آیتالله خامنهای در حال انجام چه کاری است؟
همه در انتظار تصویب توافق هستهای به سر میبرند. در آمریکا با موافقت ۳۸تن از سناتورها، اوباما میتواند با وتو از پس مخالفت کنگره بر آید. اگر هم شمار سناتورهای موافق رد توافق به ۴۱ افزایش یابد، اوباما و دموکراتها اگر بخواهند، میتوانند از طریق فیلیباستر مانع رأیگیری درباره توافق شوند و بدین ترتیب حتی فرصت رد برجام را از جمهوریخواهان بگیرند.
مسأله اصلی نحوه برخورد آیتالله خامنهای با توافق هستهای است. خطوط قرمزی که او برای مذاکره و توافق تعیین کرده بود، در توافق به دست آمده نادیده گرفته شد. یکی از دلایل عدم اتخاذ موضع صریح در موافقت یا مخالفت با توافق به دست آمده توسط او، همین نکته مهم است.
اصولگرایان افراطی به صراحت میگویند که مقام معظم رهبری مخالف توافق به دست آمده هستند. موافقان حکومتی نیز بر این نکته تأکید میکنند که تمامی مراحل مذاکرات و توافق تحت نظارت مستقیم آیتالله خامنهای و شورایعالی امنیت ملی صورت گرفته است.
حسن روحانی و تیم مذاکرهکننده به دنبال آن بودند که توافق هستهای را بدون تصویب مجلس به اجرا بگذارند، یا حداکثر به تصویب شورایعالی امنیت ملی برسانند. محافظهکاران افراطی- از جمله آیتالله جنتی، آیتالله محمد یزدی، آیتالله علمالهدی، حسین شریعتمداری، جبهه پایداری، و…- تأکید داشتند که توافق قطعاً باید در مجلس طرح شود و بسیاری از آنها حتی تا آنجا پیش رفتند که مجلس باید این توافق را رد کند.
آیتالله خامنهای در دیدار ۱۳۹۴/۰۶/۱۲ با اعضاى مجلس خبرگان رهبرى در این مورد نظر اصولگرایان افراطی را تأیید کرد و گفت: «به آقای رئیس جمهور هم این را عرض کردهام [که] به نظر ما مصلحت نیست که ما مجلس را از این قضیه برکنار بداریم؛ چون قضیهای است که بالاخره دو سال است که کشور بهطور کلی متوجه به آن است و حالا هم به یک نتایجی رسیده؛ [پس] باید مجلس وارد بشود.»
بدین ترتیب تکلیف اولین اختلافنظر روشن شد. اما پرسش مهم این است: مجلس چه تکلیفی دارد؟ آیتالله خامنهای به این پرسش اینگونه پاسخ گفت: «حالا مجلس چه بکند؟ بنده هیچ توصیهای ندارم به مجلس شورای اسلامی که با این چهجوری عمل بکند. اولاً نوع تصمیمگیری چهجوری باشد؟ بهنحو تصویب یا رد باشد، یا بهنحو دیگری تصمیمگیری کنند؟ آیا رد کنند، آیا تصویب کنند؟ بنده هیچ توصیهای ندارم. نظر متَّبَع، نظر نمایندگان ملت است در مجلس و این که [مجلس] چه بکند، چه نکند را ما عرض نمیکنیم. ما معتقدیم که بالاخره خوب است مجلس را برکنار نکنیم و نمایندگان ملّت باید تصمیم بگیرند.»
درباره این رویکرد چند نکته زیر قابل ذکر است:
یکم- آیتالله خامنهای از طریق حذف اصلاح طلبان از ساختار سیاسی، و تشکیل حکومت یکپارچه یا حاکمیت یگانه، “مجلس سلطانی” تشکیل داد. اینک به گونهای سخن میگوید که گویی ما با یک نظام کاملاً دموکراتیک مواجه هستیم که اولاً: او هیچ دخالتی در تصمیمگیری در مورد مهمترین مسألهای که به امنیت و منافع ملی ایران مربوط است، ندارد. ثانیاً: مجلس کنونی نماینده واقعی مردم است و آنان به نمایندگی از سوی ملت در این مورد باید تصمیمگیری کنند. این مدعایی کاذب است که به سرعت از سوی خود او ابطال میشود.
کمترین مصداق ابطال این مدعا این است که میگوید من فقط و فقط به مسئولان اجازه دادهام تا درباره پرونده هستهای با آمریکا مذاکره کنند و هیچیک از مسئولان نظام حق ندارند درباره هیچ موضوع دیگری با دولت آمریکا مذاکره کنند: «ما این را گفتهایم و اعلان کردهایم که در هیچ مسئلهای جز مسئلهی هستهای با آمریکاییها طرف صحبت نمیشویم؛ هم به مسئولین سیاست خارجیمان گفتهایم، هم به بقیه مسئولین گفتهایم که داخل نمیشویم.». در یک نظام مردمسالار تصمیمگیری در این مورد با رهبر خودکامه مادامالعمر نیست.
دوم- آیتالله خامنهای می گوید که هدف مذاکرات و امتیاز دادن، برداشته شدن کلیه تحریمها بود، نه حفظ آنها و عدم اجرایشان: «این که نشستیم مذاکره کردیم، در بعضی از موارد کوتاه آمدیم، یک امتیازاتی دادیم، عمدتاً برای این بود که تحریمها برداشته بشود؛ اگر بنا است تحریمها برداشته نشود، پس معاملهای وجود ندارد، دیگر اصلاً این معنا ندارد.»
این سخن آیتالله خامنهای خط قرمز اوست یا برای هدف دیگری بیان شده است؟ اگر خط قرمز باشد و مجلس بخواهد به آن عمل کند، معنای آن این است که آیتالله خامنهای تصمیمگیری در مورد توافق هستهای را به مجلس واگذار نکرده و به آنها گفته است که آن را رد کنند.
سوم- آیتالله خامنهای میگوید که قبلاً تأکید کرده بود که به محض توافق، “فورا” باید کلیه تحریمها برداشته شوند. اما تیم مذاکرهکننده به روش های هرمنوتیکی این خط قرمز او را نادیده گرفت. میگوید: «مشخّص است که تحریمهای اقتصادی باید برداشته شود؛ گفتیم هم فوراً! حالا “فوراً” را معنا کردند، ما هم حرفی نزدیم، اشکال ندارد؛ دوستان ما در اینجا آن “فوراً” را به یک شکلی معنا کردند، یک ترتیبی برایش انتخاب کردند، ما هم مخالفتی نکردیم.»
اما نکتهای را به عنوان سیاست گوشزد میکند که معنایی جز رد توافق هستهای و دخالت در کار “نمایندگان ملت” ندارد. میگوید: “بالاخره [تحریمها] باید برداشته بشود، توقّف تحریم نداریم، تعلیق تحریم نداریم؛ اگر آنها تعلیق میکنند، خب پس ما هم اینجا تعلیق میکنیم، اگر اینجور است ما اقدام اساسی روی زمین چرا انجام بدهیم؛ بنابراین [منظور] لغو تحریمها است.»
این سخنان اگر جدی باشند، مجلس چارهای جز رد توافق ندارد. البته او خط قرمز خود را با یک قید محدود میسازد. میگوید: «البته در بعضی از موارد گفتند که لغو دست دولت آمریکا که طرف مذاکره ما است، نیست؛ آنها را گفتند که متوقّف میکنیم و از حقوق قانونی خودمان استفاده میکنیم و کارهایی از این قبیل؛ امّا آن چیزهایی که دست خود دولت آمریکا است یا آنچه دست دولتهای اروپایی است، آنها بهطور کامل [باید برداشته شود].»
چهارم- آیتالله خامنهای برای پیشبرد این هدف- یعنی برداشته شدن تحریمها- غیر مستقیم به تهدید هم متوسل میشود. یعنی به طرف مقابل میگوید که اگر تحریمها بر سر جای خود باقی بمانند، ما میتوانیم دست به چه اقدامی بزنیم: «ما داشتیم کار خودمان را میکردیم؛ نوزده هزار سانتریفیوژ ما درست کرده بودیم، میتوانستیم در مدّت نهچندان بلندی آن را برسانیم به پنجاه هزار سانتریفیوژ یا شصت هزار سانتریفیوژ؛ هیچ مشکلی برای ما وجود نداشت که این کار را بکنیم؛ [سوخت] بیست درصد را تولید میکردیم، میتوانستیم ادامه بدهیم؛ تحقیق و توسعه را انجام میدادیم، همچنان به همان شکل و با همان سرعت میتوانستیم انجام بدهیم؛ و همچنین بقیّه چیزها را.» پس دست کشیدن از همه این مسائل منوط به برداشته شدن تحریمهاست.
پنجم- آیتالله خامنهای با این نوع موضعگیری کار را بر مریدان خود دشوار کرده است. آنان چون نمیدانند دقیقاً در ذهن او چه میگذرد، هر روز توافق هستهای را با دوره و رویدادی از صدر اسلام مقایسه میکنند. برخی وضعیت کنونی را با شعب ابیطالب مقایسه میکنند که در آن پیامبر و گروه اندک مسلمانها به مدت سه سال در درهای میان دو کوه ابوقیس و خندمه در مکه تحت محاصره کامل مشرکان قرار داشتند.
برخی دیگر آن را با صلح حدیبیه- میان پیامبر و مشرکان مکه در سال ششم هجری- مقایسه میکنند. برخی آن را با صلح امام حسن با معاویه مقایسه کردهاند. آیتالله علمالهدی گفته استکه پذیرش توافق هستهای مانند پذیرش ولایتعهدی مأمون از سوی امام رضا است. نیروهای افراطیتر مدعیاند که شرایط ما، شرایط امام حسینی است، با این تفاوت که این بار حسینیان زمان بر یزیدیان زمان پیروز خواهند شد.
استفاده ابزاری از دین برای حفظ قدرت سیاسی، مبنای همه این تشبیهات است.
ششم- آیتالله خامنهای با هوشیاری زمان را سپری میکند تا تکلیف تصویب توافق هستهای در آمریکا روشن شود. قصد او این بود که اگر قرار است توافق هستهای رد شود، توسط دولت آمریکا رد شود تا مسئولیت و پیامدهای آن به گردن آمریکا و اسرائیل بیفتد. به همین دلیل علی لاریجانی در ۱۴/۶/۹۴ گفت: «بر اساس برنامهریزیهای صورت گرفته، اوایل مهرماه بررسی کمیسیونها تمام و فرصتی ایجاد میشود که موضوع بیش از گذشته در مجلس مورد توجه و بررسی قرار گیرد تا با توجه به مجموعه شرایط کشور نمایندگان ملت نظر خود را در مورد موضوع برجام اعلام کنند.»
روشن است که قبل از آن تکلیف تصویب توافق در آمریکا روشن شده است. اما نکته مهم این است که هر مصوبه مجلس، باید به تصویب شورای نگهبان برسد تا به قانون تبدیل شود. شورای نگهبان به هر مصوبهای از دو منظر می نگرد: الف- خلاف شرع نباشد. ب- خلاف قانون اساسی نباشد. وقتی مجلس توافق هستهای را تصویب کند و شورای نگهبان هم آن را به تصویب برساند، معنای آن این است که این توافق- با همه محدودیتها و نظارتهای فراتر از قوانین بینالمللی که کفار به طور “استثنایی” و با سیاست “یک بام و دو هوایی” بر مسلمین (ایران) تحمیل کردهاند- مطابق شرع انور است.
این مسأله را آیتالله خامنهای و فقیهان چگونه حل خواهند کرد؟ پاسخ ساده است: کار اصلی فقیهان حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالهاست. این گونه است که در طول تاریخ دین ساخته میشود. آیا بهتر نیست که مجلس اصلاً وارد این مسأله نشود و کار به همان شکلی که حسن روحانی گفته است دنبال شود؟
هفتم- آیتالله خامنهای میخواهد تمامی پیامدهای مثبت توافق هستهای، حمل بر رهبری خردمندانه او شود و تمامی پیامدهای منفی آن به نام دیگران ثبت تاریخی شود. اما توافق هستهای میوه فروشی نیست که او خوبهایش هایش را برای خود سوا کند و بدهایش را برای دیگران بگذارد.
مطابق ولایت مطلقه فقیه، مسئولیت همه امور و قوای حکومتی با اوست و خود بارها گفته است که وظیفه اصلی او این است که نگذارد نظام از مسیر اسلام و ارزشها منحرف شود. اگر اندکی از شجاعت آیتالله خمینی در او بود، مانند او که قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل را با همه مسئولیتها و پیامدهایش پذیرفت، توافق هستهای را با همه پیامدهایش میپذیرفت.
تاریخ نشان داد که قطعنامه ۵۹۸ جام زهر نبود، جام زهر شعارهای دن کیشوتوار “راه قدس از کربلا میگذرد” و “جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان” بود. توافق هستهای نیز جام زهر نیست، جام زهری که آیتالله خامنهای به مردم ایران به زور می نوشاند، دیکتاتوری و سرکوب داخلی و سیاست خارجیای است که در نبود رابطه دوستانه با آمریکا، ایران را به وضعیتی گرفتار کرده که دولتهای کوچک منحط حوزه خلیج فارس- که هیچ نشانی از دموکراسی و حقوق بشر ندارند- نیز هر روز ایران را تهدید و تحقیر میکنند.
هشتم- تصویب و اجرای توافق هستهای پیامدهای خواسته و ناخواسته بسیاری برای جهان، منطقه و ایران دارد که در آینده روشن خواهد شد و مستقلاً باید بدان پرداخته شود. به هر حال، صلح و عدالت در منطقه و تبعیضزدایی و آزادیبخشی داخلی باید سیاست اصلی ایران باشد. این هدف والا محقق نخواهد شد، مگر به کوشش عملی کلیه نیروهای دموکراسیخواه.