نقدى بر ” پروژه روشنفكر دينى” آقاى محسن حيدريان
هیزم سوخته شمع ره منزل نشود باید افروخت چراغی که ضیایی دارد
قبل از هر چيز بايد بگويم متن سخنرانى آقاى محسن حيدريان در لندن نكاتى را لحاظ مى دارد كه برايم بسيار آموزنده بوده است اما در عين حال نكاتى را كه در آخر متن ايشان آمده است قابل نقد و بررسى می دانم.
در قسمت پايانى متن سخنرانى ايشان آمده است: “پروژه روشنفكر دينى با نوانديشى و بازسازى و نوزايى همچون يك موازنه ميان سنت و مدرن، و زايش يك تركيب جديد داراى اهميت اساسى است”
براستى “زايش يك تركيب جديد” از طريق “يك موازنه ميان سنت و مدرن” به چه معناست؟ و از اين “زايش” كدام انديشه مطمح نظر است؟ و نظام سياسى برآمده از آن چگونه تبيين مى شود؟
در متن سخنرانى آقاى محسن حيدريان پاسخى بر اين پرسش ها نمى يابيم. نگاه اجمالى اين سطور راغب است بر اين پرسش ها تا چگونگى اين مفاهيم و مقولات، استدلال و ايضاح منطق شود.
پديده ها داراى بار وحدت در تضاد هستند و وحدت تا حد اعلاى تضاد موجود در پديده، نقش ايفاء مى كند اما حداعلاى تضاد در نقطه انفجارى، نيروى وحدت به شكل سابق را از بين برده و قالب جديدى از پديده كه شكل خاص و جدیدی از وحدت با کارکرد مشخص است، پدیدار می شود . پديده هاى مربوط به جامعه انسان و اجتماع به همين منوال قابل تبيين اند.
در مورد “پروژه روشنفكر دينى” نخست باید اظهار داشت که این “پروژه” نمى تواند به تنهايى “موازنه ميان سنت و مدرن” ايجاد كند، زيرا اگر پديده نظامات سنت ها و مدرن را دو پديده و دو نظام متمايز از هم بدانيم در واقع نظام مدرن از درون نظام سنت ها بر خواسته است و تنها مى تواند آن بخش از سنت ها كه قابليت ارزشى و كاربردى دارند را با خود همراه سازد بنابراين نمى توان دو نظام باورى متمايز از هم را در يك قالب هرچند با “موازنه” گنجاند و از آن نسخه “زايش يك تركيب جديد” تو بخوان يك ايدئولوژيك جديد براى نظام سياسى ايران پيچيد.اين تلاش در مشروطه از سوى روشنفكران با شكست روبرو شد و در فراز هاى بعدى به تقويت سنت ها در وجه غالب ارزشهاى دينى در شكل ولايت فقيه به بار نشست. تنها موازنه اين دو مى تواند اين باشد كه سنت دينى خود را با انديشه هاى عرفى جامعه همراه سازد.
سپس اينكه “پروژه روشنفكر دينى” به دليل دينى بودنش نمى تواند اثرى بر روند تحول نظام سياسى و نهايتاً بر شکل دولت-ملت مدرن داشته باشد، زيرا از طريق ارزشهاى دين نمى توان به ساختارهاى حقوقى عرفى دست يافت و يا در اصلاح ساختارها و نهاد ها اهتمام ورزيد در حاليكه عكس آن صادق است و با ارزشهاى عرفى و مطالبات مدرن مى توان سنت دينى را به نفع و انديشه جامعه تا حد معينى همگام نمود.
“پروژه روشنفکر دینی” همان پروژه آقای سروش است و آن نظام سیاسی دینی متکی بر سکولاریسم سیاسی و این یعنی “ارزشها و معیارهای اسلامی” محمد خاتمی بر نظام سیاسی ایران، براستی آقای حیدریان این “ترکیب” را شما بر کدام مبانی فکری و اندیشه تبیین می نمایید؛ مبانی فکری دینی یا عرف؟ آیا مسیر دموکراسی در ایران بر محور درآمیزی و یا بقول شما “ترکیب” دین(بعنوان جزیی از سنت) و سکولاریسم سیاسی هموار می شود یا از پیوند مادر زادی اندیشه سکولار و سکولاریسم سیاسی؟ “ترکیب” سنت دین و سکولاریسم سیاسی بر نظام سیاسی، امروزه بجز اصلاح طلبان دینی مورد پذیرش هیچ گروهی از جمله اتحاد جمهوری خواهان ایران نیست و این ادعا در بیانیه ده ماده ای اجا منعکس است. اتحاد جمهوری خواهان ایران خواهان جدایی دین از دولت است و این یعنی باور به ساختار دولت-ملت بر نظام سیاسی و حقوقی جامعه.
باور و نظام سنت ها در غرب پديده اى بود كه مسيحيت با آن درهم آميخت و بعد ها از درون سنت ها مدرنيت زايش يافت و مسيحيت كه به جزئى از سنت ها درآمده بود( گرچه در قرون وسطاء وجه غالب بود) به همراه زايش انديشه هاى عرفى و تئورى و پيشرفت علم به خود رنگ و لعابى مدرن بخشيد. بنابراين پديده نظامات مدرنيت با نظامات سنت ها قابل قياس اند و نه با اجزايى از آن همچون دين. بعبارت ديگر پديده نظامات مدرن از درون نظامات سنت ها برخواسته است و “موازنه” اى در كار نبود، تنها دين خود را با وضعيت جديد نوزايى انديشه و انديشه عرفى وفق داد.
اعياد، آئين ها، خُلق و خو، دين، نحوه نگرش به هستى و ارزشها، در مجموعه اى از رفتار فرهنگى تعريف مى شوند كه از آن مى توان ماهيت نظام اجتماعى و سياسى را تبيين نمود. تبيين ها زمانى مى توانند به واقعيت نزديك شوند اگر از ميان سنجش و قياس صورت پذيرند. مثلاً سنجش و قياس همين نظامات سنت و مدرنيته. آن مجموعه رفتار فرهنگى كه به شكل يكنواخت طى زمانى طولانى استمرار يابد به عادت رفتارى كهنه اى مبدل مى شوند كه بدان سنت گفته مى شود و نظام سياسى نيز نمى تواند برآمده از آن نباشد. در اين نوع فرهنگ ها و نظامات ازخرد و توليد ارزشهاى جديد خبری نیست در نتيجه شيوه هاى زندگى نيز به شكل يكنواخت تداوم مى يابند. ايران نمونه بارزى از پايدارى نظام سنت ها و این همانیِ باورها در درازای تاريخ است و ارزشهاى دين نيز با اين نظامات در همه اين زمان ها عجين شده بود و مجموع آنها با سنت فكرى ايرانيان مطابقت داشت، از داريوش هخامنشى كه از سوى يزدان شاه آفريده شد تا ولايت فقيه كه جانشين امام غايب و يا نماينده خدا بر روى زمين بود، نمونه روشنى از آميختگى ارزشهاى دين و نظامات سياسى به انضمام باورهاى فكرى ايرانيان، بوده است.
در ايران به دليل فقدان انديشه هاى عرفى و ضعف نيروى انديشيدن، در تمام طول تاريخ، ما شاهد تلاش برای ” زايش يك تركيب جديد” از مفاهيم همجنس و غير همجنس با يكديگر در همه اين دوران روبرو بوده ايم و همين عامل شكست اصلاح دين و عدم تحول در نظام سنت ها بوده است. در مغرب زمين، دين بدون حضور پُررنگ انديشه سكولار و پيشرفت علم كه بساط خرافات را برهم ریخت، اصلاح پذير نبود. رسالت قائل شدن براى “روشنفكر دينى” ( كه بى رسالت است زيرا ترکیبی جعلى از سر جهالت است) به جهت برقرارى “يك موازنه ميان سنت و مدرن” كج راهى است كه ره به ناكجا آباد مى رود. اينچنين رسالتى بر عهده نيرو و عنصر عقلانى مدرن است كه تعميم و گسترش آن يقينأ از سنت ها عبور كرده و تنها برخى عناصر آن همچون عنصر دين را به معرض تحول مى كشاند.
رسالت روشنفكر و انديشمندِ جوياى حقيقت، در توليد انديشه بر عرصه شَوَند كه در نزاع دائمى با ايمان و حقيقت مطلق باشد متعين است، نه اينكه به كورِ راه “تركيب” مفاهيم از سنت و مدرن سرگردان بماند تا شايد فرجى از سوى “روشنفكر دينى” حاصل آيد. تجربه انقلاب مشروطيت روبروى مان است، ضعف انديشه هاى عرفى و نيروى سكولار جامعه، نه دين را به اتمام مرحله اصلاح كشاند و نه قدرت حكومت را مشروط به قانون در تداوم، درآورد. به همين دليل بايد در تلاش براى تقويت نيروى سكولار جامعه و طرح مطالبات مدرن همت گماشت تا از قِبل آن هم دين متحول گردد و هم به ساختار دولت- ملت مدرن يارى رساند. وظيفه و رسالت روشنفكر و نخبه سياسى ايرانى دامن زدن به اين فضا است.
فقدان فكربكر و مفاهيم براى تدوين نظام سياسى ايران موضوع و نقصى بود و هست كه پيوسته وجود داشته و به همين دليل “تركيب” مفاهيم و برخى ارزشهاى سنت و مدرن، خصوصأ در دوره مشروطه كه چنين “تركيب” و درآميزى از سوى روشنفكران مطرح شده بود نتوانست بر نظام سياسى مؤثر افتد و منجر به تحول آن شود. بنابراين از چنين “تركيب” ى نمى توان مفاهيمى را تدوين نمود كه زايش نو از انديشه عرفى باشد زيرا ازسنت دينى هرگز انديشه برنخواست و برنخواهد خواست در نتيجه بايد گفت: هيزم سوخته شمع ره منزل نشود……بايد افروخت چراغى كه ضيايى دارد.
نيكروز اولاد اعظمى