سوسیالیسم و دمکراسی (٣)

٣- انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه

بعد از مرگ لویی ۱۸ برادرش کنت آرتوا Artois در سال۱۸۲۵ با نام شارل دهم به سلطنت رسید. او علاقه‌ای به حکومت مشروطه نداشت و اقداماتی برای تحکیم قدرت فردی خود به عنوان پادشاه و تضعیف پارلمان انجام داد. در ۲۵ ژوئیه سال ۱۸۳۰ با استفاده از یک ماده قانون که به او اجازه می‌داد برای امنیت حکومت، فرمان قانونی صادر کند، فرمانی چهار ماده‌ای صادر کرد، آزادی مطبوعات به حالت تعلیق درآمد. مجلس جدید منحل شد، تعداد نمایندگان و شرایط رأی دادن به نفع پادشاه تغییر کرد و قرار شد انتخابات بعدی در ماه سپتامبر برگزار شود. ۲۷ تا ۲۹ ژوئیه مردم پاریس قیام کردند و خیابان‌ها سنگربندی شد. روز ۳۰ ژوئیه پادشاه فرمان‌ها را پس گرفت اما دیگر دیر شده بود و او مجبور به فرار به انگلستان شد و پسر عموی او لویی فیلیپ از خانواده اورلئان بجای او به سلطنت رسید. سلطنت لویی فیلیپ پادشاهی ژوئیه نامیده شد. او فرمان‌های‌‌ شارل دهم را لغو کرد و حکومتی معتدل از تحصیل‌کرده‌ها تشکیل داد. او برخلاف شاهان گذشته فرانسه، خود را نه پادشاه فرانسه بلکه شاه فرانسویان خواند. لویی فیلیپ استعداد زیادی در تجارت و بورس‌‌بازی داشت و از این راه ثروت زیادی به دست آورد، او قبل از رسیدن به پادشاهی یکی از ثروتمندترین افراد فرانسه بود. شاید همین علاقه به تجارت و بورس‌بازی موجب بی‌توجهی او به صنعت و تولید شده بود، مارکس او را نماینده بانک داران می‌دانست.

در فرانسه حق رأی دادن در انحصار زمین‌داران بزرگ بود، یعنی فقط یک درصد مردم می‌توانستند رأی بدهند، این امر موجب نارضایتی اقشار متوسط و کارگران می‌شد. یک جنبش اصلاح‌طلبانه که خواستار مشارکت بیشتر مردم در انتخابات بود شکل گرفت. اکثریت بورژوازی فرانسه به خصوص بخش درجه سه و چهار آن می‌دیدند که بیش از پیش به کارگزاران گوش به فرمان بانک داران، بورس‌بازان، سرمایه‌گذاران خطوط آهن، تولیدات بزرگ، مالکین معادن و زمین‌داران بزرگ، مبدل می‌شوند. آن‌ها می‌دیدند هیچ راهی برای به دست آوردن موقعیتی که در گذشته در مجلس داشتند و پس از ١٨٣٠ به طور منظم از دست دادند، بجز رفرم انتخاباتی و به دست آوردن امکان مشارکت بیشتر مردم در آن وجود ندارند. (1)

طبقه متوسط فرانسه تغییرات بریتانیا را با علاقه دنبال می‌کرد. در آنجا، رفرم قانونی ١٨٣٢ حق انتخابات تا کسانی که در سال ١٠ پوند مالیات پرداخته بودند، گسترش داد، قبل از آن فقط زمین‌داران حق رأی داشتند.

در سال١٨٤٦ بحران مالی با برداشت بد محصول و غله و رکود اقتصادی همراه شد. قیام‌های دهقانی توسط دولت سرکوب شد و اجتماعات سیاسی به کلی ممنوع گشت.

در ژوئیه ١٨٤٧ گروه‌های متنوعی از اپوزیسیون، در یک ضیافت عمومی برای کمک به رفرم انتخاباتی در سالن‌های رقص شاتو روژ، در پاریس، به دور هم جمع شدند. در این تجمع دمکرات‌ها فعال‌تر از بقیه بودند، آن‌ها با این شرط شرکت در این ضیافت را پذیرفتند که در این مجلس به سلامتی حاکمیت مردم نوشیده شود و نه مطابق معمول به سلامتی شاه. به دلیل ممنوعیت تجمعات و تظاهرات سیاسی این ضیافت‌ها به فرصتی برای بحث و سخنرانی‌های سیاسی مبدل شد. بعد از پاریس تشکیل این ضیافت‌ها به یک روند عمومی مبدل شد و در تمامی شهرهای مهم فرانسه با ترکیب‌‌های متفاوت تکرار شد. در این ضیافت‌ها که هرچه بیشتر رنگ سیاسی روشنی به خود می‌گرفت، بحث‌هایی در دفاع از مشارکت بیشتر در انتخابات، حق رأی عمومی و گاهی تبلیغات سوسیالیستی یا خواست ایجاد تشکل‌های کارگری، مطرح می‌شد. (2)

دو روزنامه، ناسیونال Le National و رفرم La Réforme از سازمان دهندگان و فعالان این ضیافت‌ها بودند و نویسندگان این دو روزنامه با سخنرانی‌های خود عملاً به رهبران جنبش اصلاحات انتخاباتی مبدل شدند. نویسندگان ناسیونال که بورژوازی صنعتی و طبقه متوسط شهری را نمایندگی می‌کردند، جمهوری‌خواه و طرفدار دمکراسی بودند. نویسندگان رفرم لدرو- رولن، فلوکون، آراگو و لویی بلان سوسیالیست بودند. در ماه نوامبر ضیافتی از طرف روزنامه رفرم در دیژون برگزار شد. در این ضیافت ١٣٠٠ نفر شرکت کردند. سخنرانان فلوکون، لدرو- رولن و لویی بلان بودند. در این سخنرانی فلوکون سردبیر روزنامه، از جنبش چارتیستی انگلستان برای به دست آوردن حق رأی عمومی صحبت کرد. ضیافت‌های سیاسی تا فوریه ١٨٤٨ ادامه داشت، تا اینکه دولت که به تدریج از این تجمع‌ها نگران می‌شد آن را ممنوع ساخت. سردبیر روزنامه ناسیونال آرماند مارا مردم را به یک راه‌پیمایی اعتراضی در ٢٢ فوریه دعوت کرد. خشم از ممنوع کردن ضیافت‌ها دانشجویان را به خیابان آورد. تظاهرات دانشجویی تصادفاً با تظاهرات صنفی کارگران همزمان شد. آن‌ها شعارهایی بر ضد لویی فیلیپ و گیزو می‌دادند. ٢٣ فوریه گیزو نخست‌وزیر استعفا داد. مردم که این خبر را شنیدند به سمت وزارت خارجه راه‌پیمایی کردند. در درگیری میان تظاهرکنندگان و محافظان وزارت خارجه ٥٢ نفر کشته شدند. با شنیدن این خبر، مردم خیابان‌ها را سنگربندی کردند. روز ٢٤ فوریه لویی فیلیپ استعفا داد و به انگلستان فرار کرد. حکومتی که با یک انقلاب برپاشده بود با انقلابی دیگر سرنگون شد

میان گردانندگان دو روزنامه ناسیونال و رفرم توافقی در مورد ترکیب نه نفره حکومت موقت صورت گرفت. وقتی لویی بلان لیست نه نفر را از پنجره دفتر روزنامه برای جمعیتی که خیابان ژان ژاک روسو محل دفتر رفرم را پر کرده بودند، می‌خواند. جمعیت فریاد می‌زنند آلبر، آلبر، آن‌ها می‌خواهند نام آلبر یک مکانیک و فعال کارگری به لیست اضافه شود. (3)

در قصر بوربون محل اجلاس مجلس نمایندگان، هنگام بحث در مورد تعیین جانشین لویی فیلیپ مردم و گروه‌های مسلح به داخل سالن می‌ریزند. رئیس مجلس و نمایندگان فرار می‌کنند. کاندیداهای دولت موقت سعی می‌کنند لیست اسامی را برای مردم بخوانند، اما در میان همهمه مردم صدای آن‌ها به گوش کسی نمی‌رسد. نمایندگان لیست را به دست آدولف کرمیو که صدای رعدآسایی داشته می‌دهند. او ضمن خواندن اسامی، نام خودش را هم اضافه می‌کند. به این ترتیب با فریاد هورای مردم و شعارهای زنده‌باد جمهوری لیست ٩ نفره که با اضافه شدن نام‌های آلبر و کرمیو به یازده نفر افزایش‌یافته رسمیت پیدا می‌کند، و انتخاب‌شدگان، به هتل‌ دو ویل (شهرداری پاریس) می‌روند تا اولین نشست دولت موقت را برگزار کنند. (4)

از ١١ عضو دولت موقت چهار نفر فلوکون، لدرو- رولن، آلبر و لویی بلان سوسیالیست، و هفت نفر دیگر جمهوری‌خواه بودند. لامارتین شاعر و مورخ، به عنوان رئیس دولت موقت انتخاب شد. از اولین اقدامات دولت موقت تصویب قانون تضمین کار برای همه شهروندان در ٢٥ فوریه، بود. لویی بلان و آلبر مأمور تشکیل یک کمسیون کارگری شدند و خانه ماری مدیچی در باغ لوکزامبورگ به عنوان محل کار آنان تعیین شد. مجازات اعدام برای جرائم سیاسی لغو شد. کار روزانه در پاریس به ١٠ و در مناطق دیگر به ١١ ساعت محدود شد. مجازات بدنی ممنوع شد، آزادی مطبوعات و تجمعات رسمیت یافت. و برده‌داری در مستعمرات فرانسه ممنوع شد. ٩ آوریل یعنی ٤٥ روز پس از شروع کار دولت موقت، روز برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان تعیین شد.(5)

لویی بلان قبلاً در کتاب سازمان‌دهی کار تصویر نسبتاً روشنی از سوسیالیسم مورد نظرش ارائه کرده بود. او با کمک دولتی، مؤسسات تولیدی بنام کارگاه‌های اجتماعی تأسیس کرد. در این مؤسسات خود کارگران سهامداران اصلی بودند. دولت موقت به لویی بلان اجازه داد زندان کلیشی را که تخلیه شده بود، به یک کارگاه تبدیل کند و کارگران آن لباس گارد ملی را بپوشند. این زندان به یک کارگاه بزرگ خیاطی مبدل شد. ٢٠٠ کارگر در آن یک تعاونی تولیدی به وجود آوردند. لویی بلان می‌نویسد تعاونی این اشتباه فاحش را مرتکب نشد که برابری کامل به وجود آورد. چه دستمزدها و چه سود تعاونی بر حسب شایستگی افراد تقسیم می‌شد. (6) تعاونی بعدی یک کارگاه زین سازی، و بعد از آن کارگاه نخ ریسی بود، و بعد از چند ماه بیش از صد کارگاه اجتماعی تأسیس شد. لویی بلان از سرمایه‌دارانی صحبت می‌کند که داوطلبانه کارگاه خود را در اختیار او می‌گذاشتند تا تئوری سوسیالیستی خود را در آن آزمایش کند. لویی بلان اعتقاد داشت این کارگاه‌ها باید به تدریج تمام تولید اجتماعی را در بر بگیرند. او برای روستاها هم شکل مشابهی از تعاونی‌های روستایی را پیشنهاد می‌کرد.

شهرداری پاریس برای اجرای قانون حق کار مؤسساتی بنام کارگاه ملی تأسیس کرد که در آن‌ها افراد بیکار به تعمیر جاده‌ها و کاشتن درخت گمارده می‌شدند. بیکاران از همه جا برای کار در این کارگاه‌ها ثبت‌نام کردند و پس از چند ماه تعداد کارکنان این مؤسسات به ١١٩ هزار نفر رسید.

با باز شدن فضای سیاسی، کلوبهای سیاسی مانند قارچ روییدند. در پاریس به تنهایی بیش از ٢٥٠ کلوب تأسیس شد. معروف‌ترین کلوبها، انجمن مرکزی جمهوری‌خواه Société républicaine centrale به ریاست بلانکی (7) و کلوب انقلاب Club de la Révolution به ریاست باربس (8) بود. راسپای (9) کلوبی بنام دوستان توده داشت. طرفداران فالانستر، جامعه تخیلی سن سیمون، به دور کونسیدران و کانتاگرل و کمونیست‌ها به دور کابه جمع شده بودند. کلوبی هم بنام انجمن جمهوری‌خواهی آزادی انتخابات، (Club républicaine de la Liberté de élection) به وجود آمده بود. اورلئانیست‌ها (طرفداران پادشاهی خانواده اورلئان) و لژیتیمیست‌ها (طرفداران پادشاهی خانواده بوربون) هم کلوبهای خود را داشتند. (10) بلانکی و باربس قبل از ١٨٣٩ انجمنی مخفی بنام فصل‌ها به وجود آورده بودند. آلبر عضو کارگر دولت موقت هم از کادرهای فعال این انجمن بود. این گروه، در مه ١٨٣٩ قیام ناموفقی را سازمان‌دهی کرد. طراح قیام بلانکی بود و هدایت آن توسط باربس انجام گرفت. پس از شکست قیام، باربس دستگیر و به اعدام محکوم شد اما شعری از لامارتین و تظاهراتی که توسط ویکتور هوگو برای لغو مجازات اعدام او، سازمان‌دهی کرد، او را از مرگ نجات داد. پس از آزادی از زندان این دو یار قدیمی به دشمن و رقیب یکدیگر مبدل شده بودند.

در ١٦ مارس ١٨٤٨ چند هزار نفر از اعضای گارد ملی به عنوان اعتراض به منحل کردن گروهان‌های ویژه، دست به تظاهرات زدند. این اولین تظاهراتی بود که پس از انقلاب‌ با تحریک جناح راست صورت می‌گرفت. روز بعد تظاهراتی کارگری برای مقابله با این جریان سازمان داده شد. لویی بلان محرک این تظاهرات بود، گرچه به عنوان عضو دولت موقت علاقه‌ای به خشونت‌آمیز شدن آن نداشت. (11) پنجاه هزار نفر از میدان انقلاب (میدان کنکورد کنونی) به سمت شهرداری پاریس به حرکت در آمدند. در جلوی مقر حکومت موقت تعداد جمعیت از ١٠٠ هزار نفر تجاوز کرده بود. دولت اجازه داد ٤٠ نفر به نمایندگی از این جمعیت برای مطرح کردن خواسته‌های خود به داخل شهرداری بروند. ژرار یکی از نمایندگان بیانیه‌ای را که در آن دور کردن گارد ملی از پاریس و به عقب انداختن انتخابات مجلس مؤسسان و افسران گارد ملی درخواست شده بود را خواند. بعد بلانکی شروع به صحبت کرد. او. از دولت خواست تا از دیکتاتوری انقلابی مردم (multitude) و کلوبهای سیاسی که بیانگر نظرات آن‌ها هستند، پیروی کند.(12) لامارتین معتقد بود که انگیزه مخفی سازمان دهندگان تظاهرات بیرون کردن جناح راست دولت موقت، و ایجاد یک دولت انقلابی از سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها بود. او برای اثبات نظرش به شعارهای مرگ بر لامارتین و زنده‌باد اقلیت دولت موقت، اشاره می‌کند. بهر حال این تظاهرات با نظم و آرامش پایان یافت.

در ١٥ آوریل در روزنامه بولتن جمهوری که توسط وزارت کشور منتشر می‌شد، مقاله‌ای به چاپ رسید که بعدها روشن شد نویسنده آن ژرژ ساند، ادیب و رمان‌نویس سوسیالیست بوده. او نوشته بود اگر انتخابات نتیجه دلخواه را ببار نیاورد، باید انقلاب دیگری برپا کرد. (13)

١٦ آوریل کمسیون کارگر تظاهرات کارگری بزرگ دیگری سازمان داد. آن‌ها می‌خواستند با راه‌پیمایی به سوی شهرداری و دادن هدیه‌ای به دولت موقت از جمهوری تشکر کرده و خواستار سازمان‌دهی واقعی کارگران بشوند. سؤال بدون پاسخ برای این روز این است که آیا در پشت این راه‌پیمایی توطئه‌ای برای برانداختن دولت موقت وجود داشت یا نه. ژرژ ساند بعدها گفت او همراه با باربس، فلوکون، لویی بلان و کوسیدیر برنامه‌ریزی کرده بودند تا با استفاده از این فرصت جناح راست دولت موقت را کنار گذاشته و ترکیب رادیکال‌تری به رهبری لدرو- رولن انتخاب کنند. آن‌ها لدرو رولن را در جریان کارهایی که دولت موقت بعدی باید انجام دهد قرار می‌دهند. اما وقتی این گروه می‌شنوند که بلانکی هم در فکر استفاده از این روز است، از کار خود منصرف شده و باقی ماندن به عنوان جناح چپ در دولت موقت را به خطر وارد شدن بلانکی در ترکیب جدید، ترجیح می‌دهند. از سوی دیگر لدرو رولن که در انتخاب یکی از طرفین تردید داشته بالأخره به سمت لامارتین می‌چرخد و تمام ماجرا را برای او تعریف می‌کند. دولت موقت با فراخواندن وسیع نیروهای انتظامی تظاهرات را کنترل می‌کند. (14)

خواست به عقب انداختن انتخابات باانگیزه‌های متفاوتی مطرح می‌شد. لویی بلان معتقد بود جامعه آن روز فرانسه که دو سوم جمعیت آن در روستاها زندگی می‌کردند. و جز بخش کوچکی از کارگران پاریسی، بقیه مردم با ایده‌های مترقی آشنایی نداشتند. به آسانی اجازه نخواهد داد فراتر از آنچه که می‌شناسد و آنچه فکر می‌کند، هدایت شود. او معتقد بود که دولت موقت یک اتوریته ضروری و دیکتاتوری برآمده از یک انقلاب است، بر این اساس باید انتخابات مجلس مؤسسان را تا آنجا که ممکن است به عقب انداخت تا دولت موقت بتواند رفرمهای اجتماعی را در چنان وسعتی به پیش براند که امکان بازگشت به عقب وجود نداشته باشد. (15) اما برای اجراشدن نظر لویی بلان ترکیب دولت موقت باید تغییر می‌کرد، زیرا این دولت تمام رفرمهای عملی در حد ظرفیت خود را انجام داده بود. تظاهرات ١٧ مارس و ١٦ آوریل علاوه برای خواسته‌های ظاهری که مطرح کردند یعنی به عقب انداختن زمان انتخابات، تلاش برای ایجاد فرصتی بود که جناح میانه و راست حکومت موقت را کنار گذاشته و دولت جدیدی به وجود آورند.

انتخابات فقط با دو هفته تأخیر از زمانی که در شروع کار دولت موقت اعلام شده بود، در روز ٢٣ آوریل برگزار شد. در این انتخابات برای اولین بار در تاریخ فرانسه همه مردان حق رأی داشتند. از نظر تعداد دارندگان حق رأی وسیع‌ترین انتخاباتی بود که تا آن موقع در جهان برگزار شده بود. کمسیون کارگری لوکزامبورگ فعال‌ترین گروه تبلیغاتی را داشت، نمایندگان آن با خرج دولت، برای تبلیغ، به تمام نقاط فرانسه مسافرت کردند. (16) برای پاریس ٣٤ نماینده انتخاب می‌شد. شهرداری لیستی از کاندیداها تهیه کرد که سوسیالیست‌های دولت موقت، لویی بلان، لدرو رولن، فلوکون و آلبر در آن قرار نداشتند. کمسیون کارگری لوکزامبورگ هم به توصیه لویی بلان لیستی از ٢٠ کارگر و ١٤ روشنفکر سوسیالیست تهیه کرد. با وجود تلاش شدید فعالان کارگری در پاریس، لیست شهرداری بزرگ‌ترین موفقیت را به دست آورد و لیست کارگری شکست سختی خورد. از این لیست فقط لویی بلان، آلبر و لدرو رولن انتخاب شدند. (17) یک جمعیت زنان برای اعتراض به انحصار حق رأی برای مردان، ژرژ ساند را به عنوان کاندیدای خود معرفی کرد، که خود او آن را نپذیرفت، و نوشت نباید به خاطر او حتی یک رأی هم ضایع شود. ٨٢ درصد دارندگان حق رأی در انتخابات شرکت کردند، و به گفته کوسیدیر، دهقانان به مالکان، کارگران به کارفرماها و تاجران به بانک داران و مالکان کوچک به رباخواران رأی دادند. تعداد مالکان و روحانیان انتخاب‌شده بیش از انتخابات دوران پادشاهی ژوئیه بود. نزدیک به دو سوم نمایندگان منتخب جمهوری‌خواه ساده و معتدل، بدون پسوند اجتماعی یا دمکراتیک، بودند. از میان ٩٠٠ نماینده، ١٨ فعال کارگری انتخاب شدند و مجموعه چپ‌های انقلابی فقط ٦٠ نفر بودند، اما شصت نفری بسیار پر سروصدا. چپ‌های دوران پادشاهی اودیلون بارو و توکویل، در مقایسه با چپ‌های جدید در سمت راست قرار گرفتند. رهبری چپ‌های انقلابی، با پرودون، باربس، لویی بلان و آلبر بود. (18) سوسیالیست‌های دمکرات که در مجلس مؤسسان به مونتانیار معروف شدند، ١٨٠ نماینده داشتند، رهبری این گروه چپ میانه با لدرو رولن بود. (19) این چپ میانه بعدها نام سوسیال دمکرات را برای خود انتخاب کرد.

مجلس مؤسسان تمام اعضای دولت موقت به غیر از لویی بلان و آلبر را در دولت جدید که رهبری آن با یک کمیته اجرایی بود تثبیت کرد. نمایندگان این مجلس ابتدا می‌خواستند لدرو رولن را هم کنار بگذارند، اما با تهدید لامارتین که بدون او من حاضر به عضویت در کمیته اجرایی نیستم، به بودن او رضایت دادند. دفاع لامارتین از لدرو رولن به خاطر موضع‌گیری نهایی او در حمایت از دولت موقت در تظاهرات ١٦ آوریل بود.

در ششم مه ١٨٤٨ راسپای، مقاله‌ای درباره جنبش آزادی‌خواهانه لهستان و ضرورت کمک فرانسه به آن نوشت. همان شب در محل کلوب دوستان مردم، که از جمعیت پرشده بود، سخنرانی در باره ضرورت دفاع از مردم لهستان انجام داد. او گفت، پیروزی آزادی ما، تا زمانی که اروپا تحت ستم است، در خطر می‌باشد. وقتی که وظیفه تمام خلق‌های آزاد کمک به مردم تحت ستم است، وظیفه ما در مقابل مردم لهستان که گلویشان بریده می‌شود بسیار مهم‌تر است. برادران ایتالیایی و آلمانی برای وحدت کشورشان می‌جنگند و لهستانی‌ها برای استقلال. هرگونه تأخیر در کمک به آن‌ها خیانت به کشور است. ارتش پر افتخار ما فقط منتظر یک اشاره است که وظیفه مقدس خود را ایفا کند. (20)

خواست کمک به گسترش آزادی، وحدت ملی و استقلال در تمام اروپا وسیله‌ای بود برای بالا نگه‌داشتن شور انقلابی در میان مردم. نمایندگان کلوبهایی که درخواست راسپای را تحسین کرده بودند در نهادی بنام کمیته وحدت (ایجاد تمرکز) در جلساتی در هفتم، هشتم، و نهم مه، به این نتیجه رسیدند که نوشته راسپای کافی نیست. آن‌ها بیانیه‌ای خطاب به دمکرات‌های سوسیالیست نوشتند، که کمسیون اجرایی (دولت) را متهم به خیانت می‌کرد. به دعوت این نهاد، در دوازدهم مه نمایندگان ٦٠٠ کلوب سیاسی دور هم جمع شدند. هوبر (21) به عنوان رئیس جلسه برگزیده شد. پس از بحث‌های فراوان تصمیم نهایی این شد که روز ١٥ مه تظاهراتی برای درخواست حمایت از لهستان برگزار شود. (22)

دهم مه ولوفسکی نماینده لهستانی تبار از رئیس مجلس خواست پیام لهستانی‌های شهرهای پوزنان، گالیسیا و کراکو را برای مجلس بخواند. روز ١٥ مه برای سخنرانی او در نظر گرفته شد. ١٣ مه جلسه‌ای در کلوب بلانکی برگزار می‌شود. یک سخنران می‌گوید باید با اسلحه به مجلس مؤسسان رفت و اگر نمایندگان خواسته‌های ما را نپذیرفتند، آن‌ها را از کار برکنار کنیم. بلانکی که خودش طرفدار جدی انحلال مجلس بود، به درستی احساس می‌کرد شرایط برای این کار آماده نیست، به همین دلیل برای آرام کردن وضع پشت تریبون می‌رود. او خودش می‌گوید کلوب من به دو قسمت رادیکال‌ها و معتدل‌ها تقسیم شده بود من برای آرام کردن آن‌ها نیم ساعت صحبت کردم و گفتم ما نباید از مردم جلو بزنیم در این صورت ما را سرکوب خواهند کرد. بعد جمع تصمیم به تظاهرات آرام و بدون خشونت می‌گیرد. باربس رهبر کلوب انقلاب به این تظاهرات بدبین بود. او به هیچ‌وجه حاضر نبود در برنامه‌ای که بلانکی کارگردان آن است بازی کند. علاوه بر این معتقد بود این کار برای دمکراسی خطرناک است. او از کارهای زیرزمینی بلانکی می‌ترسید و فکر می‌کرد توطئه راست‌ها همراه با رادیکالیسم بلانکی می‌تواند فاجعه به وجود آورد. آن‌ها با آفیشی قرمز بر دیوارهای پاریس اعلان کردند که در این تظاهرات شرکت نخواهند کرد. (23) نمایندگان لوکزامبورگ هم طرفدار شرکت در تظاهرات بودند اما آن‌ها هم خواهان تظاهرات آرام بودند. گارنیه پاژ رهبران تظاهرکننده را به سه گروه تقسیم می‌کند. ١- بزرگ‌ترین گروه کسانی بودند که واقعاً با مردم لهستان احساس همبستگی داشتند ٢- کسانی که فکر می‌کردند این حق مسلم و جزیی از حاکمیت ملی است که مردم مستقیم از دولت چیزی بخواهند و در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت داشته باشند. ٣- گروه سوم کسانی بودند که در این تظاهرات وسیله‌ای می‌جستند برای سرنگون کردن دولت موقت، برقرار دولت نجات ملی و برپایی کمونیسم (24) رئیس مجلس، شهرداری‌های تمام مناطق پاریس را به حال آماده‌باش در آورد و درخواست کرد واحدهای گارد ملی برای دفاع از مجلس فرستاده شوند.

روز ١٥ مه تظاهرکنندگان از میدان باستی به سمت میدان کنکورد حرکت کردند، و در راه جمعیت افزایش می‌یافت. مقابل کلیسای مادلن ژنرال کورته فرمانده گارد ملی سوار بر اسب ظاهر شد. جمعیت فریاد زد زنده‌باد ژنرال مردم. کورته به آرام بودن تظاهرات خوش‌بین بود. او اجازه داد هیئتی برای مطرح کردن خواسته‌های خود وارد پارلمان بشود. اما با باز شدن درها مردم به داخل هجوم بردند.(25) جمعیت، بوشه رئیس مجلس را از کرسی ریاست به زیر کشیدند. اکثر نمایندگان به بیرون فرار کردند. بلانکی پشت تریبون می‌رود و خواستار ایجاد دوباره کشور لهستان در مرزهای ١٧٧٢ می‌شود. باربس و آلبر برای اینکه رهبری جمع به دست بلانکی نیفتد به سوی پنجره می‌روند و برای مردم سخنرانی می‌کنند. افراد مختلف پشت تریبون مجلس خواسته‌های خود را مطرح می‌کنند. در این میان هوبر پشت تریبون می‌رود و می‌گوید من بنام مردم، مجلس مؤسسان را به دلیل خیانت به مردم منحل اعلام می‌کنم (26) سران کلوبهای انقلابی با این حرکت هوبر غافلگیر شدند. بلانکی گفت، این کار حماقت است و باربس که در کنار هوبر ایستاده بود، گفت نه هوبر تو اشتباه می‌کنی. اما هوبر بار دیگر گفته خود را تکرار کرد. عده‌ای هورا می‌کشند، و عده‌ای اعتراض می‌کنند. سخنران دیگر نام اعضای دولت جدید را با نام کمیته نجات ملی اعلام می‌کند: باربس، لویی بلان، لدرو رولن، بلانکی، هوبر، راسپای، کوسیدیر، آراگو، آلبر و لاگرانژ. سخنرانی دیگر لیستی متفاوت را با حذف لدرو رولن، آراگو و لاگرانژ و اضافه شدن پرودون، کابه و کونسیدران، می‌خواند. از هر طرف صدای مسلح شویم و پیش به سوی هتل دو ویل، و زنده‌باد دولت موقت جدید بلند می‌شود. چند نفر فریاد می‌زنند گارد متحرک آمد! گارد متحرک آمد! حاضران که تا آن لحظه دولت تعیین می‌کردند، با سرعت سالن را ترک کردند. (27)

جمعیتی میان سه تا پنج هزار نفر همراه باربس که در اولین عکس‌العمل به هوبر اعتراض کرده بود، برای تسخیر مقر دولت به سمت هتل دو ویل حرکت کردند. مارا شهردار پاریس هم که در جلسه حضور داشت، خود را به سرعت به هتل دو ویل رسانید. هر یک از این دو در یک ضلع از شهرداری مستقر شدند. باربس مشغول تهیه دو بیانیه شد. یکی آئین نامه حکومت موقت و دیگری فرستادن اولتیاماتوم به روسیه و آلمان در مورد وضعیت لهستان. باربس گفت اگر بلانکی وارد شهرداری بشود سر خودش را از دست داده است. اما بلانکی که خطر را درک کرده بود در حال ترک پاریس و مخفی شدن بود. در همین زمان مارا در ضلع دیگر ساختمان، با یک دستگاه کوچک، بیانیه‌ای بر ضد اشغالگران شهرداری چاپ کرد و از پنجره برای مردم به بیرون ریخت. او توسط منشی خود برای باربس پیام فرستاد، اگر از این بازی بچگانه دست برنداری دستگیر خواهی شد. پس از مدت کوتاهی گارد ملی وارد شهرداری شد و باربس و همراهانش را دستگیر کرد. (28) همان شب، آلبر، راسپای، هوبر و دو هفته بعد بلانکی و همکاران نزدیکش، لاکامبر و فلوت هم دستگیر شدند. در مجلس ملی نمایندگان پاگونهای کورته فرمانده گارد ملی را به خاطر سهل‌انگاری در انجام وظیفه کندند و او را به زندان فرستادند. تا اوایل ماه ژوئیه تمامی کلوبهای انقلابی و نشریات آن‌ها تعطیل و سران آن‌ها دستگیر شدند. قوانین بسیار سختی برای حمل و نگهداری اسلحه تصویب شد.

دو روز بعد تظاهرات ١٥ مه، کاوینیاک فرمانده الجزایر وارد پاریس شد. او به وزارت جنگ منسوب شد و با ارتش پنجاه هزار نفری خود در حومه پاریس اردو زد.

قبل از تظاهرات ١٥ مه، در مجلس ملی اعتراض به مخارج زیاد کارگاه‌های ملی آغاز شده بود. حزب کاتولیک، راست‌ترین جناح مجلس، خواستار تعطیل کردن کامل کارگاه‌های ملی بود. در برنامه تبلیغاتی آن‌ها هر اقدام سوسیالیستی حمله‌ای به دین، کلیسا و خانواده بود. پس از تظاهرات 15 مه فشار آن‌ها برای تعطیل کردن کارگاه‌ها افزایش یافت. تعداد اعضای این کارگاه‌ها که زیر نظر یک دانشجوی پلی‌تکنیک بنام امیل توماس اداره می‌شد به ١٢٠ هزار نفر رسیده بود و در تمام فرانسه روزانه یک میلیون فرانک خرج بیکاران می‌شد. کمسیون اجرایی که از خطر منحل کردن کارگاه‌ها آگاه بود، کوشید پروسه انحلال کارگاه‌های ملی را به تدریج به جلو براند. در اولین اقدام برای محدود کردن کارگاه‌های ملی کسانی را که کمتر از شش ماه در پاریس اقامت داشتند اخراج کردند. پرداخت مزد روزانه، به مزد بر حسب میزان کار مبدل شد. ٢١ ژوئن قرار شد کارگران میان ١٧ تا ٢٥ ساله باید میان پیوستن به ارتش و اخراج یکی را انتخاب کنند. و بقیه کارکنان باید برای کار به شهرستان‌ها از جمله سولونی فرستاده شوند. روز ٢٢ ژوئن نماینده کارگران که نمی‌خواستند از پاریس خارج شوند به دیدار ماری وزیر کشور می‌روند، او با تحکم به آن‌ها می‌گوید اگر نمی‌خواهید به شهرستان‌ها بروید ما به زور شما را خواهیم فرستاد. صبح روز ٢٣ ژوئن کارگران از میدان پانتئون به سمت میدان باستی حرکت کردند. دائم به جمعیت افزوده می‌شد. آن‌ها ترانه معروف انقلاب کبیر فرانسه،

Ah! ça ira را می‌خواندند و در جایی که خوانده می‌شود آریستوکرات‌ها به دار آویخته می‌شوند، بجای آریستوکرات نام لامارتین را قرار میدادند. (29) در میدان باستی یکی از رهبران کارگری از قهرمانان ١٤ ژوئیه، فاتحان باستی یادکرد. مردم شعار یا مرگ یا آزادی می‌دادند. ظهر همان روز اولین سنگر در دروازه سن‌دنی ساخته شد.و همان روز مورد حمله گارد ملی قرار گرفت . ویکتور هوگو می‌نویسد، زن جوانی، بسیار زیبا و با موهای ژولیده، بالای سنگر رفت و بلوز خود را بالا زد و با زبان وحشتناک زنان خیابانی که باید آن را ترجمه کرد، رو به سربازان گارد ملی فریاد زد، بزدل‌ها! اگر جرئت دارید به شکم یک زن شلیک کنید. گارد ملی بلافاصله شلیک کرد و زن نگون‌بخت با فریاد دل‌خراشی به داخل سنگر افتاد. سکوت مرگباری سنگر را فراگرفت. ناگهان زن دیگری ظاهر شد. بسیار زیباتر و جوان تر از زن قبلی، هنوز کودک بود و نمی‌توانست بیش از هفده سال داشته باشد، شکم خود را نشان داد و فریاد زد راهزن‌ها شلیک کنید! باز صدای گلوله بلند شد، و جسد او بر روی جسد زن قبلی افتاد. و نبرد خیابانی این‌چنین آغاز شد. (30) کاوینیاک فرمانده کل نیروهای دولتی با وجود اینکه نیروی کافی برای جلوگیری از گسترش شورش را در اختیار داشت، از شروع قیام در روز چهارشنبه تا صبح روز جمعه فقط نظاره گر اوضاع بود. در این فاصله، شورشیان فرصت پیدا کردند تمام نواحی شرقی پاریس را به تصرف خود در آوردند. لدرو رولن عضو سوسیالیست کمسیون اجرایی از تمام امکانات برای فراخواندن نیروهای موجود در شهرستان‌ها برای مقابله با شورش در پاریس استفاده کرد. شورشی‌ها سه روز تمام قهرمانانه جنگیدند. گارد ملی و گارد متحرک نقش اصلی را در سرکوب ایفا کردند. در سنگرها حدود چهارصد نفر کشته شدند. اما بیش از سه هزار نفر توسط گارد متحرک و ارتش پس از اینکه نبرد به پایان رسیده بود کشته شدند و ١١٦٧١ نفر دستگیر شدند، اکثر آن‌ها برای کار اجباری به مستعمرات فرانسه تبعید شدند.

شورش ژوئن جناح راست مجلس ملی را تقویت کرد. فلوکون نماینده جمهوری‌خواه ادعا کرد که شورش با کمک پولی خارجی‌ها انجام گرفته است. مجلس ملی کمسیون اجرایی را به دلیل ناتوانی در اداره کشور از کار برکنار کرد و تمام اختیارات دولتی را به کاوینیاک فرمانده ارتش سپرد. حکومت‌نظامی اعلام شد و تا ١٩ نوامبر ادامه یافت.

در چهارم نوامبر قانون اساسی جدید تصویب شد. طبق این قانون در کنار مجمع ملی، رئیس‌جمهوری با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شد، و اداره کشور را در دست می‌گرفت. در دهم دسامبر 1848 انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. لویی بناپارت، برادرزاده ناپولئون بناپارت، کاوینکاک، فرمانده ارتش و رئیس دولتی که انتخابات را برگزار می‌کرد، لدرو رولن، نماینده سوسیال دمکراسی یا به گفته مارکس ائتلاف خرده بورژوازی و کارگران و راسپای ، کمونیست و لامارتین، کاندیداهای اصلی بودند. در این انتخابات لویی بناپارت با پنج و نیم میلیون رأی و به دست آوردن ٧٤ درصد آراء به ریاست جمهوری انتخاب شد. کاوینیاک یک و نیم میلیون رأی، ١٩ درصد آراء. لدرو رولن ٣٧٠٠٠٠ رأی، پنج درصد آرا، راسپای ٣٧٠٠٠ رأی، چهار دهم درصد آراء و لامارتین ١٨٠٠٠ رأی و کمتر از دو دهم درصد رأی به دست آورد. (31)

انقلاب‌های ١٨٤٨ را از دو دیدگاه متفاوت می‌توان بررسی کرد، از دیدگاه امروز که تمامی تلاطم‌های آن دوران را در چارچوب تلاش برای استقلال، وحدت ملی و دمکراسی ارزیابی می‌کند. و از دیدگاه مارکس، که با بررسی طبقاتی انقلابات آن دوران آن را تلاش برای سرنگونی بورژوازی و یا تدارک شرایط لازم برای پیروزی قطعی پرولتاریا بر بورژوازی، می‌دانست.

در ایتالیا مبارزه برای استقلال نواحی تحت سلطه اتریش و وحدت کشور صورت می‌گرفت. هدف انقلاب آلمان پایان دادن به حکومت استبدادی برقراری مشروطه و وحدت کشور بود. مجارها و لهستانی‌ها خواستار استقلال کشورشان بودند.

در فرانسه جنبش ضیافت‌ها جنبشی رفرمیستی برای استقرار مشروطه سلطنتی بود. توکویل نویسنده کتاب دمکراسی در آمریکا و ویکتور هوگو، هردو ابتدا طرفدار مشروطه سلطنتی بودند. انقلاب 24 فوریه همه را غافلگیر کرد. دولت موقت ابتدا می‌خواست، مسئله شکل حکومت آتی، جمهوری یا سلطنت، را به انتخاب مجلس مؤسسان واگذار کند. اما راسپای به محل دولت موقت رفت و گفت اگر تا یک ساعت دیگر برقراری جمهوری را اعلام نکنید با دویست هزار کارگر به اینجا بازخواهم گشت. بعد از این تهدید بود که دولت موقت جمهوری فرانسه را اعلام کرد. (32)

دولت موقت به وعده خودش در مورد واگذار کردن سریع قدرت به دست نمایندگان منتخب مردم عمل کرد. پس از زمانی نزدیک به دو ماه انتخابات مجلس مؤسسان برگزار شد. مجلس مؤسسان بجای دولت موقت برآمده از انقلاب. کمسیون اجرایی را انتخاب کرد. و به این ترتیب نمایندگان منتخب مردم قدرت را به دست گرفتند. این دمکراسی نوپا از دو سمت مورد تهدید قرار می‌گرفت، گروه‌های چپ رادیکال که خواهان برقراری دیکتاتوری انقلابی بودند، و راست سلطنت‌طلب. ماجرای ١٥ مه به محدود شدن آزادی‌های سیاسی و ممنوع شدن فعالیت کلوبهای سیاسی انجامید. و قیام ژوئن موجب سقوط کمسیون اجرایی و برقراری حکومت‌نظامی شد. پس از قیام ژوئن مجلس ملی کمسیون اجرایی را منحل کرد و قدرت را به کاوینیاک محول کرد. کاوینیاک حکومت‌نظامی برقرار کرد. اما او، با وجود اینکه در سرکوب قیام ژوئن شدت عمل بی‌رحمانه‌ای از خود نشان داده بود، از قدرت دولتی و حکومت‌نظامی برای تداوم حکومتش سوءاستفاده نکرد، و پس از تصویب قانون اساسی جدید، انتخابات ریاست جمهوری را به موقع برگزار کرد و خودش هم کاندیدای ریاست جمهوری شد. در این انتخابات که کاملاً آزاد برگزار شد، لویی بناپارت به ریاست جمهوری رسید. رشد محبوبیت لویی بناپارت به خاطر ناتوانی دولت موقت و کمسیون اجرایی در مقابله با رکود اقتصادی و ایجاد اشتغال و مقابله با بی‌نظمی اجتماعی بود. لویی بناپارت با شعار ایجاد نظم، و بازگرداندن عظمت سابق فرانسه وارد مبارزات انتخاباتی شد. به گفته مارکس علاوه بر بورژوازی و خرده بورژوازی و دهقانان، اکثریت کارگران هم به او رأی دادند. لویی بناپارت پس از چهار سال در ١٨٥٢ کمی قبل از پایان ریاست جمهوریش، با کودتایی خود را امپراتور فرانسه نامید، و به دمکراسی پایان داد. نقص قانون اساسی در دادن اختیارات وسیع به رئیس‌جمهور، امکان این کودتا را فراهم کرد.

در آن دوران در انگلستان و هلند نوعی حکومت مشروطه وجود داشت. اما تنها جمهوری دمکراتیک در جهان آن روز، کشور آمریکا بود. قانون اساسی فرانسه با تقلید از قانون اساسی آمریکا، در کنار مجلس قانون‌گذار، نهاد ریاست جمهوری را با انتخاب مستقیم مردم قرار داد. امروز این امر شناخته‌شده‌ای است، که در جمهوری‌های پرزیدیال، که در آن رئیس‌جمهور با رأی مستقیم مردم انتخاب می‌شود، و تمام قدرت اجرایی را در دست دارد، بیش از جمهوری‌های پارلمانی (مدل آلمان فدرال) خطر بازگشت به اقتدارگرایی وجود دارد. امپراتوری لویی بناپارت ١٨ سال به طول انجامید تا اینکه جنگ پروس و فرانسه به حکومت او پایان داد.

بخش بعدی:

٤- تحول فکری مارکس، از دموکراسی و ائتلاف دمکراتیک به دیکتاتوری پرولتاریا

زیرنویس:

1. Marx, Engels, Collected Works (MECW), 6/3752. Pierre Victor, Histoire de la République de 1848, 1/31

3. Louis Blanc, Histoire de la revolution de 1848, Paris, Librairie International, 1871, 1/68

4. Louis Blanc, 1/71

5. François Furet, La Révolution, II 1814 – 1880, Hachette 1986, P 211

6. Louis Blanc, 1/195

 

7. آگوست بلانکی، انقلابی کمونیست. او برخلاف مارکس انقلاب و برقراری کمونیسم را کار یک گروه کوچک روشنفکر می‌دانست، که با تصرف قدرت و برقرار کردن دیکتاتوری انقلابی موقت و ساختن پایه‌های نظم جدید، را ه را برای حاکمیت مردم هموار می‌کنند. بلانکی پس از قیام ناموفق ١٨٣٩ دستگیر شد. او ابتدا به اعدام و بعد به حبس ابد محکوم شد. او بعد از انقلاب فوریه ١٨٤٨ همراه بقیه زندانیان سیاسی آزاد شد.

ویکتور هوگو توصیف خواندنی از ظاهر و روحیات بلانکی دارد. مراجعه کنید به : Victor Hugo, Choses Vues, P 375

8. آرماند باربس، همراه آگوست بلانکی در سال ١٨٣٨ انجمن فصل‌ها را تأسیس کرد. رهبری قیام ١٨٣٩ را در دست داشت. با شکست قیام دستگیر شد. از همان موقع راهش را از بلانکی جدا کرد. رابطه دوستانه آن‌ها به کینه و دشمنی مبدل شد.

9. فرانسوا ونسان راسپای François-Vincent Raspail صاحب تألیفات مهمی در زمینه شیمی و پزشکی، و فعال جمهوری‌خواه و کمونیست که در دوران سلطنت ژوئیه چندین بار به زندان افتاده بود، رهبر کلوب دوستان مردم Amis du peuple و صاحب روزنامه‌ای به همین نام.

10. Louis Blanc, 1/299-30011. Georges Duveau, 1848: The making of a revolution, Random House, Inc. 1967, P 83

12. Alphonse de Lamartine, Histoire de la révolution de 1848, 2/212

13. Gaston Bouniols, Histoire de la révolution de 1848, Paris, Librairie Delagrave, 1918, P 121

14. Priscilla Robertson, Revolutions of 1848 a social history Princeton University Press 1971, P 74

15. Louis Blanc, 1/303-305

16. Robertson, P 75

17. Louis Blanc, 2/56-62

18. Duveau, P 78

19. Duveau, P 194

20. Garnier-Pagès, Histoire de la révolution de 1848, Deuxième Edition, 1866, 9/85-86


21. آلویزیوس هوبر در دوران پادشاهی ژوئیه چندین سال در زندان بود. او به نوعی سوسیالیسم مسیحی اعتقاد داشت، و عضو گروه‌های سری سوسیالیست‌های چپ بود. بعدها شایعاتی در مورد همکاری او با پلیس پخش شد.

22. همان جا 9/89-91

23. همان جا9/105-107

24. همان جا 9/115

25. Duveau, P 119

 

26. همان جا P 222

27. همان جا P 226

28. Robertson, P 8229 Ah! ça ira, ça ira çai ira,

Lamartine à la lanterne,

Ah! ça ira, ça ira çai ira,

Lamartine on le pendra.

Duveau, P 133

30. Victor Hugo, Choses Vues, Librairie Ollandorff, 1913, P 355

31. Duveau, P159

32. Marx, Engels Werke, B. 7 S. 17