نامه محمد موسوی خویینیها، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز به خامنه ای و واکنشها به آن

محمد موسوی خویینیها، دبیرکل “مجمع روحانیون مبارز” در نامهای که در کانال تلگرامی خود خطاب به .خامنهای منتشر کرد، ضمن اشاره به مشکلات معیشتی مردم، و نارضایتی آنها از اوضاع فرهنگی و سیاسی کشور او را مسئول وضع نابسامان فعلی کشور و مردم معرفی کرد
متن نامه:
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مقام معظّم رهبری، آیت الله خامنهای، دامت برکاته
با اهداء سلام
بهاختصار، مطالبی را در محضر ملت شریف ایران به استحضار عالی میرسانم، به امید آنکه در آن درنگ شود و مایهٔ خیر ملت و کشور و جمهوری اسلامی باشد.
آنچه از مسموعات و مشاهدات و مطالعهٔ گزارشها و تحلیلها دریافت کردهام آشکارا حاکی از آن است که آنچه در ذهن و زبان بسیاری از مردم و در زندگی آنان میگذرد زیبندهٔ نظامی نیست که با پرچم اسلام به دنیا معرفی میشود:
در ذهن این مردم باورهایی که پشتوانهٔ استحکام و نیز مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی بود به گونهای روزافزون آسیب دیده و میبیند.
بر زبان بسیاری از مردم در کوی و برزن و در برخی محافل و مجالس، سخنانی میرود که از عمق بیاعتقادی و بیاعتمادی نسبت به مدیریت کلان و مدیران کشور حکایت میکند.
تورم روزافزون، همراه با کاهش درآمد اقشار گسترده، نهتنها زندگی امروز مردم را گرفتار دشواریهای طاقتفرسا کرده که ناهنجاری در درون بسیاری از خانوادهها را گسترش داده و آنان را نگران آیندهٔ نامعلوم خود و فرزندانشان ساخته است.
علاوه بر این مردمِ گرفتار در تلاطم زندگی و مشکلات طاقتسوز معیشتی، بسیارند انسانهای ناراضی از اوضاع فرهنگی و سیاسی که گرفتار بیعدالتیهای غیرقابلانکار شدهاند.
البته هنوز کم نیستند کسانی که اصلاحِ امور و تغییر وضع نامطلوب کنونی را از عالیترین جایگاه مدیریت کشور انتظار میکشند. در چشم این خیل عظیم، اوضاع غیرقابلدوام امروز صرفاً معلول تصمیمات مدیرانی که میآیند و میروند نیست (که البته این آمدنها و رفتنها هم خارج از چارچوب ارادهٔ عالی و حاکم بر کل مقدرات کشور نیست). از نگاه مردم، شیوهٔ مدیریت در بالاترین سطح، و قدرتِ نافذ آن، نقشآفرینِ اصلی در تمام یا اکثر مهامّ امور کشور است.
مردمی که چنین انتظاری دارند هرگز الزامات و محدودیتهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی (که البته چهل سال از آن گذشته است) و نیز کینهتوزی دشمنان انقلاب، بهویژه آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی را نادیده نمیگیرند. همچنین آنان از پیامدهای دفاع مقدس غافل نیستند و به شهیدان و مجاهدان و نقشآفرینان آن حماسهٔ ملی و اسلامی، که فرزندان همین ملت بودند، سپاس و درود بیپایان تقدیم میکنند. اما همین مردم بر این باورند که مدیریت کشور، بهویژه عالیترین سطح آن، باید با ملاحظهٔ همین مشکلات و چالشها شیوهای در مدیریت امور به کار میبست که امروز گرفتار این آشفتگیهای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و … نمیشدیم.
اینجانب، با رعایت اختصار، مهمترین مطلب از گفتنیهای بسیار را که لازم میدانستم به عرض رساندم و بیش از این به ملت بزرگوار ایران و حضرتعالی تصدیع نمیدهم و تنها با یک کلام دیگر سخن را به پایان میبرم:
اگر شیوهای که تاکنون به کار رفته است نتیجهٔ محاسبات متعارف و براساس آراء و تحلیلهای شناختهشده در حکمرانی است، پس هستند پرشمار صاحبنظرانی که حق دارند و باید مجاز باشند تا زبان و قلم به نقد بگشایند و درست و نادرست این روش را تذکر دهند و اصلاح آن را با تأکید درخواست کنند و نگران پیامدهای ناگوار بهرهمندی از این حق طبیعی و الهی نباشند. اما اگر مبنای تصمیمات این چند دهه دانستههایی از مبادی غیرمتعارف است که تنها در اختیار خواصی از بندگان خدای متعال است که بنده و امثال بنده هیچ حظّی از آن نداریم و، در نتیجه، آنچه بر کشور و مردم و جمهوری اسلامی میگذرد سرنوشتی محتوم و گریزناپذیر است، پس همگان تسلیم امر محتوم و مشیّت الهی خواهیم بود، انشاءالله.
از تصدیعی که دادم پوزش میخواهم و دوام عمر و سلامتی آن حضرت را از خداوند خواستارم.
سید محمد موسوی خوئینی
۹۹/۴/۷
*******
واکنشها به نامه
یادداشت فرخ نگهدار دربارهی نامهی موسوی خوئینیها
انتشار نامهی آقای خوئینیها خطاب به آقای خامنهای یک نقطه چرخش بسیار مهم در کل حیات جمهوری اسلامی ایران است. برای اول بار است که یکی از ارکان انقلاب، یکی از موثرترین موسسان جمهوری اسلامی و نزدیکترین چهرهی زنده به منش و روش آیتالله خمینی، خطاب به رهبری کشور زبان به انتقاد و هشدار گشوده است.
در طول حیات ۴۱ سالهی جمهوری اسلامی بسیار کسان، از بزرگ و کوچک، رهبر را خطاب قرار داده، سخن به گلایه گشوده و، به تندی یا از سر دلسوزی، رفتار رهبری را مورد نقد و عتاب قرار دادهاند. اما هیچیک از آنان در جایگاهی همطراز با آقای خوئینیها نبوده و در حد ایشان در استقرار نظام موجود نقش نداشتهاند.
آقای سید محمد موسوی خوئینیها از ابتدای انقلاب تا امروز پیوسته و پایدار پارهی جداییناپذیر تنِ نظام بوده و در درون و برون در راه اصلاح امور در جمهوری اسلامی مجاهدت داشته است. به یقین جز آقای هاشمی رفسنجانی شخصیت دیگری نیست که در مقام گفتگوی مستقیم با مقام رهبری برآمده و برای برون برد کشور از تنگناهای کنونی خطاب به ایشان اظهارنظر کرده باشد.
فهم جامعهی ایرانی از رفتار آقایان موسوی و کروبی و خاتمی هم این است که آنها منتقد و حتی مخالف رفتارهای رهبری جمهوری اسلامی هستند. ویژگی تفاوتزا در مورد آقای خوئینی، گشودن گفتگوی نقادانه از سوی کسی است که به لحاظ معیارها در جمهوری اسلامی خصلتا خود در طراز رهبری است.
همیشه یقین داشتهام که اصلاحپذیری جمهوری اسلامی مستلزم رواج و نهادینه شدن گفتگوی انتقادی با دستگاه رهبری جمهوری اسلامی است. در تمام دوران حیات جمهوری اسلامی ایران، مانع بزرگ و عبورناپذیر در مقابل اصلاحات، وجود نیرویی در حول و حوش دستگاه رهبری جمهوری اسلامی ایران بوده است که رهبری را در پردهی تقدس میپیچد و نقد رفتار او را طغیان علیه نظام تلقی میکند. تا این سد شکسته نشود، تا گفتگوی انتقادی در آن سطح شکل نگیرد، اصلاح امور در کشور به حالت تعلیق، و شکاف میان حکومت و مردم در مسیر تعمیق خواهد بود. ده سال پیش در سخنی دلسوزانه با رهبری جمهوری اسلامی نوشتم که مسیری که مداحان پیش پای کشور میگشایند همان مسیری است که کشورِ ما قبل از انقلاب پیمود و نظام حاکم را چنان بیکس و منزوی کرد که فقط به نیروی قهریه ماندگار بود.
سخنان دلسوزانه و مسئولانهی آیت الله سیدمحمد خوئینیها هم امروز با واکنش گسترده و تندخویانهی همهی کسانی مواجه است که مقام رهبری را در پردهی تقدس میپیچند تا او را نقد ناپذیر و بری از خطا جلوه دهند.
و ایران نه در مقابل چالشهای به غایت پیچیدهی درونی، نه در مقابل فشارهای حداکثری بیرونی توان تکیه زدن بر اعتماد و حمایت ملت نخواهد یافت مگر ملت ما، به همت دلسوزانی چون آقای خوئینیها، موفق شود دستگاه رهبری جمهوری اسلامی را از حصر و انحصار مداحان برون آورند و گفتگوی انتقادی با رهبر، و پاسخگویی رهبری به نمایندگان و دلسوزان ملت را به خصیصهی ذاتی و عادی نظام بدل سازند. ملت ما امروز بیش از هر زمان دیگر نیاز دارد به روزهای قبل از ۳۰ خرداد ۶۰ بازگردد.
انصاف نیوز
*****
گفتوگوی دویچه وله با دو تحلیلگر سیاسی
«خوئینیها بیگدار به آب نزده و برخورد با او هزینه دارد»
موسوی خوئینیها به خاطر انتقاد از خامنهای با هجمهای گسترده و بسیار تند روبرو شد. تحلیلگران علت را از جمله در وضع متزلزل حکومت، موقعیت خوئینیها و تاثیر مخالفت او بر ریزش درونی نظام یا انتخاب جانشین خامنهای میبینند.
نامه محمد موسوی خوئینیها به آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی یک “هشدار” تلقی شد. هم هشدار به روش او در “رهبری” هم زنگ هشداری برای مجموعه “وفاداران” نظام. رئیس شورای مرکزی “مجمع روحانیون مبارز” در نامهای که در کانال تلگرامی خود خطاب به خامنهای منتشر کرد، او را مسئول وضع نابسامان فعلی کشور و مردم معرفی کرد.
این نامه در میان اصلاحطلبان حامیان زیادی نداشت. تعداد کمی آن را ستودند، اما بیشترشان سکوت را ترجیح دادند. برخی حتی به صف منتقدان نامه پیوستند و در انتقاد از خوئینیها تا آنجا رفتند که او را “مسئولتر” از راس هرم قدرت دانستند. اما واکنش تندروهای حامی رهبر نظام که روزنامه کیهان زبان آنهاست، وزن و اهمیت نامه خوئینیها را برملا کرد.
چرا اين حجم از حمله به خويينىها؟ این سوال را از دو تحلیلگر سیاسی، احمد پورمندی و رضا علیجانی پرسیدیم.
احمد پورمندی به موقعیت محمد موسوی خوئینیها به عنوان دبيركل “مجمع روحانيون مبارز” یعنی بزرگترين و مهمترين تشكل روحانيون منتقد آیتالله خامنهای اشاره میکند. تشكلی که «كسانى نظير آقايان كروبى، خاتمى و عبدالله نورى عضو آن هستند. برخى از مراجع قم نظير آقايان صانعى و شبير زنجانى نسبت به اين مجمع تمايل دارند. شيخ حسن خمينى و كل بيت آقاى خمينى هم نسبت به آن همدلی دارند. وابستگان به بيت آقاى منتظرى و بويژه آقاى احمد منتظرى هم با مجمع مذكور نزديك هستند.»
احمد پورمندی، تحلیلگر مسایل سیاسی
او معتقد است وقتى كسى از چنین «جايگاه رسمى، نامه سرگشاده مىنويسد، شيوه حكمرانى رهبر نظام را مورد نقد جدى قرار مىدهد و تداوم آنرا براى بقاى نظام و كشور خطرناک ارزيابی مىكند، طبعا خشم رهبر و اطرافيان او را متوجه خود خواهد كرد.»
احمد پورمندی این نامه را ” ابتدا به ساكن”، بدون مقدمه و اقدامى فردى نمیداند و احتمال زیاد میدهد که در پس آن با ساير سران مجمع همآهنگىهايى شده است و انتشار آن فقط نشانه نگرانى مجمع نيست و مىتواند سرآغاز حركتى ، از جمله در ارتباط با جانشينى هم باشد و طبعا اطرافيان مجتبى خامنهاى تحمل هيچ “حركت مشكوكى” را نخواهند كرد.
«جنگ برادران خونینتر است»
رضا علیجانی به دویچهوله فارسی میگوید این دعوای درون نظام است: «آقای خوئینیها و خامنهای هم سن و هم دوره هستند. کینههای قدیمی هم جاری شده است. جنگ برادران خونینتر است. آقای خوئینیها مورد بعض آقای خامنهای است. آقای خامنهای به خیلی از کسانی که در مجلس خبرگان انتخاب رهبر دوم به او رای منفی دادند پست و مقام داد ولی به او نداد. بین آنها نوعی رقابت و تکبر متقابل وجود دارد. اما در هرحال موسوی خوئینیها وزنهای در درون اصلاحطلبان سنتی و روحانیون چپ سنتی است.»
او معتقد است در حال حاضر وضع آنقدر خراب است که موسوی خوئینیها احتیاط همیشگی را کنار گذاشته و دارد هشدار میدهد. از نظر علیجانی “این صدای اعتراض خیلیهای دیگر هم هست” و همین نامه را برای حکومت پرهزینه میکند.
اين حملات به كجا ختم خواهد شد؟
آیا از هجمهای که علیه محمد موسوی خوئینیها به راه افتاده میتوان انتظار داشت با او نیز همان رفتاری شود که پیشتر مثلا با خاتمی یا دیگرانی شد که در دورههای مختلف از ساختار قدرت به بیرون رانده شدند؟ یا انتقاد مطرح شده در نامه او در نامههای انتقادی دیگر و با صداهای بیشتری ادامه خواهد یافت؟
احمد پورمندی معتقد است براى پاسخ قطعى بايد صبر كرد و ديد. او میگوید: «در گير شدن با مجمع شاید هزينهاى بزرگتر از حذف آيتالله منتظرى روى دست آقاى خامنهاى بگذارد.» پورمندی میپرسد «آيا بيت رهبرى قادر به پرداخت این هزينه هست؟ آيا اقدام خويينىها فقط براى آزمایش واكنش بيت است و يا بخشى از يك تصميم به تعرض و ايستادگى است؟ هرچه هست، بسيار بعيد است كه خويينىها بىگدار به آب زده باشد و اقدام به موقع او به عنوان دبير كل مجمع، بيت را در وضعيت دشوارى قرار داده است.»
رضا علیجانی، تحلیلگر مسائل سیاسی
رضا علیجانی نیز بر این باور است که هنوز برای پاسخ به این سوال زود است و میگوید: «این که دیگران نیز شجاعت کنند و احتیاط افراطیشان را کنار بگذارند و نامههای مشابهی بدهند یا نه، موضوعی است که برای پاسخ به آن باید منتظر بود ولی به هرحال برخورد آقای خوئینیها را حتی اگر با برخورد خود آقای خاتمی مقایسه کنیم، یک گام به پیش به شمار میرود.»
جابهجایی پاورقی و متن
آنچه در این روزها اذهان عمومی را پیرامون این نامه به خود جلب کرد، واکنش اصلاحطلبان و منتقدان در ایران به بود. بجز تنی چند از اصلاحطلبان، از جمله آذر منصوری، محسن آرمین، فیضالله عرب سرخی یا عبدالله ناصری، بسیاری از چهرههای مطرح اصلاحطلب، از جمله خاتمی سکوت کردند. برخی منتقدان حکومت مانند صادق زیباکلام حتی شیپور را از سر گشادش زده و خوئینیها را مقصرتر از خامنهای دانستند.
رضا علیلجانی درباره برخورد طیف اصلاحطلب میگوید: «برخی از کسانی که در صف اصلاحطلبان هستند بنابر جابهجایی پاورقی و متن وارد این نزاع شدند که به هر حال علامت دیگری از آشفتگی جریان اصلاحطلبی است.»
او از اصلاحطلبان به عنوان “لشگر در حال هزیمت” یاد میکند معقتد است شاید مهمترین بحران آنها بحران امنیتی و هراسی باشد که به خاطر فشار بسیار در داخل کشور بر مخالفان وارد میآید. این تحلیلگر در عین حال به “مصلحت اندیشیهای شخصی” نیز اشاره میکند که از نظر او در ایران امروز “سکه زمانه است”.
رضا علیجانی به سه نکته در برخورد با نامه خوئینیها میپردازد: «برای برخی لحن نامه بسیار محافظهکارانه بود. برخی میگویند چرا اینقدر دیر انتقاد کرد، موسوی خوئینیها سالها سکوت کرد و بعد از این که بند را آب برد انتقاد میکند. نگاه انتقادی سوم به خاطر شخصیت و سوابق خود آقای خوئینیهاست. ایشان در بسیاری از این انحرافات نقش داشته و با اشغال سفارت آمریکا وارد مسیری شد که انتهای آن به اینجا ختم شده است. اما اگر این سه نکته را کنار بگذاریم، باید جوالدوز را به آقای خامنهای زد و سوزن را به آقای خوئینیها. بعضی دوستان این را برعکس کردهاند. ضمن این که باید دید آقای خوئینیها هم بالاخره یک روندی داشته است. روزنامه سلام نقش مهمی در ریزشهای درون حکومت و باز شدن فضا داشته است. همچنین نقش او در مجمع روحانیون مبارز و برآمد آقای خاتمی.»
احمد پورمندی از زاویه دیگری برخورد اصلاحطبان را تحلیل میکند. او میگوید: «به نظر مىرسد كه تصميم در حلقه اصلى رهبران مجمع اتخاذ شده و ساير نهادها و شخصيتهاى اصلاحطلب، در جريان تدوين اين نامه قرار نداشتهاند و واكنش آنها نشانه نوعى غافلگيرى است. برخورد زيبا كلام، تا حدود نسنجيده و شتابزده بود. محسن آرمين و عبدالله ناصری به حمايت تمام قد برخواستهاند و به نظر مىرسد كه جريانات و شخصيتهاى پيگيرتر جريان اصطلاحطلب به حمايت از اقدام خويينىها و محتواى نامه سرگشاده او برخيزند و آقاى خاتمى نيز، شايد با كمى احتياط ، همبستگى خود را اعلام نمايد.»
دویچه وله
*****
صدای پای رادیکالیسم/ تشدید فعالیت چپ رادیکال بازتاب تقویت قدرت راست رادیکال و افول راست مدرن است
منتشر شده در شماره ۶۸۹ روز دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۹
روزنامه سازندگی، محمد قوچانی، سردبیر
با انتشار عمومی نامه/پیام حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد موسویخوئینیها خیلی زودتر از آنچه گمان میشد زنجیره و حلقهی احیای جناح چپ رادیکال در جبههی اصلاحات تکمیل شد. زنجیرهای که ما دو سال قبل در روزنامهی سازندگی احیای آن را پیشبینی کرده بودیم:
۱- آغاز این زنجیره با مصاحبهی علیرضا علویتبار با مجلهی «اندیشه پویا» کلید خورد. علیرضا علویتبار روشنفکری سیاسی که صراحتا خود را رادیکال میخواند در این گفتوگو انتقادات صریحی به اکبر هاشمیرفسنجانی و حسن روحانی وارد کرد و جناحی که آن را «مصلحت/عملگرا» میخواند را به باد انتقاد گرفت و آن را غیردموکراتیک خواند. در واقع علویتبار حلقهی مهمی از ائتلاف «اصلاح/اعتدال» را گسست که در انتخابات سال ۱۳۹۲ با گردش به راست اصلاحات در حمایت از حسن روحانی شکل گرفته بود. علویتبار که قبلا هم در مرکز تحقیقات استراتژیک از حسن روحانی فاصله داشت این فاصله را تئوریزه کرد و صورتبندی قبلی سعید حجاریان از دولت روحانی (که پروژه آن را نرمالیزاسیون به جای دموکراتیزاسیون دانسته بود) را یک گام به جلو برد و گفت اصولا «هاشمی/روحانی» دموکرات نیستند و به همین علت حمایت ائتلاف جناح چپ از آنها حمایتی تاکتیکی و نه راهبردی است.
۲- گام دوم در این راه را حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد موسویخوئینیها برداشت. روحانی سیاسی چپگرایی که در آغاز انقلاب اسلامی با تفسیرهای سوسیالیستی از قرآن و متون دینی در مسجد جوستان در شمال تهران مشهور بود.تفاسیری که با انتقادات روشن متفکران دینی دیگر مانند آیتالله مرتضی مطهری و حتی مهندس مهدی بازرگان مواجه شد و موسویخوئینیها هم هرگز با این متفکران رابطهی خوبی نداشت. سپس موسویخوئینیها از نزدیکان سیداحمد خمینی شد. با رهبری دانشجویان اشغالگر سفارت آمریکا در تهران به شهرت رسید در حالی که ماموریت اصلی او اطلاعرسانی به امام خمینی دربارهی اهداف و انگیزههای این دانشجویان بود اما ظاهرا برای آنکه امام با اقدام دانشجویان مخالفت نکند فقط به سیداحمد خمینی این اطلاعات را ارائه کرده بود. امام خمینی البته پس از تسخیر سفارت آمریکا از اقدام دانشجویان حمایت کرد و موسویخوئینیها را در مقام رهبر دانشجویانی که خود را پیرو خط امام میخواندند به رسمیت شناخت. همین اقدام انقلابی ستاره بخت موسویخوئینیها و دانشجویان پیروش (مانند محسن میردامادی، ابراهیم اصغرزاده، عباس عبدی و حبیبالله بیطرف و با فاصله؛ محسن امینزاده، سعید حجاریان و دیگر موسسان و حامیان احزابی مانند جبهه مشارکت) را روشن کرد.
با تسخیر سفارت آمریکا دولت معتدل و موقت مهندس مهدی بازرگان سقوط کرد و براساس اسنادی که بعدا به دست آمد زمینه تجاوز عراق به ایران (با چراغ سبز آمریکا) فراهم شد. (این اسناد را مارک گازیوروسکی در کتاب «کودتای ایرانی» نشر چشمه بررسی کرده است) موسویخوئینیها اما با همین اشتهار به رادیکالیسم در نوک پیکان انقلابیگری قرار گرفت. در نخستین انتخابات ریاستجمهوری در غیاب شورای نگهبان به نیابت از رهبر انقلاب کار بررسی صلاحیت نامزدهای ریاستجمهوری را برعهده گرفت و سپس به نمایندگی مجلس شورای اسلامی رسید. در حالی که با حزب جمهوری اسلامی و دبیرکل آن رابطهی گرمی نداشت. موسویخوئینیها چهرهای انقلابی بود و با دکتر بهشتی که سیاستمداری معتدل محسوب میشد فاصله داشت همچنان که از امام موسی صدر انتقاد میکرد چراکه روحانیان نواندیشی مانند دکتر بهشتی و امام صدر را از «خط امام» (به تعبیری که خود از آن داشت) دور میدانست اما شهادت آنان سبب شد که این رابطهی انتقادی مکتوم بماند همچنان که نسبت خوئینیها و مطهری مکتوم مانده است. با ترور و شهادت دکتر بهشتی به دست مجاهدین خلق، آیتالله موسویاردبیلی به ریاست دیوان عالی کشور رسید و آیتالله شیخ یوسف صانعی دادستان کل کشور شد اما صانعی در این مقام نماند و موسویخوئینیها جانشین او شد. در انتخابات مجلس سوم موسویخوئینیها از سران انشعاب از جامعه روحانیت مبارز شد و به اتفاق مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی و سیدعلیاکبر محتشمی مجمع روحانیون مبارز را تاسیس کرد که با حمایت بیت امام خمینی اکثریت مجلس سوم را به دست آورد و حاکمیت جناح چپ بر کشور یکدست شد: به جز نفوذ سیداحمد خمینی در عالیترین سطوح حاکمیت، دولت در اختیار میرحسین موسوی بود مجلس ذیل اکثریت روحانیون مبارز تلقی میشد و قوه قضائیه هم در دست موسوی اردبیلی و موسویخوئینیها بود. قدرت جناح چپ در دههی شصت در قدرت انقلابیگری آن بود. موسویخوئینیها چندی نماینده رهبری در حج شد و در آنجا نیز با هدایت مراسم «برائت از مشرکین» هر ساله تظاهراتی علیه حکومت سعودی راهاندازی میکرد که با اعتراض دولت عربستان به تغییر نماینده رهبری در حج و انتخاب مهدی کروبی منجر شد.
عزل آیتالله منتظری از قائممقامی رهبری هم قدرت جناح چپ را بیشتر کرد. در واقع گذشته از اختلافات رهبری و قائم مقام رهبری، جناح چپ به علت نزدیکی به رهبر انقلاب بیشتر منتقد آیتالله منتظری بود تا جناح راست که دیدگاههای اقتصادی و فقهی آیتالله منتظری را در تقابل با سوسیالیسم جناح چپ اسلامی میدانست. جناح چپ در آن زمان منتقد مواضع میانهی رئیسجمهور وقت و رئیس وقت مجلس هم بودند و گرچه اکبر هاشمیرفسنجانی بیش از به جناح چپ نزدیک بود اما جناح چپ به شدت نسبت به هاشمی بدبین بود.
با وجود این حاکمیت مطلقه جناح چپ خیلی طول نکشید. با درگذشت رهبر انقلاب اسلامی و با وجود شانسی که برخی در جناح چپ برای رهبری حاج سیداحمد خمینی فرض میکردند، آیتالله خامنهای که در دوران ریاستجمهوریشان از این جناح فاصله بسیاری داشتند به رهبری انتخاب شدند و هاشمیرفسنجانی هم به ریاستجمهوری برگزیده شد. مشهور است که موسویخوئینیها یکی از اعضای مجلس خبرگان رهبری بودند که به رهبری آیتالله خامنهای رای ندادند هرچند که پس از رهبری آیتالله خامنهای ایشان موسویخوئینی را به عنوان مشاور سیاسی انتخاب کردند اما با انتخاب شیخ محمد یزدی به ریاست قوه قضائیه جناح چپ کلیه کرسیهای حاکمیتی را از دست داد و مجلس چهارم هم از دست آنها خارج شد.
مجمع روحانیون مبارز سکوت سیاسی در پیش گرفت و موسویخوئینیها که از سوی هاشمی به ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک انتخاب شده بود از مقام خود استعفا کرد و روزنامهی سلام (ارگان جناح چپ اسلامی) را با همان دانشجویان اشغالگر سفارت آمریکا منتشر کرد.
جناح چپ از این زمان روندی انتقادی در پیش گرفت که به دموکراتیزاسیون و مدرنیزاسیون آن منتهی شد. اگر در دههی ۶۰ میرحسین موسوی نماد این جناح بود در دههی ۷۰ به تدریج سیدمحمد خاتمی نماد آن شد اما موسویخوئینیها الهامبخش و پدر معنوی این جریان باقی ماند. سیاستمداری در سایه که در همه رخدادهای ۱۳۷۶، ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ حضور داشت اما نقش خود را بر آفتاب نمیانداخت و افکار عمومی بیشتر با نامهایی چون خاتمی و کروبی از این جناح آشنا میشد. موسویخوئینیها چندی درسهایی در دانشگاه تربیت مدرس هم ارائه کرد که در آن از مشروعیت دموکراتیک به جای مشروعیت کاریزماتیک حکومت سخن میگفت. اما حتی توقیف سلام (در سال ۱۳۷۸ که منجر به حوادث کوی دانشگاه شد) هم سبب نشد خوئینیها روزه سکوت را بشکند. مشهور بود که ستونهای بینام سلام در پاسخ به خوانندگان به قلم موسویخوئینیهاست اما در این سالها کمتر اثری از خوئینیها منتشر شده است. در حوادث سال ۱۳۸۸ گاهی رسانههای راست از نقش نهان او در راهبری جریان مخالف حرف میزدند که در جلساتی شامل خاتمی، موسوی، سیدحسن خمینی و موسویخوئینیها تصمیم به برگزاری راهپیمایی ۲۵ خرداد ۸۸ گرفتهاند اما این حرف هرگز اثبات نشد و حتی روایت میشود که موسویخوئینیها با این راهپیمایی مخالف بود. جناح راست در همه این سالها بسیار تلاش کرده است که موسویخوئینیها را از پشت صحنه به روی صحنه آورد اما موفق نشد تا آنکه او سال گذشته در سالگرد درگذشت اکبر هاشمیرفسنجانی در گفتوگویی انتقادی از هاشمی انتقادات جدی کرد و هاشمی را نه اسطوره اعتدال که چهرهای رادیکال خواند.
۳- دفاع از رادیکالیسم به معنای تفکری ریشهمحور از چندی پیش در دستور کار روشنفکران سیاسی جناح چپ رادیکال قرار گرفته است. مشهورترین آنها سعید حجاریان نظریهپرداز سیاسی است که در گفتوگویی با روزنامهی همشهری به صراحت از اصلاحطلبانی چون سیدمحمد خاتمی و بهزاد نبوی و به اشاره از سازمانهای سیاسی مانند کارگزاران سازندگی و اتحاد ملت، انتقاد کرد و نقد آنان بر رادیکالیسم را نادرست خواند. حجاریان تا جایی پیش رفت که از اکبر گنجی هم دفاع کرد و بهزاد نبوی (از سران مجاهدین انقلاب و متحدان جبهه مشارکت) را کارگزارانی خواند. سعید حجاریان همچنان از راهبرد «فشار از پایین و چانهزنی در بالا» (که راهبرد این جریان در دههی ۷۰ بود) دفاع کرد و هاشمی را به سبب تصدی وزارت اطلاعات توسط علی فلاحیان سرزنش کرد در حالی که محسن هاشمی در روزنامه سازندگی به او یادآوری کرد که هاشمی چند بار برای تغییر فلاحیان خیز برداشت.
۴- اما اختلاف میان چپ رادیکال و راست مدرن در جبهه اصلاحات اختلافی تاکتیکی و حتی راهبردی نیست؛ اختلافی گفتمانی است که در بیرون از لایههای تشکیلاتی و سیاسی این جبهه قابل ردیابی است. دو مناظره راهبردی در نوروز ۱۳۹۹ اوج این نزاع گفتمانی بود: اول- مناظره شفاهی غلامحسین کرباسچی و سیدمصطفی تاجزاده در «سازندگی سال» و دوم مناظره کتبی موسی غنینژاد و علیرضا علویتبار در فصلنامه «سیاستنامه» که تلقی متفاوت دو جریان از توسعه و دموکراسی را نشان میدهد.
حلقهی چپ مدرن رادیکال نهتنها با کارگزاران سازندگی که با حزب اتحاد ملت هم در حال مرزبندی است چون آن را جانشین شایستهای برای حزب مشارکت نمیداند. تلاش برای گردش دوباره حزب اتحاد به چپ با بیانیههای سوسیالیستی و نیز ریزش اخیر در بدنهی سابقا دانشجویی این جریان در نهایت یک نزاع درونگفتمانی در میان دو جناح میانهروی چپ مدرن (حزب اتحاد) و رادیکال چپ مدرن (حزب مشارکت) را نشان میدهد که عدم مشارکت در انتخابات مجلس یازدهم، نظریهی عبور از سیاست محوری به جامعهمحوری در جبهه اصلاحات و تاکید بر مفاهیم آتناگونیستی در جبهه اصلاحات مانند «اصلاحطلبان پیشرو»، «هسته سخت اصلاحات»، «جریان اصلی اصلاحات»، «اصلاحطلبی اصیل» از سوی نظریهپردازانی مانند سعید حجاریان و علیرضا علویتبار (و حتی حمیدرضا جلاییپور) نماد این دوگانهسازی در جبهه اصلاحات از سوی اصلاحطلبان رادیکال است. اکنون رادیکالیسم تهمتی نیست که از سوی اصولگرایان به این اصلاحطلبان زده میشود؛ رادیکالیسم وصفی است که خود آنان (مانند علیرضا علویتبار) برای مرزبندی با اعتدالیون (به تعبیر آنان؛ محافظهکاران اصلاحطلب) برای خود انتخاب کردهاند و نهتنها راست مدرن که دیگر اصلاحطلبان (از جمله چپ سنتی) را از خود میرانند: انتقاد سعید حجاریان از سیدمحمد خاتمی که چرا تندروی را در جبهه اصلاحات را نقد میکند و تحریک بهزاد نبوی به سبب گرایش به کارگزاران سازندگی (به سبب آنکه از حسن روحانی انتقاد نمیکند و در انتخابات شرکت میکند) بخشی از این تسویهحساب ایدئولوژیک است که در مصاحبه علیرضا علویتبار با روزنامه همشهری به صراحت آمده است: «اصلاحطلبانی که رادیکال نیستند از جبهه اصلاحات بیرون بروند!»
جملهای که یادآور شرط شهروندی در کشور در سال ۱۳۵۳ است که موکول به عضویت در حزب رستاخیز بود!
۵- شفافیت جریان چپ رادیکال و مرزبندی آن با دیگر اصلاحطلبان یک ضرورت تاریخی است که نباید با واکنشهای سختگرایانه اصولگرایان حاکم مواجه شد. بیرون آمدن حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد موسویخوئینیها از سایه و آفتابی شدن این سیاستمدار کهنهکار خواست قدیمی اصولگرایان و اصلاحطلبان است که نباید با واکنش سخت مواجه شود تا باب نقدهای استدلالی و درونگفتمانی بسته نشود. در نیمهی اول عصر اعتدال در حالی که راه گفتوگو برای سران اصلاحات مانند سیدمحمد خاتمی و عبدالله نوری به هر علت گشوده نبود چراغ سبزی به سیدمحمد موسویخوئینیها داده شد که اسحاق جهانگیری آن را گشوده بود. متاسفانه موسویخوئینیها به نمایندگی از جبهه اصلاحات حاضر به انجام این ماموریت تاریخی در گفتوگو با حاکمیت نشد اما اکنون قرار گرفتن به عنوان نماینده جریان چپ رادیکال عبور از جایگاهی است که خوئینیها میتوانست در غیاب دیگر سران اصلاحات آن مسئولیت را انجام دهد. گفتوگوی انتقادی علنی بیش از آنکه برای دستیابی به یک نتیجه ملی باشد در خوشبینانهترین صورت یک اقدام شخصی و در رادیکالترین صورت یک اقدام تشکیلاتی برای مرزبندی است. مرزبندی درونجبههای با دیگر اصلاحطلبان و مرزبندی بیرون جبههای با حاکمیت در شرایطی که اصلاحات در بدترین شرایط تاریخی خود به سر میبرد. بدین معنا حتی حرفهای خیرخواهانه هم به خوبی شنیده نمیشود و حتی ممکن است سوءتفاهم ایجاد کند به خصوص که در ۴ سال گذشته امکان گفتوگوی مستقیم وجود داشت و از آن به هر دلیل پرهیز شد. چرا آقای خوئینیها آن زمان که امکان گفتوگو فراهم شد گفتوگو نکرد و چرا اکنون گفتوگویی عمومی و پر از کنایه و بدون انتظار پاسخ را انجام میدهد؟ عبور از اصلاحات به نام اصلاحات بدترین اتفاقی است که ممکن است در جبهه اصلاحات رخ دهد. اصلاحطلبی به عنوان مفهومی جامع جناحین راست مدرن و چپ مدرن و نیز چپ سنتی تنها در صورت محوریت رجال سیاسی معتدلی مانند سیدمحمد خاتمی قابل تجمیع است که امکان ائتلافهایی مانند انتخاب حسن روحانی در سال ۱۳۹۲ را فراهم میسازد. خط «هاشمی-خاتمی» در سال ۱۳۹۲ مانع از تکرار خطای سال ۱۳۸۴ شد. هر گونه تلاش برای شکاف در این خط به معنای تکرار شکست است. اگر دعوت غلامحسین کرباسچی از سیدمحمد خاتمی به بازسازی جبهه اصلاحات و انتقادات صریح کارگزاران سازندگی از محمدرضا عارف به «عبور از خاتمی» قلمداد شد انتقادات صریح سعید حجاریان از سیدمحمد خاتمی را چه میتوان نام گذاشت؟ آیا میتوان بهزاد نبوی را با این سابقه رنجهای سیاسی را به محافظهکاری متهم کرد و او را با محمدرضا عارف در یک کفه ترازو قرار داد؟ چه اتفاقی رخ داده است که میان دو متحد تاریخی سیاسی؛ جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اختلاف نظر رخ داده است و حتی حزب اتحاد ملت به محافظهکاری سیاسی متهم میشود؟
دو دهه قبل رادیکالیسم اکبر گنجی تا جایی ادامه یافت که روزنامه صبح امروز به مدیرمسئولی سعید حجاریان و سردبیری علیرضا علویتبار بابت یادداشت او درباره امام حسین عذرخواهی کرد و از ادامه نشر یادداشتهای او انصراف داد. رادیکالیسمی که به انصراف علویتبار از سردبیری هفتهنامه «راه نو» (به مدیرمسئولی اکبر گنجی) منتهی شد. اکنون اما چه رخ داده است که حتی اکبر گنجی هم «تندرو» خوانده نمیشود؟
۶- جبهه اصلاحات به شدت نیازمند اصلاحات است:
اول. بازخوانی تاریخی از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ که بیش از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تاریخ چهل سالهی ایران را تحت تاثیر خود قرار داد تا دههی شصت که حاکمیت یکدست جناح چپ در دولت، مجلس و دادگستری آن را به سوی سوسیالیسم هدایت کرد تا خدمات و خطاهای راهبردی دولتهای سازندگی و اصلاحات و اعتدال بدون آن که هیچیک از بزرگان این جریان از بازرگان، موسوی، هاشمی، خاتمی، کروبی، روحانی و دیگران را معصوم و عاری از خطا بدانیم.
دوم. بازیابی گفتمانی از تفاسیر مارکسیستی و سوسیالیستی از اسلام سیاسی تا کمتوجهی به رشد سیاسی در فرآیند توسعه و بیتوجهی به دموکراسی در عصر توسعه و نیز کمتوجهی به توسعه در عصر دموکراسی. از نوع نگاه به روابط خارجی تا اقتصاد سیاسی و نیز تفسیرها از عدالت اجتماعی.
سوم. بازسازی تشکیلاتی در ائتلاف میان خردهگفتمانهای درون جبهه اصلاحات از راست مدرن تا چپ مدرن و از چپ سنتی تا چپ رادیکال. از جریانهای روشنفکری تا جریانهای روحانی و نیز کارگری و کارآفرینی. عبور از سرمایههای فردی به سرمایههای اجتماعی و تبدیل کردن جنبشهای اجتماعی به نهادهای سیاسی.
و چهارم. بازتعریف رابطه با حاکمیت از دولتسالاری افراطی در دههی شصت که هیچ نهاد اجتماعی بیرون دولت در تفکر جناح چپ جای نداشت تا جامعهسالاری افراطی پیشرو که نهاد سیاسی (دولت) فاقد هرگونه اهمیتی تلقی میشود. از دوگانهی بوروکراتهای فرصتطلبی که فقط به جابهجایی قدرت فکر میکنند تا ایدئولوگهای تنزهطلبی که هرگونه راهیابی به حاکمیت را خیانت میدانند. «اصلاحات در حکومت» فقط اصلاحطلبی در چارچوب حکومت نیست، اصلاحطلبی در درون ساخت حکومت برای بازسازی و بهبود حکومت هم هست.
اما هیچکدام از این اصلاحات چهارگانه به معنای تقدیس رادیکالیسم و تندروی نیست. گذار اصلاح به اعتدال در سال ۱۳۹۲ از سر ناچاری نبود، یک انتخاب استراتژیک بود و اعتدال نه محافظهکاری که عین اصلاحطلبی است حتی اگر تجربه دورهی اعتدال تلخ باشد.
۷- با استقبال از شفافیت جناح چپ رادیکال و دعوت از آن به گفتوگوهای باز و آزاد در درون و بیرون جبهه اصلاحات و دفاع مطلق از حق آزادی بیان و آزادی تشکیلات این «جریان سیاسی/روشنفکری» آنچه اکنون رجالی مانند حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمد موسویخوئینیها باید روشن کنند یکی از این دو راه است:
بزرگان اصلاحات سخنگوی کدام جریان هستند؟
معدل عقل جمعی جبههی اصلاحات یا عصارهی یک جناح چپ رادیکال که با حرکات سکتاریستی و نابگرایی در حال جداسازی خود از اصلاحات و حاکمیت برای قرار گرفتن در نوک پیکان رادیکالیسمی است که فکر میکند پیشروی جامعهی ایران است؟
انتخاب هر یک از این دو جریان مسئولیتها و محدودیتهایی پیشروی این بزرگان قرار میدهد که قضاوت تاریخ را در برابر آنان رقم خواهد زد. آقای خوئینیها سخنگوی کدام جریان است: جبهه اصلاحطلبان یا جریان اصلاحطلبان رادیکال؟
۸- واکنش جناح اصولگرا در برابر نامه/پیام موسویخوئینیها متاسفانه غیرراهبردی و حتی انحرافی است. این جناح میکوشد بار مباحث مطروحه در نامه/پیام موسویخوئینیها را به دوش خود او در حمایت از دولت حسن روحانی بیندازد این در حالی است که این موضوع به قول معروف سالبه به انتفاء موضوع است. در واقع موسویخوئینیها و نیز یاران اصلی او (برخلاف سیدمحمد خاتمی و یاران مشترک او با موسویخوئینیها) هرگز از حسن روحانی حمایت نکردهاند تا مسئولیت او را بپذیرند. حتی در مرزبندی با روحانی و تخفیف دولت او به نرمالیزاسیون سالهاست که پیشقدم شدهاند. اصولگرایان به اشتباه فکر میکنند این جریان، اپوزیسیون اصولگرایان است در حالی که چپ رادیکال در درجه اول اپوزیسیون راست لیبرال است و در رادیکالیسم با راست رادیکال شباهت بسیار دارد!
راست رادیکال اما همان جریانی است که با عبور از راست سنتی در جبهه اصولگرایان شکل گرفت و در میانهی دههی ۸۰ با ظهور محمود احمدینژاد برای یک دهه جامعه و حکومت ایران را با تلاطمهای سیاسی و اجتماعی تندی مواجه ساخت. راست رادیکال در نهایت نهتنها از راست سنتی که از جریان اصولگرایی عبور کرد و در فرصت فضای دوقطبی سال ۱۳۸۸ با نشانی غلط به اصولگرایان، فرصتطلبانه اهداف سیاسی خود را محقق ساخت. انتخاب اسفندیار رحیممشایی به معاونت اول ریاستجمهوری در اوج اختلافات سیاسی دو جناح سنتی کشور اوج فرصتطلبی بود که خنثی شد و راست رادیکال با احیای راست مدرن به بیرون از حاکمیت رانده شد. اما اکنون با افول اجتماعی و حاکمیتی راست مدرن بار دیگر صدای پای رادیکالیسم به گوش میرسد. از دو جناح راست و چپ، از میان اصلاحطلبان و اصولگرایان صدای پای رادیکالهایی به گوش میرسد که کشور را دچار یک فضای دوقطبی تازه خواهند ساخت و میکوشند در غیاب اصلاحات قدرت را به دست آورند، با اصولگرایان رقابت کنند. بدین معنا برخلاف آنچه اصولگرایان فکر میکنند شکست پروژهی اعتدال فقط شکست اصلاحطلبی نیست؛ شکست اصولگرایی هم هست و این شکست نه با «سرکوب» رادیکالیسم که با «تقویت» میانهروی در هر دو جریان به دست میآید: رادیکالیسم (چپ) با رادیکالیسم (راست) رشد میکند و به جای برخورد سخت باید برخورد نرم کرد. باید گفتوگو کرد، چه در اصلاحات و چه در حاکمیت. راهی جز مذاکره وجود ندارد.
سایت سازندگی
******
بازگشت عالیجناب / نامه موسویخوئینیها با واکنش گسترده اصولگرایان مواجه شده است
منتشر شده در سازندگی: شماره ۶۸۹ روز دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۹
نامه موسوی خوئینیها باعث شد بسیاری از رسانهها دوباره نقبی به نام او در دهه ۷۰ بزنند. عنوانی اطلاق گرفته از کتاب اکبر گنجی: عالیجنابان خاکستری.
گروه سیاسی: نخستین روزهای تیرماه سال ۹۹ نامه موسوی خوئینیها به رهبر انقلاب تب بازار نقدها به دولت روحانی و جریان اصلاحات را بیش از پیش تند کرد. برشمردن برخی مشکلات و درخواست از ایشان برای رفع این امور بازتاب بسیار گستردهای از جانب چهرهها و رسانههای جناح اصولگرا و البته در مقیاس کمتر اصلاحطلب داشته است چرا که رسانههای اصلاحطلب تنها به انتشار اصل نامه اکتفا کردهاند اما جناح مقابل به شدت نامه و محتوای آن را مورد نقد قرار داده است.
نامه موسوی خوئینیها باعث شد بسیاری از رسانهها دوباره نقبی به نام او در دهه ۷۰ بزنند. عنوانی اطلاق گرفته از کتاب اکبر گنجی: عالیجنابان خاکستری.
عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری، با عنوان فرعی آسیبشناسی گذار به دولت دموکراتیک توسعهگرا عنوان کتابی از اکبر گنجی است که در سال ۱۳۷۹ برای نخستین بار انتشار یافت و در یکی از مقالات آن به شدت نقش پشت پرده برای موسوی خوئینی ترسیم شده بود؛ دادستان سالهای پرماجرای دهه ۶۰ و نماینده دور نخست مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی در دهه ۷۰ مرد پر رمز و رازی بود که به دنبال ردپایش در مسائل جستوجوهای فراوان میشد. عملکرد او به عنوان یک چهره اصلاحطلب و دبیرکل مهمترین تشکل روحانی اصلاحطلب در ایران – مجمع روحانیون مبارز- همواره با نقدهایی از داخل همین جناح روبهرو بود. حالا نامه او به رهبری بار دیگر عنوان و لقب وی در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ را تازه کرده است.
کلیدواژههای ثابت کیهان
حتی اگر نگاهی گذرا به عناوین روزنامهها داشته باشید متوجه میشوید عنوانی همانند «نامه مرد خاکستری اصلاحات خطاب به رهبرانقلاب» قریب به یقین متعلق به روزنامه کیهان و به قلم مدیرمسئول آن حسین شریعتمداری است. شریعتمداری در سرمقاله شماره روز یکشنبه ۸ تیر درباره این نامه نوشته است: «دیروز آقای موسوی خوئینیها نامه سرگشادهای خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشته و در آن به مسائلی اشاره کردهاند که اگرچه، با توجه به هوشیاری مثالزدنی ملت، درک میزان صحت آن به آسانی برای عموم مردم امکانپذیر است ولی نگارنده به دو علت، پرداختن به این نامه سرگشاده را ضروری تلقی میکند. اول؛ آنکه ایشان در صدر نامه نوشتهاند «مطالبی را در محضر ملت شریف ایران به استحضار عالی میرسانم» یعنی نگارنده نیز به عنوان یکی از آحاد ملت مخاطب نامه ایشان هستم و حق پرداختن به آن را دارم. دوم؛ اینکه نامه یاد شده همانگونه که در ادامه خواهد آمد، دقیقاً -تاکید میشود که دقیقاً-بازگویی آرزوهای برباد رفته دشمنان اسلام و انقلاب است.»
شریعتمداری همچنین در مقاله خود به دو موضوع اصلی اشاره میکند؛ نخست اینکه درباره هشدارهای خوئینیها تاکید دارد که تمامی آنچه بیاعتمادی و بینظمی فعلی خوانده میشود و خوئینیها نیز بدان اشاره و انتقاد کرده ناشی از عملکرد دولت فعلی و پیش از آن دولت اصلاحات است؛ بنابراین اگر کسی باید پاسخگو باشد این اصلاحطلبان و دولت اعتدالی حسن روحانی است که با حمایت ایشان بر سر کار آمده است. در نکته دوم مورد اشاره حسین شریعتمداری در سرمقاله کیهان البته باز هم به مسائل سال ۸۸ اشاره شده است که اگر جز این بود جای تعجب بود. کیهان با اشاره به کلیدواژه «فتنه آمریکایی-اسرائیلی ۸۸» نوشته است: «آقای خوئینیها بعد از فتنه امریکایی اسرائیلی ۸۸ به شدت از سوی مردم زیر سؤال بود که به عنوان یک روحانی، چرا در مقابل اهانت فتنهگران به ساحت مقدس امام حسین علیهالسلام سکوت کرده و موضعی نگرفته است و به میرحسین موسوی عتاب نکرده است که چرا اهانتکنندگان را «مردمان خداجوی»! نامیده است. ایشان به این پرسشها پاسخ نداد ولی ۲ سال بعد از فتنه ۸۸ در سایت شخصی خود نوشت که با حرمتشکنی روز عاشورا موافق نبوده است ولی برای پیشگیری از سوءاستفاده دیگران ترجیح داده است که مخالفت خود را علنی نکند!»
کلید زدن پروژه جدید فتنه
خط خبری و رویکرد کیهان به صورت خلاصه در توئیت سعید قاسمی نیز دیده میشود. سعید قاسمی که همواره از چهرههای اصولگرا و منتقد جدی دولت حسن روحانی و جناح اصلاحطلب در ایران است همواره با تکگوییهای خود در مرکز توجه رسانهها قرار دارد. قاسمی که سالها پیش در جریان محاکمه مهدی هاشمی گفته بود که اگر «پسر هاشمی در این مملکت به زندان برود من ریش خود را میتراشم» و البته هنوز ریش دارد، در توئیتی درباره این نامه نوشته است: «میخواهند ضعف مدیریتی خود را در این هشت سال به گردن کلیت نظام بیاندازند. پشت پرده فتنه جدید همین #پیرهای-فتنه-گر هستند. موسوی خوئینی باید برای عملکرد لیبرالها پاسخگو باشد نه طلبکار.»
لطفالله فروزنده، از چهرههای دولت محمود احمدینژاد نیز درباره این نامه گفته است که اگر قرار است کسی یا نهادی پاسخگوی معیشت مردم باشد، آن نهاد دولت است و طی ۸ سال اخیر هم دولت در دست «حسن روحانی» است که از موتلفین و همفکران موسوی خوئینیها است.
بازخوانی پرونده تسخیر سفارت آمریکا
خبرگزاری تسنیم نیز در واکنش به این نامه در مطلبی به نقش و جایگاه خوئینیها در مسئله تسخیر سفارت امریکا اشاره کرده و نوشته است: «آقای موسوی خوئینیها مسئول اصلی تسخیر لانه جاسوسی آمریکاست، به نوعی که بیاطلاع و بدون خبر دادن به امام(ره) دانشجویان را تشویق به تسخیر و به آنها هم توصیه میکند که هیچ اطلاعی به امام ندهند و کار خود را بکنند: “چه این کار {تسخیر لانه جاسوسی آمریکا} بد باشد و چه خوب؛ شما این سؤال را نکنید و من هم از امام نمیپرسم. مگر شما میخواهید چه بکنید که نمیشود جبرانش کرد؟ شما که نمیخواهید کسی را بکشید یا جایی را خراب کنید، میخواهید وارد سفارت امریکا شوید!» (آذر ۸۹، نشست جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران). او همچنین عضو شورای بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ بوده و سمتهای متنوع و مختلف دیگری مانند مسئولیت احراز صلاحیت ریاستجمهوری اول، عضویت در مجلس خبرگان اول، دادستانی کل کشور، نایب رئیس دور اول مجلس شورای اسلامی، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و… را هم در کارنامه دارد.
به عبارت روشنتر، موسوی خوئینیها هم در اصلاح قانون اساسی نقش داشته، هم نظارت بر انتخابات را تجربه و اعمال کرده، هم در کار تقنین بوده، هم مصلحت نظام را برای مدتی تشخیص میداده و بالاخره در همه حوزهها بوده و مهمتر اینکه اکثریت این سمتها را در دورهای به عهده داشته که امر ریلگذاری سازوکار حکمرانی در جمهوری اسلامی انجام میشده است، پس از آن نیز در دوره پس از امام(ره) در دورهها و سالیان متعددی دوستان و همکیشان او یا در قوه مقننه بودهاند و یا امور اجرایی را در دولت آقایان خاتمی و روحانی برعهده داشتند.»
از ماست که بر ماست
صادق زیباکلام، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و فعال سیاسی اصلاحطلب در گفتوگو با خبرگزاری مهر نیز درباره نامه اخیر موسوی خویینیها با طرح این سوال که «این وضعی که الان در تیرماه ۱۳۹۹ و بعد از گذشت قریب به ۴۱ سال از پیروزی انقلاب در کشور به وجود آمده ناشی از چیست؟» گفته است: «موسوی خویینیها در نامه خود هیچ اشارهای به مسیر پیموده شده که امروز به اینجا رسیده است نمیکند، چون اگر قرار باشد که چگونگی رسیدن به وضع فعلی کالبدشکافی شود خط مشی فکری موسوی خویینیها و اعتقاد و عملکردش، او را به متهم برجسته این وضع تبدیل میکند. اگر قرار باشد یک دادگاه برگزار شود برای اینکه ببینیم عامل وضع فعلی کشور چه کسانی، چه جریانی و چه تفکراتی هستند، قطعاً موسوی خویینیها و تفکر او جزو متهمین ردیف اول خواهند بود.» گفتوگوی زیباکلام که در آن خوئینیها را «متکبرترین فرد که تا به امروز دیده است» خوانده با انتشار و استقبال گسترده رسانههای اصولگرا مواجه شده است. وی با اشاره به اینکه بخش عمدهای از مشکلات و مصائبی که امروز گریبان جامعه را گرفته ناشی از تندرویهای موسوی خویینیها و همفکران او است، گفته است که اینکه انگشت اتهام را به سمت یک فرد بگیریم و بگوییم که همه تقصیرها بر گردن مرحوم هاشمی رفسنجانی است یا مثلاً مرحوم امام خمینی (ره) مقصر بود و یا رهبر معظم انقلاب را مقصر بدانیم، چشمپوشی بر واقعیتهای جامعه است. واقعیت این است که من صادق زیباکلام و امثال موسوی خویینیها در به وجود آمدن این وضع مقصریم و نمیشود که «کی بود، کی بود، من نبودم» راه بیاندازیم.»
اظهارات صادق زیباکلام به گفتوگوی سالهای اخیر موسوی خوئینیها درباره هاشمی رفسنجانی اشاره دارد که در این گفتوگو وی بعد از سکوت طولانی، بعد از بیش از سه دهه به تحلیل مسائل دهه ۶۰ و دولت اصلاحات پرداخت و مدعی شد که هاشمی هرگز چهره معتدلی نبود و همواره سوپر چپ بود.
اصولگرایان و واکنشها به نامه خوئینیها
مسعود پیرهادی از چهرههای حلقه محمدباقر قالیباف در روزنامه رسالت درباره این نامه نوشته است: «این چه ادبیاتی است که منبع لایزال قدرت حق را که اساس و شالوده سیاستورزی در اسلام است، «مبادی غیرمتعارف» میخوانید؟ چگونه در بخش دیگری از نوشته خود، نگران اسلام هستید، اما مشیت الهی را عملا مسخره میکنید؟ آنچه بنیانگذار کبیر انقلاب را از سیاستمداران معاصر خود و مقام معظم رهبری را از سیاستورزان امروز متمایز میکند، همین است که دنیا و سیاستهایش را همهچیز نمیدانند رمز موفقیت و اثر را در یگانه مؤثر عالم جستوجو میکنند، اگر نامهای مینویسند قصدشان عملیات روانی و سیاستبازی نیست و رضایت حق را در نظر میگیرند به قول شهید مطهری، به هدف، سبیل، قول و رب خود ایمان دارند، به مردم اعتماد میکنند، دلسوز حقیقی مردماند و منافع ملت را قربانی مصالح خویش نمیکنند و ثبات قدم و رأی دارند. آنکس که خود را مؤثر نداند و در همه امور، دست قدرت خدا را ببیند، بیتردید مؤید به تأیید خدا و پیروز است و آنکس که با سیاست بازی در پی فرصتی برای تسویهحسابهای دنیوی است، عاقبتبهخیر نخواهد شد همانطور که متأسفانه برخی در همین چهل سال از کشتی انقلاب پیاده شدند و سوء عاقبت، همنشینشان شد.»
روزنامه صبح نو نیز در مطلبی ابتدا به توئیت چند روز گذشته مصطفی تاجزاده درباره وضعیت گرانیها در جامعه اشاره کرده و نوشته است: «آنچه در اظهارات تاجزاده و موسویخوئینیها بهعنوان دو نیروی رادیکال اصلاحطلب، مستتر است، ندیدن واقعیتها و دادن آدرس غلط به مخاطبان است. این دو و افرادی مشابه، به جای مسوول دانستن دولت حسن روحانی و نامهنگاری با شخص اول اجرایی کشور و طرح پرسش از او برای بیان چرایی وضعیت امروز، راه به بیراهه گرفته و برای انحراف اذهان، تلاش دارند مسئولیت خویش در حمایت از دولت تدبیر و امید را به حاشیه بکشانند و فرع را اصل جلوه بدهند. به بیانی، اگر قرار بر نامهنگاری و مطالبهگری باشد، این مردم هستند که باید به امثال موسویخوئینیها بهعنوان پدرخواندگان جناح چپ، عریضه بنویسند و از او برای حمایت بیچون و چرا از حسن روحانی در دو انتخابات ۹۲ و ۹۶ سوال بپرسند.»
منتشر شده در سازندگی: شماره ۶۸۹ روز دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۹