گفتمان ایرانِ شهروندی  “گفتمان رهایی»،

گفتمان‌های اسلام‌گرایانه، کمونیستی، قوم‌گرایانه، سلطنت‌طلب و ناسیونالیستی امروز به‌شدت تضعیف شده‌اند. برای نسل جدید، این گفتمان‌ها دیگر جذابیت چندانی ندارند. قابل درک است که در دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰، گفتمان ملی‌گرایی در واکنش به نفوذ قدرت‌های خارجی، به‌ویژه انگلستان، جذابیت داشت. همچنین تأثیر انقلاب بلشویکی و امیدهای کاذب ناشی از آن، گرایش به حزب توده را تقویت کرد. در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ نیز سه گرایش عمده در میان مذهبیون، روحانیون و بازاریان از یک سو، چریک‌های فدایی در میان روشنفکران و دانشجویان از سوی دیگر، و مجاهدین خلق در میان جوانان مذهبی به‌وجود آمدند. در همان زمان، سلطنت‌طلبان مسیر خود را در سرکوب، اعدام‌های گسترده و تأسیس نظام تک‌حزبی رستاخیز می‌دیدند. شاه با صدور فرامین فردی حکومت می‌کرد و در این فضای تهی، گفتمان اسلامی به‌تدریج بر جامعه غالب شد. باید دید پس از انقلاب اسلامی، چه بر سر این گفتمان‌ها آمد. چرا گفتمان های جدیدی به میدان آمدند و چرا جغرافیای سیاسی ایران در حال تغییرات جدی است.

انقلاب اسلامی، پس از دو دهه سکوت و سرکوب که به تجاوز اعراب و دو قرن سکوت تشبیه شده،ترکیبی از وحشت، اختناق، سرکوب، کشتار و جنگ را به همراه داشت. پس از پایان جنگ ایران و عراق، گفتمان اصلاح‌طلبی برای ایجاد تغییرات درون‌حکومتی برجسته شد و امیدهایی در دل نیروهای مذهبی درون و پیرامون نظام شکل گرفت تا حکومت اسلامی را تحت نام «مردم‌سالاری دینی» نجات دهند. اما در دهه‌های ۱۳۸۰ و ۱۳۹۰، این امیدها نیز بر باد رفتند و شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا» نشان داد که گفتمان مردم سالاری دینی نیز، همچون گفتمان‌های پیشین به میزان بالایی از دور خارج شده است و زنان و جوانان بیش از همه از این گفتمان‌ها فاصله گرفته‌اند.

البته از دهه ۱۳۶۰ تا ۱۴۰۰، گفتمان دموکراسی‌خواهی برجسته بود، اما مؤلفه‌های آن چندان روشن نبودند؛ هر کسی از دیدگاه خود، «دموکرات» محسوب می‌شد. برای شناسایی یک گفتمان مرکزی از میان این گفتمان‌های پراکنده و نام‌گذاری مناسب برای آن، لازم است به تحلیل جریان های حامل این گفتمان ها بپردازیم.

در ایران امروز، پنج جریان عمده اجتماعی فعال‌اند، هرچند خرده ‌جریان‌هایی نیز وجود دارند که درون یا بیرون این پنج جریان قرار می‌گیرند و در این تحلیل به آن‌ها پرداخته نمی‌شود:

  1. جریان چپ (سوسیالیستی/عدالت‌محور)

این جریان ریشه‌ای تاریخی در ایران دارد، اما به دلیل سرکوب، پراکندگی و ضعف ساختاری، و نیز به‌خاطر وابستگی به احزاب کمونیستی شکست‌خورده و فروپاشی کمونیسم جهانی، پایگاه منسجم خود را از دست داده است. با این حال، در اعتراضات کارگری و مطالبات اقتصادی، همچنان ردپایی از آن دیده می‌شود. اما فعلاً در حاشیه است و برای نسل جوان چندان جذابیتی ندارد.

  1. جریان اسلامی (اصلاح‌طلبان، اصول‌گرایان، نواندیشان دینی و مجاهدین خلق)

بخشی از این جریان به ساختار قدرت وابسته است، اما بخش دیگر، مانند نواندیشان دینی، دچار بحران مشروعیت شده‌اند و ممکن است در آینده به سمت سکولاریسم یا جریان‌های مدرن‌تر گرایش پیدا کنند. با توجه به تجربه حکومت دینی و خساراتی که طرفداران این گفتمان به ایران و منافع ملی وارد کرده‌اند، نفرت عمومی نسبت به روحانیت و کلیت تفکر اسلامی به‌وجود آمده است.جریان مجاهدین خلق، گرچه در تعارض ایدئولوژیک با سایر گروه‌های اسلامی است، اما همچنان در چهارچوب شیعه دوازده‌امامی گرفتار مانده و در صورت باز شدن فضای سیاسی، تنها در همان چهارچوب نیروهای اسلامی شیعی قادر به فعالیت خواهد بود.

  1. جریان باستان‌گرایی پوپولیستی (ملی‌گرایی افراطی/آریایی‌محور با گرایش‌های فاشیستی و نوستالژیک بازگشت به پهلوی)،

این جریان عمدتاً در فضای مجازی فعال است و گاه با احساسات ضداسلامی یا نژادگرایانه هم‌پوشانی دارد. هرچند ممکن است در صورت باز شدن فضای سیاسی پایگاه مشخصی بیابد، اما ظرفیت آن برای تحول ساختاری محدود است؛ چراکه عمدتاً احساسی، تحلیل‌ناپذیر و فاقد سازماندهی منسجم است. نحله پهلوی‌گرا بیشتر در خارج از کشور فعال است و با نیروهای مدنی داخلی تضاد دارد. هیچ تشکل مدنی در داخل وجود ندارد که خود را با این جریان همسو بداند. در عین حال، بخش بزرگی از مردم که به فرهنگ، ادب و تمدن ایران افتخار می‌کنند، در واکنش به بی‌توجهی اسلام‌گرایان به تاریخ و فرهنگ ایران، از فرهنگ تاریخی و باستانی ایران دفاع می کنند اما دفاع آن‌ها از تاریخ و تمدن، الزاماً بازگشت ‌به عهد باستان نیست چون نتیجه بازگشت اسلامیت ها به ۱۴۰۰ سال قبل را دیده اند و رو به جلو و جهان متمدن و امروز دارند

 جریان‌های منطقه‌ای

این جریان‌ها طی صد سال گذشته برای حقوق فرهنگی و حفظ زبان مادری خود تلاش کرده‌اند. در متمم قانون اساسی مشروطه، طرحی برای عدم تمرکز با عنوان ایالات و ولایات تدوین شد، اما در دوران رضاشاه و محمدرضا شاه اجرا نشد و در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز کاملاً نادیده گرفته شده است. احزاب منطقه‌ای، به‌ویژه در کردستان، از خودمختاری و سپس فدرالیسم دفاع کرده‌اند، هرچند فدرالیسم برای اکثریت مردم ایران مطرح نیست. اما عدم تمرکز، مسئله‌ای جدی است که باید برای آن راه‌حل‌های واقعی یافت.

  1. جریان مدرنیستی و جنبش “زن زندگی آزادی”

این جریان نوظهور، افقی، مدنی و مبتنی بر حقوق بشر است. به‌دلیل ماهیت فراملی، ضداقتدارگرایانه و ضدایدئولوژیک خود، ظرفیت بالایی برای مشروعیت‌زدایی از استبداد دینی دارد. برخلاف گفتمان‌های قدیمی که بر «امر کلان» و «نجات جامعه» تأکید داشتند و بر انواعی از ایدیولوژی ها متکی بودند، این گفتمان بیشتر بر «امر شخصی»، آزادی‌های فردی و کرامت انسانی استوار است. شعارهایی همچون حق پوشش، برابری زن و مرد، برابری اقوام و مذاهب، رد هرگونه سلطه، اندیشیدن جهانی، و پذیرش دیگری، برخی از شاخص‌های این گفتمان‌اند و گفتمان دموکراتیک را در مجموعه خود تقویت می‌کنند.

برای توضیح بهتر این جنبش، باید نگاهی گذرا به گذشته و دیگر جنبش‌های صد سال اخیر داشت: جنبش مشروطه، که متکی به نخبگان بود، تغییرات مهمی ایجاد کرد و قانون اساسی مشروطه از دل آن بیرون آمد، اما نتوانست توده مردم را به صحنه بکشاند. جنبش ملی‌شدن نفت، ادامه آن برای ایجاد دموکراسی و دولت پارلمانی بود. اما کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با همکاری سلطنت‌طلبان و روحانیت و با دخالت انگلستان و نقش آفرینی آمریکا مسیر را معکوس کرد. پس از آن، جریانات چریکی و اسلامی جای جریان‌های ملی را تا حد بالایی گرفتند. تنها جبهه ملی ایران بر انتخابات و کنش پارلمانی تأکید داشت، اما پس از تشکیل حزب رستاخیز، عملاً از صحنه خارج شد و جریانات سرنگونی‌طلب، صحنه گردان سیاست شدند و تلاش دکتر شاهپور بختیار برای ایجاد دمکراسی و جلوگیری از به قدرت رسیدن اسلامی ها در این فضا امکان پذیر نبود.

با قدرت‌گیری روحانیت و جنگ ایران و عراق، حکومت تثبیت شد، اما ناتوانی در مدیریت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، بحران‌های عمیقی برای نظام ایجاد کرد. فرسایش مشروعیت و جابه‌جایی گفتمان‌ها، به‌ویژه در دو دهه اخیر، از شاخص‌های اصلی تحولات ایران است. گفتمان دینی که زمانی مشروعیت سیاسی را فراهم می‌کرد، به‌دلیل ناکارآمدی و عدم مشارکت واقعی مردم، به‌شدت تضعیف شد. نسل جدید، حتی مذهبی‌ها، دیگر لزوماً از نظام حمایت نمی‌کنند. شکاف میان جامعه و نخبگان سنتی، به‌ویژه در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، با زبان، نمادها و کنش‌هایی متفاوت از سیاست رسمی و گفتمان‌های کلاسیک نمایان شده است.

امروز، گفتمان‌ها نه از نهادهای قدرت، بلکه از دل جامعه و به‌ویژه فضای دیجیتال—سر برمی‌آورند و بیشتر جهانشمول هستند. مشروعیت از پایین و از تجربه زیست اجتماعی شکل می‌گیرد. گفتمان جدید، از گفتمان‌های اقتدارگرا به سمت گفتمان‌های حق‌محور و شهروندی تغییر جهت داده است. این چرخش، نشانه عبور جامعه از سیاست به‌مثابه قدرت، به سیاست به‌مثابه رهایی است.

بر اساس این تحلیل، گفتمان «رهایی» به‌عنوان گفتمان مرکزی و غالب در سیاست ایران مطرح می‌شود. این به معنای محو فوری دیگر گفتمان‌ها نیست، اما آن‌ها جذابیت و قدرت بسیج خود را از دست داده‌اند و بی دلیل نیست که جوانان جذب هیچ یک از این جریان ها نمی شوند.

رهایی از سلطه روحانیت شیعه، اصل اول این گفتمان است؛ دیگر کسی برای فتوای سرکوب روحانیت ارزشی قائل نیست. دوم، پایان یافتن قانونی و فرهنگی تبعیض جنسیتی است؛ زنان دیگر نمی‌پذیرند که حقوق‌شان نصف مردان باشد. سوم، هم کاریزمای شاه و هم کاریزمای روحانیت به‌شدت آسیب دیده‌اند؛ امکان بازگشت به سلطنت یا ادامه حکومت دینی و مردم سالاری دینی از بین رفته است.

جنبش نوین مردمی، اقوام و اقلیت‌ها را نیز در بر می‌گیرد. شعار «از بلوچستان تا کردستان، جانم فدای ایران» هم بر برتری‌طلبی مذهبی شیعی و هم بر ناسیونالیسم شوونیستی ضربه زده و مفهوم جدیدی را به اذهان عمومی وارد نموده که می توان ترم«ایران شهروندی» را، به‌عنوان بخشی از گفتمان رهایی فهمید. میهن پرستی برای دختران، زنان و جوانان دیگر یک مفهوم ناسیونالیستی و قوم پرستی نیست.نیروهای این جنبش و این گفتمان ایرانی را می خواهند که در آن هر فردی از حقوق شهروندی برابر بر اساس اسناد مصوب سازمان ملل باشد، یک مذهب بر دیگر مذاهب، یک قوم بر دیگر اقوام، یک جنس بر دیگر جنس ها برتری نداشته باشد و همه از حقوق برابر برخوردار باشند و محیط زیست به بخشی از زندگی انسانی دیده میشود

این درست در زمانی است که تغییرات درونی در ساختار قدرت، همراه با فشارهای داخلی و بین‌المللی، فرآیند گذار را تسریع کرده است. این گفتمان، ظرف سیاسی خاص خود را می‌طلبد: احزبی دموکراتیک، فراگیر، غیرایدئولوژیک، بدون وابستگی به گذشته، چپ، اسلام‌گرایی یا سلطنت‌طلبی. چنین احزابی باید مدافع حقوق همه شهروندان، فارغ از قوم، مذهب یا جنسیت، و دارای رگه‌های قوی فمینیستی و رهایی‌بخش باشد. جریان های دمکراتیکی که از آزادی قبل از همه، از دمکراسی، از پیشرفت، عدالت و حفظ محیط زیست برای همه را شعار خود سازد.

تحلیل راهبردی وضعیت کنونی ایران نشان می‌دهد که کشور در آستانه دگرگونی گفتمانی عمیقی است. اگرچه ساخت قدرت هنوز بر سرکوب و کنترل نهادی استوار است، اما تحولات ارزشی و معنایی در سطح جامعه، می‌تواند در بلندمدت معادلات قدرت را دگرگون کند. پنج جریان اجتماعی هرکدام نقشی را بازی می کنند، اما مهم‌ترین مسئله، توان هم‌پیمانی آن‌ها با گفتمان رهایی و یا گفتمان ایران شهروندی است که می تواند حضور آن ها را در آینده سیاست ایران ممکن سازد. جریان «زن، زندگی، آزادی» با ویژگی‌های فراملی، شبکه‌ای و ضدایدئولوژیک خود، نه‌تنها بزرگ‌ترین چالش فرهنگی-سیاسی برای نظام است، بلکه به‌عنوان گفتمان بدیل برآمده از درون جامعه، در حال بازتعریف سیاست ایران به طورکلی نیز هست.

 نتیجه گیری:

برای رسیدن به دمکراسی باید به گفتمان ایران شهروندی و یا همان گفتمان رهایی اهمیت بیشتری بدهیم و برای تقویت این گفتمان بر آمده از جنبش زن زندگی آزادی همه تلاش های خود را بکار بگیریم.

مزدک لیماکشی

۲۵ ۰۵ ۲۰۲۵

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *