتی تند از سرکوب و اعدام چپ ها و بهایی ها با تمام توان دفاع کرد. اما دیری نپایید که خود نه تنها از شورای انقلاب و پستهای سیاسی خود خلع ید شد، بلکه بارها به دلایل مختلف زندانی گردید و آخرین بار از تاریخ ۹ مهر ۱۳۸۹ تا ۲۹ اسفند ۱۳۸۹ خورشیدی در زندان بسر برد.
دکتر یزدی زندگی پر تلاطمی داشت. سالهای فعالیت سیاسی و اسلامی او در اروپا، آمریکا، مصر و لبنان به همراه دکتر شریعتی، دکتر چمران، صادق قطبزاده و… در قالب کنفدراسیون دانشجوان، جبهه ملی دوم، نهضت آزادی ایران، انجمن اسلامی دانشجویان از او برخلاف برچسب “لیبرال” که حزب توده برای کوبیدن او و همفکرانش سر هم بندی کرده بود، یک ملی گرای اسلامی ساخته بود. همین شیوه تفکر ملی گرایی اسلامی که با مصلحت گرایی و شکیبایی شخصیتی او سازگاری داشت، در مجموعهای از رویدادهای بزرگ و کوچک، پیوستگی درونی و قطب نمای سیاسی او را شکل میداد.
او نه آن صراحت تیز استادش بازرگان را داشت و نه شجاعت ذاتی آیت الله منتظری را. اما بسیار هوشمند و ایراندوست بود. دیری نکشید که دکتر یزدی به این باور رسید که سیاست ایران بازندهگان خود را دوست ندارد، یا باید در آن حذف شوی و یا دیگران را حذف کنی. یافتن نقطه تعادل میانی ـ میان حذف کردن یا حذف شدن ـ برای کسی که همواره برای اثر گذاری می کوشید، بی اندازه تنگ بود. اما او هرگز اجازه نداد که که سختیهای سیاسی، زهر بدبینی خود را در رگ او تزریق کند.
ویژگی مهم دکتر یزدی در توان ایستادگی اش بود بر لبهی تیز و باریکِ یک شمشیر. سلوکی که با چند لایه بودن و پیچیدهگیهایی فکری و شخصیتی او سازگاری داشت. بدون آنکه هرگز روح خود را به شیطان بفروشد. او ده سال پیش از مرگ به این باور رسیده بود که : “ما، ستم را نشانه گرفته بوديم، اما، همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد، ای كاش نخست جهل را نشانه رفته بوديم”.
پیوستگی درونی دکتر یزدی بر اساس تفکر ملی گرایی اسلامی، همواره اندیشه و رفتار سیاسی او را به سویی رهنمون می کرد که برای رسیدن به هدف باید راههایی را انتخاب کرد که گاه بیشتر از خود هدف با آینده ارتباط پیدا میکنند. اصلاح طلبی، مدارا و دفاع از منافع ملی و کثرت گرایی سیاسی و فومی ایران، محصول شیوه تفکر ریشه دارش بود.
سالهای مقاومت ، شکیبایی و مسالمت حویی، این پاداش را برای ایران به ارمغان داشت که نهضت آزادی و موقعیت دکتر یزدی را به هواسنج “آزادیهای سیاسی” در ایران تبدیل کرد. هرگاه دکتر یزدی و همفکرانش زیر فشار و زندان و تهمت قرار می رفتند، هر کس میدانست که کشور به سوی خفقان بیشتر میرود و بر عکس! رویکرد دکتر یزدی نیز دیگر هرگز رسیدن به بهشت از راه سیاسی نبود بلکه شناختن راه دوزخ و دوری کردن از آن بود.
دکتر یزدی رازهای مگوی بسیاری را با خود به گور برد. اما در واپسین یادداشت سیاسی کوتاهش صدای بغض در گلو مانده و عصاره بیش از هفتاد سال تجربه این سیاستمدار پیش کسوت ایرانی، بیش از هر ناگفته ای، صریح و شفاف است که :
بزرگترین دولت توتالیتر جهان متعلق به شوروی سابق بود.
ارتش آن کشور حتی مجهزتر از ارتش آمریکا بود.
یک سازمان امنیتی داشت که پدرجد تمام سازمانهای امنیتی و در دنیا بیسابقه بود.
درآمد عظیم نفت و گاز هم داشتند.
رسانههای خارجی علیه آنها حرف میزدند اما هرگز انقلابی در شوروی نشد!
پس چگونه فروپاشیدند!؟
گورباچف به کنگره رفت و گفت که دیگر نمیتوانیم و رسیدند به نقطهای که همه در سر جای خود ایستادهاند اما هیچکس نمیتوانست کاری انجام دهد، همه به این جمعبندی رسیدند!
دشمنان خارجی و آمریکاییها کاری نکردند!
بلکه خود کمونیستها از صدر تا ذیل به این نتیجه رسیدند که ادامه وضع موجود امکان ندارد!
و علت آن تنها فراگیر شدن فساد مالی و فساد اخلاقی در میان مسئولان کشور، بیکفایتی، بیعرضگی و سوءمدیریت بود.
به ۴۰ سال پیش برگردید. بالاترین رقم سپرده در بانکهای سوئیس متعلق به شوروی بود و سران فاسد آن فساد مالی، اخلاقی و فسادهای دیگر شوروی را به نقطه بدون تغییر برد!
نقطه فروپاشی!