فن آوری اطلاعات به مثابه ابزار سلطه

 

حدود پنج هفته پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، این افراد در جلسه ای که در برج ترامپ برگزار شد با وی و نزدیکانش (اعم از اعضای خانواده و مشاورانش) دیدار کردند:
– مدیر عامل و رئیس شرکت مایکروسافت: مایکروسافت از ده ها سال پیش بزرگترین عرضه کننده نرم افزار برای کامپیوترهای شخصی است.
– مدیرعامل آمازون: آمازون از بزرگترین فروشگاه های اینترنتی و نیز عرضه کننده بزرگ خدمات مربوط به مراکز محاسبه و تمرکز کامپیوتر است.
– مدیرعامل و رئیس اجرایی آلفابت: آلفابت شرکت مادر گوگل، بزرگترین ارائه دهنده خدمات جستجو و نیز بزرگترین سازنده سیستم عامل برای تلفن های هوشمند است.
– دو نفر از مدیران ارشد فیسبوک: فیسبوک با نزدیک به دو میلیارد کاربر، بزرگترین شبکه اجتماعی اینترنتی است.
– مدیر عامل اپل: اپل از بزرگترین سازندگان تلفن های هوشمند و تبلت است.
– یکی از دو مدیر عامل آرکل: آرکل از بزرگترین عرضه کنندگان نرم افزار برای بانک های اطلاعاتی است.
– مدیر عامل تسلا: تسلا سازنده اتومبیل های هوشمند برقی است.
– مدیر ارشد اجرایی گلدمن سَکس: این شرکت از بزرگترین موسسات سرمایه گذاری است.
– مدیر عامل آی بی ام: این شرکت از بزرگترین ارائه دهندگان سخت افزار، نرم افزار و خدمات کامپیوتر است.
– مدیر عامل سیسکو: این شرکت بزرگترین سازنده تجهیزات شبکه های کامپیوتر است.
– مدیر عامل پالانتیر: این شرکت عرضه کننده نرم افزار برای بررسی داده های انبوه است.
– مدیر عامل اینتل: این شرکت از بزرگترین سازندگان نیمه هادی ها یعنی قطعات الکترونیک کامپیوتر است.
ترامپ در این دیدار پیشنهاد کرد که در دوره ریاست جمهوری اش هر سه ماه یک بار این جمع با همین ترکیب به دیدار او بروند. ترامپ در این دیدار گفت: «هیچ کس مانند افرادی که در این اتاق اند نیست. ما هر کاری که لازم باشد برای ادامه کار شما انجام خواهیم داد. یا به افراد من یا به خود من تلفن کنید.»
* * *
از حدود بیست سال پیش که با پیدایش شبکه جهانی وب، روند همه گیر شدن استفاده از اینترنت آغاز شد، بسیار این نظر را خوانده و شنیده ایم که فن آوری اطلاعات، به انحصار ارائه اطلاعات پایان می دهد و از این طریق، جهان را دمکراتیزه می کند. طیف مدافعان این نظر کمابیش همپوشانی با کسانی دارد که می گویند صندوق رأی، ابزار اصلی انسانها برای به دست گرفتن سرنوشت خود است. و ترکیب این دو نظر، این می شود که در عصر جدید، انسانها با استفاده روزافزون از فن آوری اطلاعات، آگاه تر می شوند و از طریق صندوق رأی، هر چه بیشتر حاکم بر تقدیرشان.
اشتیاق و استقبال از فن آوری اطلاعات تا حدی گسترده است که مانع توجه به کارکرد این تکنولوژی به عنوان ابزار سلطه شده است.
* * *
خوش بینی تاریخی، نیاز طبیعی انسانهایی است که زندگی خود را وقف هدفهایی فراتر از نیازهای شخصی خود می کنند. این خوش بینی گاه چشمها را به روی موانع دستیابی به هدفها می بندد. بزرگترین اندیشمندان هم از خوش بینی گمراه کننده مصون نیستند. فریدریش انگلس در مارس ۱۸۹۵، در سال قبل از خاموشی اش، در مقدمه ای بر کتاب «مبارزات طبقاتی در فرانسه از ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰» نوشت: «ما <انقلابیون> و <سرنگونی طلبان> با وسایل قانونی بسیار بهتر رشد می کنیم تا ابزار غیرقانونی و براندازی. آنهایی که خود را احزاب نظم و قانون می نامند، با مناسبات قانونی ایجاد شده توسط خودشان، زوال می یابند.» امید انگلس و به تبع او، امید بسیاری از سوسیال دمکراتها این بود که با حق رأی عمومی، پرولتاریا که در اکثریت است، از طریق صندوق رأی به قدرت دست یابد.
چنان که می دانیم این امید محقق نشد.
بعدها آنتونیو گرامشی در زندان فاشیسم به مطالعه در این مورد پرداخت که چرا علیرغم عقب رانده شدن مکانیسم های سرکوب قهرآمیز در غرب، نظام سرمایه داری حاکم توانست از موجودیت خود دفاع کند. کلیدواژه پاسخ گرامشی به این پرسش، هژمونی است. از نظر گرامشی، هژمونی به معنای مجموعه وسایلی است که با کمک آنها قدرت حاکم، موافقت کسانی را که بر آنها حکومت می کند، به دست می آورد (به نقل از تری ایگلتون، مارکسیست بریتانیایی). گرامشی «جامعه مدنی» را عرصه ای می نامد که در آن هژمونی اعمال می شود. از نظر گرامشی، که شاهد پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه و شکست تلاشهای مشابه در غرب بود، وجه تمایز کشورهای غربی، ایجاد شبکه ای پیچیده از دیوارهای دژ قدرت در قالب جامعه مدنی است.
در سال ۱۹۴۴ تئودور ویزنگروند آدورنو و ماکس هورکهایمر که با قدرت گیری نازیسم در آلمان از این کشور به آمریکا مهاجرت کرده بودند، کتاب «دیالکتیک روشنگری» را منتشر کردند. یک گزاره این کتاب این است که روشنگری به حاکمیت مذهب قرون وسطایی بر اندیشه انسان پایان داد اما زمینه پیدایش «صنعت فرهنگ» را ایجاد کرد (تیتر کتاب اشاره به این کارکرد دوگانه روشنگری دارد). به نظر آدورنو و هورکهایمر، فرهنگ معاصر آنها «بر همه چیز از طریق شباهت فائق می آید. فیلم، رادیو و مجلات اجزای یک سیستم اند.» آدورنو و هورکهایمر می نویسند مظاهر صنعت قرن بیستمی فرهنگ در کشورهای دارای حکومت های خودکامه و سایر کشورها یکسانند. این صنعت، به انسانها امکان «انتخاب بین مشابه ها» می دهد.
بیش از نیم قرن پس از گرامشی، آدورنو و هورکهایمر، نوام چامسکی نظریه «هژمونی مبتنی بر رضایت» را بر شرایط گذار جوامع پیشرفته سرمایه داری و به ویژه آمریکا از قرن ناآرام بیستم به قرن بیست و یکم تطبیق داد و در سال ۱۹۹۸ نوشت: «در دمکراسی، کسانی که بر آنها حکومت می شود حق موافقت دارند، اما هیچ حقی فراتر از آن ندارند.» (به نقل از «سود بالاتر از انسانها»)
* * *
باز گردیم به امروز و ببینیم کسانی که روز چهاردهم دسامبر ۲۰۱۶ در محل سکونت ترامپ گرد آمدند کدام صنعت را نمایندگی می کنند.
وقتی «انسان آزاد و آگاه» امروز در برابر صفحه کامپیوتر می نشیند تا «سری به اینترنت بزند»، متنی بنویسد یا مکالمه سکایپی با دوستانش داشته باشد، در اکثریت قریب به اتفاق موارد از نرم افزار مایکروسافت استفاده می کند. کسی دقیقا نمی داند که این نرم افزار کدام اطلاعات را کجا ثبت می کند. مایکروسافت در حال ساخت و توسعه شتابان ساختاری است که به «ابر» (Cloud) موسوم است. آن را ابر می نامند از آن رو که ناظر خارجی، جزئیات ساختار درونی آن را نمی بیند. کاربر این ساختار، تنها می داند که مایکروسافت او را از زحمت فکر کردن و سامان دادن به نحوه دسترسی، پردازش و نگهداری اطلاعات خلاص کرده است. مایکروسافت سخت در تلاش است که مشتریانش از نسلهای جدید نرم افزار «آفیس» یعنی برنامه هایی مانند «ورد» صرفا در ارتباط با «ابر» مایکروسافت استفاده کنند. هر چه تعداد کاربران در این «ابر» بیشتر شود، اطلاعات بیشتری روی سیستمهای تحت کنترل مایکروسافت قرار می گیرد.
آمازون، حلقه واسط دنیای مجازی با جهان واقعی صدها میلیون انسان است. آنها دیگر لازم نیست برای خرید مایحتاج خود به مراکز خرید نزدیک یا دور بروند. کافی است به سایت آمازون مراجعه کنند و کتاب، وسیله برقی و اخیرا حتی مواد غذایی مورد نیازشان را سفارش دهند. آمازون می داند که هر کدام از صدها میلیون مشتری اش چه چیزهایی را خریده اند، کدام اجناس را مکرر سفارش می دهند و دنبال چه می گردند.
گوگل، جستجو در اینترنت را برای من و شما بسیار ساده کرده است. نقطه ورود اکثر کاربران به وب،جستجوگر گوگل است. گوگل می داند شما به چه اطلاعاتی نیاز دارید، هر روز به چه سایتهایی مراجعه می کنید و چند ساعت را به گشت و گذار در وب می گذرانید. مناسب با این عادات شما، گوگل تبلیغاتی مخصوص خود شما به شما نشان می دهد، تبلیغاتی که به علت هدفمند بودنشان بسیار موثرتر و برای ارائه کنندگان کالاها و خدمات جذاب ترند. این شرکتها هر ماه میلیاردها دلار به گوگل می پردازند تا تبلیغاتشان را پخش کند. گوگل صدها میلیون تلفن هوشمند مجهز به سیستم عامل اندروید را در کنترل دارد، از طریق دنبال کردن محل این تلفن ها می داند که کجا ترافیک بند است و این اطلاعات را در اختیار شما هم قرار می دهد.
فیسبوک، برای صدها میلیون انسان جایگزین شبکه ارتباطات واقعی با انسانهای دیگر شده است. فیسبوک محرم اسرار و شریک حریم شخصی کاربرانش است. کامپیوترهای فیسبوک، میزبان عکسهای خصوصی، مجادلات شما با دوستان و رقبا و شاهد و همراه ساعات بسیاری از زندگی شماست.
علاقه و وابستگی میلیونها نفر از خریداران محصولات اپل به این محصولات، ابعاد مذهبی دارد. آنها شب قبل از ورود هر نسل از تلفن اپل به بازار، پشت درهای فروشگاه های اپل صف می کشند تا گاه معادل درآمد یک ماه خود را برای تهیه آخرین محصول اپل هزینه کنند. و وقتی محصولی به این گرانی می خرند، می خواهند با صرف ساعتها از وقت روزانه خود از همه امکانات آن استفاده کنند. اگر مایکروسافت تنها ساعاتی را که با کامپیوتر می گذرانید همراه شماست، اپل با شما همه جا می رود.
نامهایی مانند آرکل، پالانتیر و سیسکو شاید برای اکثر مردم ناشناخته باشد. بانکهای اطلاعاتی و شبکه های کامپیوتری و نرم افزار برای پردازش انبوه داده ها، اجزای زیرساختی است که شرکتهای بزرگ و دولتها از آن استفاده می کنند اما از نظر کاربران غیرمتخصص پوشیده می ماند. اینها همان اجزای «ابر» است که لزومی نیست مورد توجه انبوه کاربران باشند. اما انبوه کاربران، انبوهی از داده ها به درون این ابر می فرستند. این داده ها برای اقتصاد قرن بیست و یکمی، اهمیتی در ردیف منابع مالی و طبیعی دارد. «داده های انبوه» (Big Data) مورد توجه همه شرکتهای فعال در فن آوری اطلاعات است. برای اینکه از نفت خام داده ها، بنزینی تهیه شود که موتور اقتصاد امروزی سرمایه داری بدان نیاز دارد، نرم افزاری مورد نیاز است که مثلا از همه اطلاعات به دست آمده از تلفن های همراه، دریابد که در کدام کشور کدام کالا فروش زیاد خواهد داشت، یا برای کسب آرا در یک ایالت باید کدام شعارها را تبلیغ کرد.
انبوه داده ها مانند منابع مالی در دستان قدرتمندان انباشته می شود. هر کس به این انبوه داده ها دسترسی یابد، کنترل «جامعه مدنی» را نیز به دست می گیرد. راست یا دروغ، یک شرکت پس از پیروزی ترامپ ادعا کرد از طریق بررسی داده های انبوه، به کارزار انتخاباتی ترامپ کمک تعیین کننده کرده است. یکی از معدود پیش بینی های درست درباره نتایج رفراندوم برکزیت در بریتانیا، منسوب به کسانی است که گفتند از بررسی داده های انبوه به این پیش بینی رسیدند.
* * *
وقتی صاحبان و کنترل کنندگان صنعت اطلاعات و پرسنل سیاسی جامعه سرمایه داری پشت یک میز می نشینند، قدرتی در یک اتاق جمع می شود که هم به انبوه اطلاعات دسترسی دارد و هم ابزار استفاده از آن در اختیارش است. ترامپ به درستی گفت که نظیر این جمع کمیاب است. در کل تاریخ بشر، هیچ قدرتی تا این حد به اطلاعات و حریم خصوصی انسانهای تخت انقیادش دسترسی نداشته است. و کل تاریخ بشر گواه است که هیچ تمرکز قدرت نیست که به اعمال این قدرت نیانجامد.
پیش از انتخابات آمریکا، شماری از صاحبان و مدیران صنایع بزرگ در آمریکا که انتظار پیروزی ترامپ را نداشتند، از هیلاری کلینتون حمایت می کردند. به ویژه در شرکتهای فعال در فن آوری اطلاعات، حمایت از کلینتون گسترده بود. اما مدیران این شرکتها پس از پیروزی ترامپ به سرعت کوشیدند تا روابط خود با ترامپ را که در جریان کارزار انتخاباتی تیره شده بود ترمیم کنند. قولی که ترامپ به آنان در مورد دسترسی ساده این مدیران به رئیس جمهوری آمریکا داده است، بدون چشمداشت نیست. دیدارهای منظمی که رئیس جمهور جدید آمریکا می خواهد با مدیران شرکتهای تکنولوژی پیشرفته داشته باشد، دستور کاری فراتر از صرف قهوه و شیرینی خواهد داشت. آنها که به خصلت «مترقی» شرکتهای تکنولوژی پیشرفته امید بسته اند، بسیار زود خواهند دید که رابطه سرمایه داران و پرسنل سیاسی سیستم، از هیچ قاعده ای جز منطق قدرت و سودجویی پیروی نخواهد کرد.
آنچه امروز در آمریکا جریان دارد، همگرایی روبنای شبه فاشیستی و زیربنایی است که نقش صنایع اطلاعات در آن از دو دهه اخیر پیوسته رو به افزایش بوده است. تلقی عامیانه از رابطه زیربنا و روبنا این است که پرسنل سیاسی از نوکران بی اختیار طبقه حاکم تشکیل شده است. اما این رابطه، پیچیده تر است. روبنا، دارای استقلالی نسبی بدین معنی است که در چارچوب همان «انتخاب میان مشابه ها»، رقابت میان پرسنل سیاسی از جریانات مختلف وجود دارد. گاه این رقابت به گونه ای است که نمی توان از تصمیم یکپارچه طبقه حاکم به سود یک جناح رقیب سخن گفت. گاه روبنا از زیربنا سبقت می گیرد و طبقه حاکم با تأخیر با روبنا همراه می شود. در سال ۱۹۳۳ در آلمان چنین شد. هیتلر پیش از انتصاب به صدارت عظمی، از حمایت یکپارچه طبقه حاکم برخوردار نبود. اما پس از قدرت گیری نازی ها، و هنگامی که آنها به سرعت میخ خود را کوبیدند و رقبای و مخالفان سیاسی خود را از میدان بدر بردند و به بازداشتگاه ها فرستادند، همه صاحبان صنایع و بانکهای آلمان به حامیان هیتلر تبدیل شدند.
هژمونی در شرایط کنونی نیز بر اساس همان قواعد اصلی قرن بیستم اعمال می شود. فاشیسم قرن بیست و یکم که اکنون در آمریکا در حال تحکیم قدرت خود است، عینا همان فاشیسم قرن بیستم نیست. به احتمال زیاد آوشویتس بر پا نخواهد کرد. بیشتر به فرانکو و سالازار شباهت دارد تا به هیتلر. عقلانیتش از نازیسم بیشتر است. و چه بسا با معیارهای طبقه حاکم، «موفق» شود. شاخص سهام نیویورک رکورد شکسته است.
نئولیبرالیسم برای اعمال هژمونی، باورهایی به معزها فرو کرده بود که امروز در حال فروپاشی اند. ده ها سال گفتند تجارت آزاد تنها راه پیش روی اقتصاد جهانی است. و این حرفها را به اسم علم اقتصاد به خورد همه دادند. اکنون رئیس جمهوری در آمریکا روی کار آمده است که می خواهد همه قراردادهای تجارت آزاد را زیر پا بگذارد. و بورس سهام چه می کند؟ این رویکرد جدید را جشن گرفته است. هنوز جزئیات مکانیسمهای انباشت ثروت (از جمله اطلاعات) در شرایط فاشیسم و شبه فاشیسم قرن بیست و یکم مشخص نیست. اما همگرایی صاحبان و مدیران صنایع تکنولوژی پیشرفته با رئیس جمهوری که سوار بر یک موج فاشیستی به کاخ سفید رسیده است، نشانگر آن است که دو طرف به سرعت نقاط اشتراکی یافته اند. مدیران اقتصادی دریافته اند فاشیسم آمده است تا بماند و سود حداکثر، از طریق همراهی با آن به دست می آید. و قدرت سیاسی مستبد جدید، می داند که اطلاعات و تکنولوژی اطلاعات، ابزار اصلی اعمال هژمونی است. از همگرایی این دو، مجتمعی تشکیل می شود مشابه مجتمع صنعتی – نظامی. همه تصمیم های دولت جدید آمریکا را این مجتمع همراه با مجتمع صنعتی – نظامی و صنایع انرژی فسیلی خواهد گرفت که نماینده آن در کابینه ترامپ وزیر خارجه است.
* * *
دوستی این انتقاد را به برخی نوشته های من داشت که ناامیدکننده اند. من هنگامی که به نوشتن مطلب حاضر فکر می کردم و مشغول جمع آوری فاکتها برای آن بودم، مکرر به یاد این انتقاد افتادم. پاسخ چپ، پاسخ کسانی که می خواهند علیه فاشیسم قرن بیست و یکم مبارزه کنند، به شرایط حاضر چه باید باشد؟
تظاهرات میلیونها نفر علیه دولت جدید آمریکا تنها یک روز پس از ادای سوگند ترامپ، نشانگر آن است که نیروی اجتماعی مصمم به ایستادن در برابر فاشیسم وجود دارد. این نیروی اجتماعی چگونه می تواند سلاح اعمال هژمونی حاکمان را کُند کند؟
در کنار شیوه های مرسوم مبارزه، از جمله تظاهرات خیابانی، اعتصاب و نافرمانی مدنی، بازپس گیری حق کنترل اطلاعات از صاحبان قدرت و ثروت اهمیت دارد. همه ما می توانیم در استفاده از فن آوری اطلاعات، آگاهانه تر و هشیارانه تر عمل کنیم. همه ما می توانیم در انتخاب سخت افزار و نرم افزار، به این توجه کنیم که کدام اطلاعات را در اختیار چه کسانی قرار می دهیم. همه می توانیم در مورد تلاشهایی آگاهی کسب کنیم که از ده ها سال پیش برای تولید و پخش نرم افزار خارج از کنترل صنایع بزرگ جریان دارد. همه می توانیم از اسرار و حریم شخصی خود در مقابل دست اندازی مجتمع اطلاعاتی – سیاسی دفاع کنیم. سبک زندگی دگرگون، اگرچه جای تلاش جمعی برای مقاومت علیه قدرت حاکم و مبارزه سیاسی متشکل و توده ای را نمی گیرد، اما به سهم خود در محدود کردن قدرت موثر است.
دفاع از حریم شخصی و اطلاعات شخصی، از جمله اصولی است که منادیان ده ها ساله لیبرالیسم در حال خیانت به آنند. حق حریم شخصی از حقوق بشر است. اکنون دفاع از این حقوق، خصلتی انقلابی و شورشی می یابد. پرچم این حقوق را باید به دست گرفت.

 

Print Friendly, PDF & Email