انتخابات دیگر زمین بازی تحول‌خواهان و اصلاح‌طلبان نیست

حتی اگر آقایان هاشمی و یا خاتمی پشت سر یکی از این آقایان بروند، با توجه به مهندسی ایجادشده، اندک آرایی که اعلام می شود به رخ آنها کشیده خواهد شد و گفته خواهد شد این هم کاندیدای شما که با همه حمایت ها و بسیج تان مجموعه آرای شما، مثلا یک دهم افراد واجد شرایط رای دادن است! با توجه به نتیجه‌ای که از مجموعه حوادث به ذهن می‌رسد؛ طبیعی است که این حادثه اتفاق خواهد افتاد، چون حکومت هزینه داده که اینها از حکومت اخراج شوند ودیگر حاضر نیست دوباره ورود مجدد آنان به قدرت را تحمل کند. بنا نیست، حتی در صورت رای دادن مردم، از صندوق ها، به اصطلاح هاشمی ۲ (روحانی) در بیاید

برای تصمیمگیری در شرایط موجود، ابتدا باید به ارزیابی وضعیت کنونی پرداخت. پس از ثبت نام کاندیداها و قبل از رد صلاحیت‌ها توسط شورای نگهبان، شور و شوق زیادی در فضای سیاسی ایران ایجاد شده بود، موج جدیدی ایجاد شده و منتقدین حکومت به نحوی یک قدم به جلو برداشتند.

منتقدین حاضر شده بودند پشت سر آقای هاشمی بروند و گروه‌های مختلف، قدم‌های مشترک بلندی برداشتند. اوضاع ایران چنان بحرانی و فاجعه آمیز شده بود که از نیروهای موتلفه تا نیروهای دموکراسی خواه، اولا بحران را دیدند و حس کردند و ثانیا از خواسته های حداکثری خویش به خواسته های حداقلی اکتفا کردند تا این کشتی طوفان زده، آرام گیرد

همراهی دو طیف با آقای هاشمی بسیار پر معنا بود، یکی گروه‌های سنتی و اصول‌گرایی که منتقد رفتار هاشمی بودند (که مثلا بعد از انتخابات خرداد ۸۸ مواضع ایشان نسبت به جنبش سبز چندان مورد رضایت آنها نبود)، آن ها هم حاضر شدند به پشتیبانی از ایشان اقدام کنند.

طیف دوم، کسانی بودند که انتقادات اساسی به نظام و حاکمیت داشتند (از دید حقوق بشر و حداقل های دموکراسی) و آقای هاشمی را به گونه‌ای مسبب برخی مسائل حادث شده در سه دهه اخیر می‌دانستند؛ آنها هم پشت سر هاشمی رفتند و به حمایت از ایشان پرداختند. بدین ترتیب دو گروه از منتهی الیه دو طرف جریانات سیاسی ایران بصورت یک طیف گسترده سیاسی در آمده و از ایشان حمایت کردند.

نیروهای تحول خواه و منتقدین وضع موجود، که در سالیان اخیر هزینه‌ های سنگینی داده بودند، برای شرکت در این انتخابات خواسته‌هایی داشتند (از قبیل آزادی زندانیان سیاسی، آزادی رهبران جنبش سبز)، آنها هم یک قدم بزرگ برداشتند و حاضر شدند برای نجات ایران پشت سر هاشمی بروند.

این گفتمان، می‌توانست مملکت را از این شرایط بحرانی نجات دهد و به نوعی موجب یک وفاق اجماعی در داخل ایران باشد.

اما با رد صلاحیت هاشمی، باب این گفتمان را بستند و دستی را که به سوی حکومت دراز شده بود پس زدند، حاکمیت فرصت بسیار مهمی را برای بازسازی خود از دست داد. این فرصت به نفع همگان بود و می توانست تبدیل به یک بازی بُرد- بُرد بشود. علیرغم گام‌های بلندی که در جهت فراهم کردن امکان اصلاح نظام برداشته شد؛ اما نظام، ظرفیت و امکان اصلاح را پس زد و نپذیرفت. این لج بازی و قدرت طلبی حاکمیت، به عنوان نقطه سیاهی در حافظه ها باقی خواهد ماند.

واقعیت اینست که این انتخابات پیشاپیش مهندسی شده است، هر چند در سه دهه گذشته چنین مهندسی های وجود داشت اما این بار مهندسی عریان شده است. یعنی چیدمانی طراحی شده و صریحا گفته شده این بیاید و آن نیاید. حاکمیت برای رد صلاحیت هاشمی هزینه پرداخته است، یعنی امری تصادفی و لحظه ای نبوده است هزینه آن را پرداخته تا دیگر اصلاح طلبان حتی نزدیکی های خیابان پاستور هم دیده نشوند. به دلایل ذیل مسلم است که بنا نیست، حتی در صورت رای دادن مردم، از صندوق ها، به اصطلاح هاشمی ۲ (روحانی) در بیاید.

اولا در شعارهای سالیان اخیر، دورانی که ایشان مسئول مذاکرات بوده است را به عنوان دوران سازشکاری نامیده اند. فرضا اگر میلیون‌ها ایرانی بیایند و به آقای روحانی رای بدهند، در این حالت، مردم در حقیقت به حاکمیت که چنین گفتمانی را سازشکارانه خوانده است اعلام می‌کنند ما نیز چنین گفتمانی می‌خواهیم، هر چند شما آن را سازشکارانه می دانید ولی ما آن را بر ماجراجویی و جنگ طلبی که به نام مقاومت مطرح می کنید ترجیح می دهیم. بدیهی است که حاکمیت اجازه چنین ابرازی را نخواهد داد.

ثانیا در فرض احتمالی رای آوری آقای روحانی، نتیجتا هیچکدام از آقایان جلیلی و ولایتی، رای نخواهند آورد و این سخت معنادار است. بصورت ناخواسته، یک نتیجه رفراندوم وار حاصل خواهد شد. البته انتخابات تبدیل به رفراندوم نخواهد شد، ولی نتیجه آن، خروجی یک رفراندوم را خواهد داشت.

رای ندادن به گفتمان جلیلی که امروز مذاکره‌کننده هسته ای است معنی‌اش این است که ما عملا این گفتمان که علائم اولیه سیاسی و اقتصادی و دیپلماسی آن بروز پیدا کرده، و نشان از فاجعه دارد را نپذیرفتیم، و ما ایشان و این گفتمان را مسئول فجایعی که برای ایران در حال اتفاق است می‌دانیم.

رای ندادن به ولایتی که مشاور عالی رهبری هست نیز معنا پیدا می کند، زیرا وی کسی است که زمانی هم که وزیر خارجه بود، عملا وزیر خارجه مهندس موسوی (نخست‌وزیر وقت) نبود بلکه وزیر خارجه رئیس جمهور وقت (آقای خامنه‌ای) و نخست وزیر ایده آل ایشان در برابر موسوی بود و گزارشات را مستقیم به ایشان می‌داد.

در این فرض، با رای ندادن مردم به جلیلی و ولایتی، مردم در حقیقت به گفتمان رسمی حاکمیت، رای نداده اند، گفتمان دیپلماسی پنهانی که از طریق ولایتی با دنیای غرب برقرار شده و گفتمانی که رسما توسط جلیلی به عنوان مذاکره کننده انجام می‌گیرد، مورد پذیرش مردم نبوده است. بدین طریق مردم به گفتمانی رای داده‌اند (گفتمان روحانی) که حاکمیت آنرا سازشکارانه توصیف می کند.

البته اگر یکی از آقایان جلیلی یا ولایتی رای بیاورد حاکمیت می تواند مدعی شود که اجمالا یک گفتمان از دو گفتمانش رای آورده است، و سپس می تواند بر همان گفتمان تاکید کرده و مذاکرات آینده را بر مبنای همان گفتمان پیش برد (البته اینها در صورتی هست که چیدمان انتخابات تا روز آخر همینگونه باشد وکاندیدایی کنار نرود).

قالیباف این نکته را خوب دریافته است لذا تلاش می کند خود را در سیاست خارجی، بیکاره و خنثی قرار دهد تا رای دادن به او برای حاکمیت ترس آور نباشد، یعنی می خواهد تلقین کند که شما می توانید به سیاست کنونی خارجی باورمند باشید ولی به قالیباف برای امور داخلی رای دهید. وی نمی خواهد گفتمان خویش را در برابر گفتمان حاکمیت قرار دهد. البته نادرستی منطق وی کاملا واضح است زیرا اگر چه سیاست کلان خارجی بر عهده رییس جمهور نیست اما بی تردید تجربه نشان داده که گفتمان روادارانه خاتمی و گفتمان ماجراجویانه احمدی نژاد نه تنها بر سیاست خارجی ایران تاثیرات مثبت و منفی داشته بلکه حتی بر نان سفره ایرانیان تاثیر داشته است.

ثالثا، نبایستی چشم بر واقعیت عینی و خارجی انتخابات بست، با مهندسی موجود، پیشاپیش، آرایش صحنه را تغییر داده اند. رفسنجانی وزنه ای داشت که می توانست تعادلی ایجاد کند، به همین دلیل موجی ایجاد کرد. نبایستی گمان کرد این موج قابل انتقال است، این وزن و این وزنه قابل انتقال به دیگری نیست، حتی اگر خود رفسنجانی بخواهد، نمی تواند به دیگری منتقل کند. جایگاه وی جایگاه فردی بود نه حزبی. بنابر این، کم رای آوردن روحانی و یا کم خواندن آن، همان نتایجی را نخواهد داشت که در مورد هاشمی می توانست داشته باشد.

بنابر این، بایستی واقعگرایانه، به فردای انتخابات نیز اندیشید، حاکمیت نیز به فردای انتخابات و به نتایج اعلام شده آن، می اندیشد. با یک تیر دو نشان می زند هم تنور انتخابات را گرم میکند تا حماسه ایجاد کند و هم در فردای انتخابات، آرایی که اعلام خواهد کرد چماقی بر سر منتقدین برای تحقیر آنان خواهد شد، مثل آرای اعلام شده انتخابات سابق برای کروبی، علیرغم آن شرایطی که در شور انتخاباتی در آن هنگام پیش آمده بود و سیستم های نظارتی برای صیانت آرا تشکیل شده بود. ولی الان چنین شرایطی نیست حتی رییس ستاد و همراهان این کاندیداها بازداشت می شوند، چگونه انتظار می رود اینها از آرای مردم دفاع کنند یا فرضا فردا در راس قدرت اجرایی کشور قرار گیرند

اکنون چه باید کرد؟

بنظر می رسد در این شرایط، برای نیروهای تحول خواه؛ چه جنبش سبز و چه اصلاح‌طلب، دو نکته کلیدی وجود دارد: رصد کردن فضا، حفظ سرمایه اجتماعی جنبش و نداشتن کاندیدا.

نکته اول، رصدکردن فضای انتخاباتی است. در این روزهای نزدیک به انتخابات، گفتمان کاندیداها رصد می شود. الان گفتمان خوبی ایجاد شده مثلا آقای روحانی گفتمانی را مطرح می‌کند که به حداقل خواسته‌های منتقدین نزدیک است. گفتمان انتقادی آقای عارف هم می‌تواند مثبت باشد. بنابراین باید در روزهای آینده گفتمان‌ها را رصد کرد. این گفتمان ها، در مقایسه با گفتمان قالیباف که افتخار می کند چوب بدست مخالفین را قلع و قمع می کرده، و گفتمان ماجراجویانه جلیلی، امید آفرین هستند.

نکته دوم اینست که جنبش سبز نمی تواند همه سرمایه اجتماعی و سیاسی اش را هزینه گرم کردن تنور انتخابات کند که هیچ عایدی و فایده ای برای وی ندارد، چون طبیعتا چیزی که فردای انتخابات اتفاق خواهد افتاد اعلام رای و یا اعلام پیروزی آقای روحانی نخواهد بود، دلایل آن نیز واضح است و قبلا توضیح داده شد.

البته این نکته را نیز نباید فراموش کرد که در ایران افرادی که برای گذران زندگی روزمره‌شان با مشکلات عدیده ای دست و پنجه نرم می‌کنند، بین کاندیداها تفاوت قائل‌ هستند. یعنی بین کاندیدایی که گفتمان جنگ طلبی دارد و مملکت را به سمت جنگ می‌کشاند و کاندیدی که تلاش می‌کند در مذاکره را بگشاید، یا بین کاندیدی که افتخار می کند که منتقدین را با چوب رانده است و کاندیدایی که اجمالا قول می‌دهد که اگر انتخاب شد فضا را باز و از حالت امنیتی خارج کند و یا رهبران و زندانیان سیاسی را آزاد کند؛ا تفاوت می بینند. بنابر این به صورت فردی و شخصی ممکن است برخی که طرفدار اصلاحات یا جنبش سبز بودند در این انتخابات به یکی از کاندیداها احساس نزدیکی بیشتری کنند و گفتمان او را به خود نزدیک بپندارند و به گفتمان او پناه ببرند، اما این معنایش این نیست که جنبش سبز و یا اصلاحات کاندیدایی خواهد داشت.

چیدمانی که در تایید صلاحیت ها انجام شد، چیدمانی است که بخشی از نیروهای جامعه، نیروهای اصلاح‌طلب و نیروهای جنبش سبز را از بازی خارج کرد. از کاندیداهای باقیمانده نمی‌توان انتظار داشت که پاسخگوی خواسته‌ها و تقاضاها و مطالبات اصلاح‌طلبانه باشند.

اگر نیروهای اصلاح طلب یا جنبش سبز، پشت سر برخی کاندیداها بروند و یا حتی اگر آقایان هاشمی و یا خاتمی پشت سر یکی از این آقایان بروند، با توجه به مهندسی ایجادشده، اندک آرایی که اعلام می شود به رخ آنها کشیده خواهد شد و گفته خواهد شد این هم کاندیدای شما که با همه حمایت ها و بسیج تان مجموعه آرای شما، مثلا یک دهم افراد واجد شرایط رای دادن است! با توجه به نتیجه‌ای که از مجموعه حوادث به ذهن می‌رسد؛ طبیعی است که این حادثه اتفاق خواهد افتاد، چون حکومت هزینه داده که اینها از حکومت اخراج شوند ودیگر حاضر نیست دوباره ورود مجدد آنان به قدرت را تحمل کند.

حاکمیت همچنان که ترجیح داد هزینه بی آبرویی و انتقادات را در مورد رد صلاحیت هاشمی بپذیرد ولی اجازه ندهد که وی به میدان بیاید، این بار نیز هزینه انتخابات مهندسی شده را، بر حضور زاویه دارها در حکومت ترجیح می دهد.

در نتیجه، با این مهندسی ها و با این رد صلاحیت ها، بازی انتخابات، بازی دیگری خواهد بود و این بازی متعلق به نیروهای تحول خواه و اصلاح‌طلب و جنبش سبز نیست و اگر احیانا دنبال یکی از این کاندیداها بروند، آرایی که اعلام خواهد شد، چماقی خواهد بود بر سر آنها و برای فاتحه‌خوانی برای جایگاه سیاسی آنها.

سایت ملی – مذهبی