در جست و جوی گشایش راه سوم: نامه‌ی فعالین دانشجویی به روشنفکران و واکنشها به آن

نامه‌ای از طرف فعالین دانشجویی به روشنفکران و دانشگاهیان در حال جمع آوری امضا است. نویسندگان ایننامه ضمن برشمردن بحران‌های پیش روی جامعه ایران از نظر خود، با تاکید به نیاز به راه حل‌های جامعه‌محور برای حل مشکلات، از روشنفکران و دانشگاهیان می‌خواهد که با بازاندیشی در پروژه‌های فکری خود، در مورد مسائلی جامعه راه حل ارائه دهند.

***

متن نامه

روشنفکری و مسئولیت مغفول

به نام خدا

فعالان فکری و اجتماعی، روشنفکران، اساتید و دانشگاهیان عزیز!

اوایل سال گذشته بود که یکی از مراکز تحقیقاتی کشور فهرستی از صد مسئله و بحران کشور را اعلام نمود. فهرستی که مسائلی چون فقر و نابرابری، بی‌تفاوتی اجتماعی، پیامدهای بحران آب و نابودی محیط زیست، فساد سیستماتیک، سوء مصرف مواد، کالایی شدن علم، نزاع‌های سیاسیِ جریان‌های قدرت و… در آن دیده می‌شد. به این فهرست صد مسئله‌ای، شاید بتوان ده‌ها مسئله و بحران دیگر را افزود. بحران هایی که رفته رفته همه سرمایه‌های کشور را چوب حراج زده و از آینده و امید، جز تصویری مبهم و مه‌آلود چیزی بر جای نگذاشته است و شاهدیم هر روز با شتاب بیشتری به عقب بازمی‌گردیم. از طرفی، ناتوانی و فقر حاکمیت در حل مسائل و پافشاری بی‌فایده‌اش برای کوچک‌نمایی فجایع رخ داده، ما را بدان‌جا رسانده تا از درک رایج از سیاست، روی گردانیم و دل و دست و قلم و زبانمان را با شما و رو به شما به کار گیریم. دولت در معنای اخص و حاکمیت در معنای اعم کلمه، خواسته یا ناخواسته از حل مشکلات اساسی کشور ناتوان است. بنیادی‌ترین مسئله کنونی ما، حفظ جامعه ایران و تدبیر سامانِ زندگی مردمانی است که بار رنجی هزاران ساله را به دوش می‌کشند. مسئله امروز جامعه ایران، اجتماعی است و حل آن نیز جز از مسیر بازگشت به جامعه ممکن نیست. جامعه ایران و مردمانش همه‌ی هم و غم ما و همه‌ی امید و آرزوی هنوز بر باد نرفته ماست. همین «ما» که در «اکنون» و «اینجا» و «هم‌کنارِ یکدیگر»، ایستاده‌ایم و پهلو به پهلو، رنج و مشقتِ زمانه را «با هم» تاب می‌آوریم؛ «ما»یی که بنای ترک صحنه نداریم.

با شما سخن می‌گوییم!
با شما که بنا است تا روح ممیز و منتقد اکنونِ جامعه خویش باشید. با شما که قرار است تا پیش قراول نقد ساخت متصلب و راهبر جامعه بحران زده ایران از دالان هزارتوی یأس و ناامیدی باشید. با شما که هنوز می‌توانید تا نگاه‌های همیشه نگران کسانی را که به شما دوخته شده است پاسخگو باشید. با شما که انتظار می‌رود تا در کوران حوادث بس خطیر ملی و بین المللی، کنج عزلت را رها کرده و به میانه خیابان و آغوش مردم گام نهید. با شما سخن می‌گوییم تا یادآور آن باشیم که روشنفکر، روشنفکرِ «حوزه عمومی» است. روشنفکرِ مردمی است وگرنه در غیابِ مردم، اندیشه ورزی تنها و بیگانه و دورافتاده است. از روشنفکری سخن می‌گوییم که در خانه مردم ریشه دوانیده و هویت یافته است. منظور ما از روشنفکر، کسی است که دل در گرو تعالی مردم و میهن دارد. انسانی است که کلیتی به نام جامعه ایران را بر رویکردهای هویتی و گروهی ارجح دانسته، و اندیشه و زندگی اش را در بهزیستی و بهبودیِ مردم و ایران‌شان، در همزیستی مسالمت‌آمیز و همراهی با رنج بشریت در منطقه و هرکجای جهان به کار می‌گیرد. مخاطب ما اکنون روشنفکری است که از انزوای دیرپا و دیرسال به در آمده و انبوه کتاب‌های خوانده و ورق زده را به محک واقعیت و تغییر آن کشانیده است. روشنفکری که گرچه چراغ راه است، اما نه بر فراز، که پیش پای ملت، راه را روشن می‌کند. با شما سخن می‌گوییم تا بلکه خواب‌زدگی سالیان دراز را بتارانیم. با شما سخن بگوییم تا شما را به خویش و به مردم پیوند زنیم. این طناب بریده را باید مرمت کرد. این فاصله خیالی میان روشنفکران و مردم را باید در هم شکست حال که همه چیز دارد از دست می‌رود. ندای‌مان را بشنوید و به میانجیِ قلم و زبانتان، در هم‌کنشی‌ای مشترک با ملت ایران شریک شوید. شراکتی که می‌تواند نوید یک شراکت تاریخی قلمداد شود.

با شما سخن می‌گوییم!
اکنون، «ما» از میان رفته است. مسئله «ما» را به مسئله «من، تو، او» تقلیل داده‌اند تا امکان هر کنش جمعی در راستای تحقق خیر عمومی را مرتفع کنند. این است که در نتیجه ذره‌ای شدن مناسبات اجتماعی، نداهایی سربرآورده‌اند که حل مسائل جامعه‌ی ایران و مشکلات منطقه را به «اغیار» ارجاع می‌دهند. به کسانی روی آورده‌اند که هیچ نسبتی با «ایران» و هیچ یک از مردمان کشورهای جهان سوم و در صدر آنها مردم بحران‌زده و رنج‌کشیده خاورمیانه برقرار نمی‌سازند. می‌خواهیم مصرانه پای فشاریم بر اینکه مسائل جامعه ایران، تنها و تنها از «درون» و با تکیه بر پتانسیلِ موجودِ داخلی، قابل حل و فصل است. بی‌باوریم به آنکه مسائل ملی ما ابزار دست کسانی گردد که از خلال مسائل جامعه ایران، تحقق منافع خود را ردیابی می‌کنند. بی‌باوریم به آنانی که ایران را چون گوشتِ دمِ توپ می‌انگارند و تنها به فروپاشی آن رضایت می‌دهند. خاطرات نگین استعمار و سایه‌اندازی همواره اش بر تن رنجور ایران، مانع از آن شده تا تاریخِ تاریک استعمارگران را به فراموشی سپاریم. بر این باوریم که ایران و همه نیروهایی که دل در گرو روابط جمعیِ ما دارند، می‌توانند علی رغم همه آسیب‌ها و غلبه روح تفرد و جداافتادگی بر زیست ایرانی، دگرباره خویشتنشان را چونان یک ملت بازیابند.
ایرانِ مطلوب ما اما از دو شکل از ایران‌گرایی یا دو جریانِ نظریه‌ساز درخصوص ایران فاصله می‌گیرد؛ دو شکلی که در نقاط بسیاری به یکدیگر می‌رسند. در شکل اول، ایران نوعی «ماهیت» است. این ایرانِ ماهوی مورد علاقه‌ی پان‌ایرانی‌هاست و تاریخ‌زدوده‌ است. در این ایران کلیتی غیرتاریخی وجود دارد که راه را بر سهمِ هر غیرفارسی‌زبانی در شکل‌دهی به نوعی ایران که صرفا بر یک محدوده‌ی جغرافیایی و نه فرهنگی دلالت می‌کند، می‌بندد. ایرانِ مطلوب ما نه یک ایرانِ فرهنگی که فارسی‌زبانان با آن یگانه‌اند، که ایرانی است از اساس چندفرهنگی، متکثر و به‌گونه‌ای تاریخی ساخته‌شده. در شکل دوم که از شکلِ اول تغذیه می‌شود، با اندیشه‌ی ایران‌شهری روبه‌روییم: این‌بار در هیئتِ دولت-ملت. یک سرزمین جغرافیایی محروس و محافظت‌شده‌ی همیشگی به‌دست دولتمردانِ ایرانی یا ترکانِ ایرانی‌شده. در این شکل از ایران‌شهری، هر خواستی از محافظت از «ایران» به خواستِ برپاییِ دولتی قدرتمند پهلو می‌زند. برای ایران‌شهری‌ها امنیتِ مرزها بیش از امنیتِ اقوامِ متکثر ایرانی اهمیت می‌یابد و درواقع اولی بر دومی مرجح و یا اساساْ شرط تحقق آن است. حال‌ آنکه در فهم ما از ایران و محافظت از آن، هیچ‌ شکلی از تقدم اولی بر دومی همراه با درخواست از دولت همسو نمی‌گردد. در عین آنکه خواستِ محافظت از ایران یعنی برقراری امنیتِ زیستیِ اقوام ایرانی، اما دولت عروه‌الوثقیِ این همبستگی نیست. روشن است که دولت به‌مثابه‌ی یک طناب انسجام‌بخش، تا چه پایه می‌تواند دست‌اندرکار طراحی و اعمالِ مکانیزم‌های سرکوب و هم‌شکل‌سازی شود. ایران مطلوب ما یک ایران تاریخی و از اساس چندفرهنگی‌ست که قدرتِ همبستگیِ خود را نه از مکانیزم‌های سرکوب و هم‌‌شکل‌سازِ دولت، که از ارزش‌های جمعی و تقویت سعادتِ همگانِ متکثر می‌گیرد. ارزش‌هایی که به‌واسطه‌ی تولید گفتارهایِ دامن‌زننده به خیر عمومی برای همگان و تولید نهادها و گروه‌هایی که بتوانند چنین گفتارهایی را تعین بخشند، شکل می‌گیرند.

با شما سخن می‌گوییم!
نیازمند آنیم تا همه نیروها متشکل شوند و خرد جمعی، آشوبناکیِ اضطراب و اضطرار فردانیت را در پناه و حمایت خود گیرد. داغ رخداد دی ماه سال گذشته و قربانی شدن چندی از هموطنان‌مان، از ذهن و ضمیر ما زدوده نخواهد شد. ضروری است حرکات پراکنده به نحوی سامان یابند که هم تجربه‌ی تلخ پیشین تکرار نگردد و هم ظرفیت فورانی اقدامات فردی در جهت سامان بخشیدن به روابط جمعی و در خدمت حل واقعی مشکلات به کار گرفته شود. نیازمند آنیم تا میان دقایق جاری در زندگی مردم و شیوه‌های حل مشکلات پیوندی ناگسستنی برقرار‌ شود؛ چرا که مقصد و مقصود ما، بهزیستی همه کسانی است که دل درگرو ایران دارند. به همین سبب و درست به میزانی که ایده هایی همچون عدالت و آزادی را ارج می‌نهیم، جانِ شریفِ هموطنان‌مان را نیز سلامت و بالنده می‌خواهیم. هموطنان ما برای ما نه همچون ابزار، که انسان‌هایی اصیل‌اند که جان و جهان‌شان را شیدا و شکوفا می‌خواهیم. اینکه بتوانیم همه مطالبات را در پرتوِ خیر عمومی و از مسیری روشن و مبتنی بر برنامه‌هایی پیشینی، تحقق بخشیم، هدفی است که برای تجلی‌اش، به حداکثر توانِ ملی احتیاج مبرم داریم؛ تا از این طریق، همه‌ی هزینه‌های احتمالی را تا قدرِ مقدور، کاهش دهیم.

با شما سخن می‌گوییم!
به دنبال امکان طرح‌اندازیِ نظریه‌ای برای حل بنیادی ترین مسائل جامعه ایرانیم. نظریه‌ای که بتواند به رغم همه تعارضات فکری، همه ظرفیت نیروها را حول مسئله ایران بسیج گرداند. در نتیجه و به باور ما، باید همه پروژه‌های دیگر را در جهت حل اساسی‌ترین مسائل جامعه ایران به تعویق انداخت. روشنفکرانی که در دانشگاه مأمن و مأوا دارند ضروری است تا زمان‌بندی پروژه های‌شان را با زمان مسئله مردم ایران کوک کنند. حیاتی است تا بار دیگر مسئولیت خطیر تاریخی-اجتماعی را به روشنفکران گوشزد کنیم. اگر امروز دست روی دست گذاشته و همچون گذشته سکوت اختیار کنیم، ممکن است زمانی برای جبران باقی نماند. اگر هنوز دیر نشده باشد، تکلیف تاریخی را درست در زمان فرارسیدنش باید ادا کرد. از این رو، نیازمند آنیم تا افق‌های فکری با یکدیگر به گفتگو نشسته و حول مسئله‌ای واحد و کلان، نظرگاهشان را به سوی مردم بچرخانند. همگرایی و هم‌افقیِ گفتمانی، نیاز کنونی ایران است به شرطی که روشنفکران افق‌های فکری‌شان را فارغ از جدال‌های تئوریک گسترش دهند تا بلکه از خلال آن بتوان مسیری به سوی گفتمانی ملی گشود. فراموش نکنیم که اکنون مسئله‌ی ما نه رقابت‌های فکری، بلکه نابودیِ همه‌ی هستیِ مردم است. در نتیجه رقیب را نباید اشتباه شناخت. علاوه بر این، در سطح سیاسی نیز نیازمند همیابی و همگرایی دوچندانیم. بدین منظور که رابطه عمل و نظر گسیخته نشود و از دست نرود. میدان و زندگی مردم، منتظر در آغوش کشیدن پاره‌های نظرورزانه روشنفکران است به شرطی که آن‌ها، اهل خاکی کردن دست و وسعت‌بخشی به دل باشند!

با شما سخن می‌گوییم!
مدت‌هاست که ایران از فقدان برنامه و اصول راهبردی رنج می‌برد. دهه هاست که نوشتن برنامه، همچون دخالت در کار آفریدگار خوانده و پنداشته شده واساساً شش برنامه توسعه پیشین، گویی آب در هاون کوبیدن بوده است. به نحوی که هر پنج ساله که می‌ایستیم و به قفا می‌نگریم، چیزهای زیادی را از دست داده ایم. گرانی، بلای جان مردم شده است و به ویژه اقشار فرودست و لایه‌های تحتانی جامعه، از کارگران روزمزد تا بازنشستگان و فرهنگیان و… بالاجبار روزی چند شیفت کار می‌کنند تا بلکه لقمه نانی نصیب سفره مسکین‌شان شود. بی توجهی به عدالت اجتماعی در نظر و عمل جامعه را به نقاط پایانی تحمل خود رسانده است. این وضعیت بدین شکل نه قابل تحمل است و نه به یقین برقرار خواهد ماند. اما دغدغه ما، چگونی اصلاح ساختاریِ وضع موجود است. وضع موجودی نحیف که رفته رفته می‌رود تا تمامیتش نیست و نابود گردد. آنچه مهم است تبدیل گفتمان ملیِ سطور پیشین به برنامه‌های منسجم و راهبردی است. برنامه هایی که از پس اژدهای هفت سر یاس و ناامیدی برآید و توسعه انسانی را جانشین ایدئولوژیِ رشد و رونق اقتصادی صِرف، کند. این گفتمان ملی که توأمان آزادی خواهانه و برابری طلبانه است باید در عرصه تصمیم‌سازی کلان سیاسی-اقتصادی دست و پا درآورد تا ایمان بیاوریم که گفتارهای روشنفکری، کلی‌گویی‌های کلیشه‌ای نیست که بر سردر دکان‌ها می‌آویزند. بلکه تذکارهایی است که تحقیقاً قابلیت عملی و اجرایی شدن داشته و می‌تواند از مسکنت ایران و مردمش جلوگیری کند. برنامه‌ای مد نظر است باید بتواند وضعیت ملی را چاره جویی کند و از ظرفیت ملی‌اندیشی برخوردار باشد؛ به نحوی که برنامه را در خدمت منافع فردی یا جریانی به کار نگیرد.

با شما سخن می‌گوییم!
از خلال زبان به مثابه ابزار سیاستی مردمی، راهی به سوی شما می‌گشاییم و منتظر می‌مانیم. منتظریم تا بلکه قلب‌هایمان در این فضای بی‌چشم‌انداز یکدیگر را بازبیابند. بنویسید و قدم به میدان گفتگو بگذارید. این نوشتار، از انبوه بیانیه‌های صرفاً از سر رفع تکلیف‌ نیست. به محض خوانده و شنیده شدنش، از پا نخواهیم نشست چرا که فرصت کم است و «همه چیز دارد از دست می‌رود.» مردم، نگران و مضطرب، توانِ چاره‌جویی را از کف داده‌اند. اینها، همه دارایی و سرمایه ماست. سرمایه‌ای که به قیمتی گزاف به جان و دل، نگهش داشته و می‌داریم. به امر سیاسی که نامِ دیگر امر اجتماعی است باز گردیم. این دو، نه نام قداره‌بندان و نه ملک تاریخی ستم کاران، که نامِ کوچک مردم‌اند و برای مردم و توسط مردم، زندگی جمعی شان را تدبیر و تمهید می‌کنند. آنجا که امر سیاسی و امر اجتماعی درکارند، شما را خواهیم یافت و به یاری مردم، وضعِ مصیبت زده را چاره‌جویی خواهیم کرد.
در مقام جمعبندی به نظرمان می‌رسد تا ایده‌هایی را دگرباره با شما در میان نهیم امید که لحظه‌ای از نگاهتان دور نگردد:
1) ضرورت درک شرایط خطیر کنونی و وارد کردن آن در تمامی معادلات و پروژه‌های فکری جاری همه روشنفکران دغدغه‌مند؛
2) ضرورت هم یابی و تجمیع نیروهای روشنفکری در قالب گفتگوهای بین‌الاذهانی حول بنیادی‌ترین مسائل جامعه ایران در پیوند با عرصه کلان تصمیم‌سازی (برای دوری از کلی‌گویی و تبدیل گفتارها به برنامه و راهبرد) ؛
3) بازبینی در تزهای رایج روشنفکری برای اصلاح (از قبیل دموکراتیزاسیون با رویکرد اصلاح از بالا و سازوکار انتخاباتی؛ کلی‌گویی درباب ضرورت جامعه‌گرایی و تقویت جامعه مدنی بدون برنامه مدون و تحققی و اقدام عملی متناسب) ؛
4) تقویت پیوندهای اجتماعی میان نیروهای فکری و برساخت یک گفتمان جمعی مؤید لزوم بازگشت به امر اجتماعی؛
5) بدل کردن گفتمان ملی به برنامه عملی اصلاح بر اساس دستورکارها و موضوعات مشخص؛
6) فعال کردن پیوندها با متن مردم ازطریق دامن زدن به گفتگوهای افقی و مخاطب قرار دادن سندیکاها و انجمن‌ها و جمع‌های مردم.
7) نقد گذشته روشنفکران و گروه‌های سیاسی بر مبنای میزان توجه به دو آرمان بنیادین آزادی و عدالت

و درآخر: سخنی با هم قطاران‌مان!
دوران انتظار برای تغییر ایران و بهبودخواهی به صرف تغییر از بالا سپری شده است. بر این باوریم که از خلال نصایح مشفقانه مسئولان در عرصه‌های کلان سیاست گذاری، آبی برای ایرانِ ستم دیده گرم نمی‌شود. نیازمند تجدیدنظری در رویکردهای غالب فکری ـ سیاسی هستیم؛ نوعی چرخش پارادایمی که به جای انتظار تغییرات کلان در سیاست، مستلزم اصلاح از پایین با بازگشت به امر اجتماعی است. نیازمند توجه و حمایت همه ظرفیت‌های مردمی هستیم. اگر دانشگاه متعلق به مردم و ماحصل زحمت بی‌دریغ یک ملت است، پس ضروری است تا تقلایش را در راه بهروزی همین ملت به کار گیرد. دانشگاهی مردمی است که هدف از دانش‌اندوزی را تحقق خیر عمومِ مردم دانسته و در آن راه ازهیچ کوششی فروگذار نکند. به همین خاطر، شکل‌گیری نهضتی دانشجویی در آغاز این مسیر از ضرورتی دوچندان برخوردار است. نهضتی که بتواند پایه گذار گفتگویی دائمی با مردم و روشنفکران باشد. نهضتی که دالان‌های تنگ و تاریک دانشگاه را تا متن جامعه و تا مرز مردم توسعه دهد. نهضتی که عملاً و پرسش‌گرانه روشنفکران را خطاب قرار دهد و از آن‌ها برنامه و پروژه‌‌شان را برای تقویت پیوندهای اجتماعی و برون رفت از وضع فعلی جویا شود. آنان را به پرسش گیرد و تلاش کند تا به هیئتِ همه آنچه که تاکنون آرزو کرده و اندیشیده، رنگ واقعیت زند. این، تنها سرآغازِ یک راهِ مدنی، علنی و مسالمت‌جویانه است.

***

(درنگی بر کنشگری دانشجویان در گشایش راه‌های جدید برای دفاع از جامعه ایران)

/ در واکنش به نامه‌ای خطاب به روشنفکران /

آرمان ذاکری (دکترای جامعه شناسی)

بن بست سیاسی جامعه ایران، اکنون بیش از پیش خود را بر همگان آشکار کرده است. ترکیبی از فرسایش سنی، آلودگی به فساد، حاشیه نشینی نیروهای شایسته و تنازع بی پایان، قوای سیاسی کشور را از هرگونه حرکتی در راستای شکستن بن‌بست ناتوان نموده است. از سویی به پایان رسیدن منابع اقتصادی و زیست محیطی تردیدی در ناممکن بودن تداوم اداره کشور به شیوه‌های کنونی باقی نگذاشته است. فریاد «اصلاح طلب؛ اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» واقعیتی است که بر اساس فهم روزمره بخش‌هایی از جامعه از روندهای اساسی حیات اجتماعیشان بر زبان آمده است.

در چنین فضایی، بخش‌های مختلف جامعه به حرکت در آمده‌اند تا خود، برای خود کاری کنند. تا بن‌بست را بشکنند و در گذار از نیروهای فرتوت و محافظه کار اصلاح طلب و اصولگرا و همچنین در مرزبندی شفاف با آنها که اثر گذاری خود را از مجرای ائتلاف‌هایی با دول خارجی مرتجع جهانی دنبال می‌کنند، طرحی نو در اندازند و راه سومی را بگشایند. بخش‌های سالم قوای سیاسی موجود با چنین گذاری همراه خواهند شد. هر چند مجموعه شواهد نشان می‌دهد منازعه برای منافع، گوش عمده قوای سیاسی واقعا موجود را برای شنیدن صدای ضرورت تغییر بیش از حد سنگین نموده است. گشایش راه‌های جدید، در گذار از آنها  ضرورت امروز جامعه ایران است.

اعتراضات مدنی معلمان، کنش‌های صنفی کارگران و مطالبه‌گری دانشجویی در دانشگاه‌های کشور را می‌توان در همین زمینه ارزیابی کرد. محور همه این فعالیت‌ها ناامیدی از ساختار سیاسی واقعا موجود، معطوف شدن حرکت به جامعه مدنی و تلاش برای شکل دهی به گفت و گویی فعال میان بخش‌های مختلف جامعه مدنی با هدف ایجاد ائتلافی گسترده برای کمک به جامعه ایران است.

در شرایطی که قوای سیاسی به دلیل «جست و جوگری بی پایان منافع» از شکل دهی به هرگونه گفت‌وگو در جهت خیر عمومی ناتوان‌اند و مدام در تلاش برای فرافکنی ناتوانی و منفعت جویی خود بر عهده جریانات رقیب‌اند، دانشجویان، به مثابه گروه‌هایی که هم دچار فرسایش سنی نشده‌اند، هم در شبکه‌های تودرتوی فساد  و منافع آلوده نشده‌اند و هم سیاست ورود در قدرت و سهم خواهی را برنگزیده‌اند، قشر شایسته‌ای برای دامن زدن به گفت‌وگوی بخش‌های مختلف جامعه مدنی ایران در جهت شکل دهی به ائتلاف ملی برای تامین حداقل‌های مورد نیاز برای حیات اجتماعی شایسته مردم ایران و طرح اندازی «سیاستی دیگر»‌اند.

نامه‌ای که این روزها توسط جمعی از دانشجویان تهیه شده، به عنوان گامی کوچک، در همراهی و همدلی با دیگر حرکات این روزهای جامعه مدنی ایران، تلاشی برای گشودن راهی جدید است. این دست تلاشها برای عبور از فردگرایی خودخواهانه و گشایش مسیرهای جدید را باید به فال نیک گرفت و چنین بسترهایی را تقویت کرد و امکان گفت‌وگوهایی مدنی بدون چشم‌داشت از ساختار سیاسی را فراهم نمود. ایجاد ائتلاف میان نیروهای مستقل جامعه مدنی ایران، ضرورتی برای جلوگیری از درغلتیدن جامعه در استیلای اقتدارگرایانی است که از اکنون محو کامل آرمان دموکراسی را در کشور هدف خود قرار داده‌اند. دموکراسی یعنی جامعه و  دانشجویان به دفاع از جامعه برخاسته‌اند.

======

«تشکیل جبهه‌ی نجات ملی، راه حل وضع کنونی است»

/ در واکنش به نامه‌ای خطاب به روشنفکران /

حسین رفیعی فنود، فعال سیاسی

اول: بحران‌ها آشکار هستند و کسی منکر آنها نیست. سال گذشته، مرکز تحقیقات استراتژیک یکصد بحران را احصا کرد. اخیرا همین مرکز در کار جدید خود، اعلام کرده است که”ایران ناپایداراست، ایران باید پایدارشود”.

دوم: تهدید خارجی نیز روشن است: فروپاشی ایران، تبدیل ایران کنونی دریک دوره‌ی خونین به چند کشور کوچک به منظور تامین امنیت اسرائیل.

سوم: تداوم معیشت بخش عمده‌ای از مردم کم‌کم ناممکن می‌شود. دولت و کل حاکمیت استراتژی منسجم و کارایی برای غلبه بر بحران‌ها ندارد. تغییرات جزئی نیز پاسخ گو نیستند. باید در نگرش تصمیم‌گیران تغییراتی بنیادی حادث شود که چشم‌اندازی امیدبخش ارائه دهد. اما هنوز چنین چیزی دیده نمی‌شود.

چهارم: ماشین عظیم و گسترده‌ی دولت و حاکمیت در گردونه‌ی رقابت‌ها، منافع، ناآگاهی، ازخودبیگانگی و… گیر افتاده و قدرت رهایی از این بحران‌ها را ندارد.

پنجم: اصلاح طلبان هم فاقد برنامه‌ی کارساز هستند. برخی شعارهای خوبی می‌دهند ولی مکانیسمِ تحقق شعارها غایب است.

ششم: اسلام درخطر نیست. در آینده و مانند گذشته، خود را بازسازی خواهد کرد و جوهر رهایی‌بخش و انسانیِ آن باز هم عیان خواهد شد. ولی ایران و مردمانش در خطرِ جدی هستند. فروپاشیِ سرزمینی و فروپاشیِ انسجام ملی- اخلاقی، بسیار به ما نزدیک است.

هفتم: چهل سال گذشته را نمی‌توان از تاریخ حذف کرد و یا از روی آن پرید. بخشایش ملی، وحدت ملی، انسجام ملی و توسعه‌ی ملی به ترتیب و به تدریج باید تحقق یابند.

هشتم: جبهه‌ی جدید باید از کسانی که در این مقطع حساس به استقلال ملی، دموکراسی و حقوق بشر اعتقاد دارند، تشکیل شود و با این استراتژیِ جدید، هم از کیانِ ملی و هم از حقوقِ مردم دفاع کند.

======

به جا آوردن جایگاه روشنفکری

/ در واکنش به نامه‌ای خطاب به روشنفکران /

ما در زمینه و زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که ضرورت دارد کاری بکنیم که محمد بهشتی از آن با تعبیر «به جا آوردن» یاد می‌کند، یعنی دستیابی به شناختی از جایگاه خود (که در زبان رایج فلسفی به مفهوم «موقعیت‌مندی» مربوط است) که به کنش‌های برخاسته از آن شناخت بینجامد. بدیهی است که درک ما از موقعیت‌مندی‌مان، از درک آنچه در جهان پیرامون ما می‌گذرد گسسته نیست: «جای صحیح هر چیز را موضوعات مختلفی که به نوعی در پیوند با آن موضوع قرار دارند تعیین می‌کند و بجایی یا نابجایی در ارتباط میان یک موضوع با موضوعات هم‌پیوندش است که معنی پیدا می‌کند. در این سیاق از شناخت نیز تعبیر به‌جا‌آوردن می‌کنیم؛ در واقع به دست آوردن شناخت از هر چیز نه در گرو جزء‌نگری و جداکردن آن از باقی موضوعات مرتبط، که در گرو درک و فهم آن موضوع به مثابه جزئی از یک واقعیت بزرگ‌تر و کلی‌تر است.»(بهشتی، ۱۳۹۵: ۳) ‌رویکرد من در این نوشتار، با «به جا آوردن» جایگاه و نقش روشنفکری در ایران هم‌راستاست.

چنانچه آمد، این «به جا آوردن»، نمی‌تواند بدون درک آنچه پیرامون ما می‌گذرد صورت گیرد. روشنفکری از دو جهت درهم تنیده مورد بازنگری قرار گرفته است: جایگاه و نقش. برخلاف معیارهای معرفت‌شناختی مدرن، برخاسته از نهضت روشن‌نگری، که در صدد تفکیک فاعل شناسا از موضوع شناخت بود تا نگاه از «ناکجا» امکان‌پذیر گردد و در نتیجه، ایفای نقش روشنفکری را بدون اتخاذ فاصله‌ای معنادار از جامعه ممکن نمی‌دانست، حالا دیگر اهمیت برقراری رابطه همزبانی روشنفکر با جامعه (که عنوان «منتقد اجتماعی» تصویر کامل‌تری از کنش او را نمایندگی می‌کند) آنچنان است که به تعبیر مایکل والزر، فاصله نقادی میلی‌متری است (Walzer, 1385:61) و به مفهوم فاصله از اشکال خاصی از روابط قدرت فهمیده می‌شود: حاکمیت و سلطه.

بر همین اساس است که، چنان که بارها گفته‌ام، قلمرو اصلی کنشگری منتقد اجتماعی، سیاست‌ورزی جامعه‌محور است و درگیر شدن روشنفکران با سیاست‌ورزی حکومت‌محور، تنها در موقعیت‌های اقتضایی صورت می‌گیرد. به بیان دیگر، برای منتقد اجتماعی، سیاست جامعه‌محور قاعده و سیاست حکومت‌محور استثناست. در این راستا، هرچند آگاهی‌بخشی در کانون سیاست جامعه‌محور قرار می‌گیرد، بدان محدود نمی‌شود و تلاش برای گسترش و پایایی نهادهای جامعه مدنی را نیز در بر می‌گیرد. ‌پس منتقد اجتماعی در برج عاج خویش به توصیف وضعیت موجود، ترسیم وضعیت مطلوب و یافتن راهی برای رسیدن از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب نمی‌پردازد، بلکه خود را در بستر کنش‌های اجتماعی قرار می‌دهد و با رفت‌وآمد مستمر بین نظر و عمل، به ترجمه نظری و عملی خواسته‌ها و نیازهای شهروندان به مطالبات تبیین‌شده سیاسی و اجتماعی دست می‌یازد: «در اینجا هدف مقدم بر عمل نیست، بلکه همزمان و همراه آن است: ما برای تحقق آزادی در آینده تلاش نمی‌کنیم، بلکه این دو در هر اقدام معطوف به آنها حضور دارند».(بن‌سایق و اوبنا، ۱۳۸۴: ۱۷)

پرسشی که به میان می‌آید این است که این ترجمه با استفاده از چه زبانی باید صورت گیرد؟ اگر به مفهوم «به جا آوردن» بازگردیم، زبان ترجمه نمی‌تواند جز زبان عدالت‌خواهی باشد، چرا که به جای آوردن، مستلزم آن است که هر چیز در جای خود قرار گیرد: عدل. از همین روست که در آئین کهن ایرانیان نیز، «راستی» («ارته» در فارسی کهن و «اشه» در اوستایی) مهم‌ترین اصل هستی‌شناختی به شمار می‌رفت و در مقابل آن، «دروغ» قرار دارد که به معنی ناراستی است و عبارت از آن اصل یا نیرویی بود که مخل نظام هستی است و آشوب و ناآرامی را به دنبال داشته است.(بهشتی، ۱۳۹۵: ۲)

بدین ترتیب، عدالت‌خواهی و توسعه‌خواهی با یکدیگر عجین می‌شود و با تفسیر «آزادی به مثابه توسعه» آمارتیا سن نیز سازگار می‌افتد. چنین است که مبارزه با ناراستی سرلوحه کنش منتقدان اجتماعی قرار می‌گیرد و عرصه کنشگری‌شان اجتماع، چرا که به گواه تاریخ، توسعه آمرانه از بالا هیچگاه توسعه پایدار، همه‌جانبه و متوازن (مفهومی که در رهیافت اخلاق توسعه دنیس گولت و نظریه‌پردازان بعد از او «توسعه اصیل» نامیده شد) پدید نیاورده است.

قرار نیست در این نوشتار کوتاه سخن بیش از این به درازا کشیده شود، اما توجه‌ به این نکته ضروری است که راهی که روشنفکری ایرانی برای «به جا آوردن» جایگاه و نقش کنشگری اجتماعی خود در پیش دارد، راهی است پرسنگلاخ: سنگلاخ استبداد ریشه‌دار، سنگلاخ ایدئولوژی نولیبرالی رایج و سنگلاخ تنزل روزافزون سرمایه اجتماعی. راهی که بیش از آن که معطوف به دستیابی به قدرت رسمی است، به تعبیر مانوئل کاستلز، در صدد «کشف دوباره معنای زندگی» است.(کاستلز، ۱۳۹۳: ۴) اما هر چه هست، روشنفکری ایرانی قلبش برای حراست از موجودیت ایران می‌تپد و نیک می‌داند که راه نجات ایران از برزخ کنونی، نه توسل به مداخله بیگانگان و نه انتظار ظهور مصلحی مستبد، که تلاش سرسختانه، مستمر و سامان‌مند برای رفع موانع توسعه اصیل است. و در این راه، نومیدی راه ندارد، که امید، بذر هویت ماست.

– بن‌سایق، میشل و اوبنا، فلورانس (۱۳۸۴) مقاومت، آفرینش است، ترجمه حمید نوحی، تهران: چشمه.

– بهشتی، سیدمحمد (۱۳۹۵) «کارنامه مدیریت سرزمینی در ایران: پیروی از اشه یا دروغ؟!»، مجموعه مقالات همایش میراث فرهنگی و توسعه پایدار.

– کاسلتز، امانوئل (۱۳۹۳)، شبکه‌های خشم و امید، ترجمه مجتبی قلی‌پور، تهران: مرکز.

– Walzer, Michael (1985) Interpretation and Social Criticism (Cambridge: Harvard University Press)

====

برگرفته از سایت انصاف نیوز