ادغام دولت-حاکمیت؛ تنها سناریوی بقا
سیاست در ایران یک پاره خط است که یک سر انتهای پاره خط «مردم» قرار دارد و در سر دیگر «حاکمیت» که مجموعه ی بیت رهبری و سپاه پاسداران است. در درون این پاره خط، یک مهره تسبیح هست به نام «دولت». این مهره در برخی دوره ها به سمت مردم حرکت میکند و در برخی دوره ها به حاکمیت نزدیک میشود.
ما در چهل ساله حیات جمهوری اسلامی شاهد بازی این «مهره» درون این پاره خط بوده ایم. هروقت به سمت مردم حرکت میکرده با واکنش تند حاکمیت مواجه شده؛ از طریق تریبون های رسمی، تبلیغات علیه دولت سازماندهی و همه مشکلات و ناکارامدی ها مسبب و علت العمل اش دولت معرفی میشده است.
این «مهره» وقتی به سمت حاکمیت میل می کرده، مردم از آن رویگردان می شدند.
«حاکمیت»، «دولت» و مردم سه مولفه جدا در جمهوری اسلامی هستند و کارکرد «دولت» در این چهار دهه این بود که سپر بلای «حاکمیت» باشد. قطعی برق، آب، گرانی و تورم همیشه تقصیر دولت است و هیچگاه حاکمیت جوابگوی تصمیمات اش در قبال مردم نبوده است.
حاکمیت عادت دارد همه تقصیرات را گردن دولت بیاندازد. علی خامنه ای در آخرین روز دولت روحانی، او را به خاطراعتماد به غرب سرزنش کرد و انتقاد تندی به دولت اش داشت درحالیکه تعامل با غرب مطالبه ی مردم است و دلیل رغبت مردم در دو دوره انتخابات به حسن روحانی، شعارهای او مبنی بر تعامل و مذاکره با دنیا و مشخصا آمریکا بوده است.
«مردم» به دنبال تعامل با غرب هستند چون میخواهند در سایه تنش زدایی و برقراری ارتباطات بین المللی، تحریم ها برداشته و اقتصاد رونق بگیرد و شرایط کشور بهبود پیدا کند درحالیکه «حاکمیت» به دنبال تضاد و تعارض و ادامه کشمکش با غرب است چون این تضاد را جزو ارکان هویت خود تعریف کرده است. بنابراین بین «مطالبه ی مردم» و «خواست حاکمیت» هیچ گاه همسویی وجود ندارد. نوع انتقاداتی هم که مردم به دولت روحانی دارند با جنس انتقاداتی که رهبر جمهوری اسلامی و حاکمیت به حسن روحانی و دولتش دارند کاملا متفاوت است.
دولت همیشه درون پاره خط مردم-حاکمیت؛ مهره ی درحال حرکت است و تجربه این سالیان نشان داده که جز در مقاطعی این مهره هرگز کاملا به انتهای پاره خط چه در سویه مردم و چه در سویه ی حاکمیت نچسبیده است.
البته در دولت اول احمدی نژاد، قرابت دولت به حاکمیت بسیار زیاد بود و در اوایل دولت حتی به نظر میرسد چسبیده است اما شخص احمدی نژاد دوباره فاصله گرفت بلکه توجه مردم را به خود جلب کند. ماموریت دولت منتخب حاکمیت در شرایط کنونی، حفظ نظام و بقای «حاکمیت» است و همین است که دیگر بحرانی مثل بحران مشروعیت یا بحران جمهوریت، دغدغه ی نظام و حاکمیت محسوب نمی شود. امروز جمهوری اسلامی ایران دغدغه ی «بقا» دارد.
در زمان دولت هاشمی رفسنجانی هم «دولت» چسبیده به «حاکمیت» نبوده است و به لحاظ شخصیت و جایگاه سیاسی، هاشمی رفسنجانی خودش را خط سوم تعریف میکرد و در بازی درون پاره خط، مهره ی میانه رو بود.
محمد خاتمی اما از اغاز روی کار آمدن بسیار به سویه ی مردم نزدیک بود و همین جاگیری در سمت مردم، دولت خاتمی را به دردسر انداخت چون حاکمیت با براه انداختن بحران های متعدد، سعی داشت خاتمی را به زمین بزند یا به خود نزدیک کند. نهایتا خاتمی در دولت دوم از مطالبات مردم فاصله گرفت و سعی کرد مثل هاشمی نقش میانه را بازی کند اما حاکمیت دیگر هرگز به خاتمی اعتماد نکرد و قرابتش را نپذیرفت.
حسن روحانی برآمده از حاکمیت بود ولی در مقام رئیس دولت، مهره ای شد که علاقه داشت سمت مردم بیاستد و در بازی درون پاره خط حرکت از میانه به چپ را به حرکت از میانه به راست ترجیح میداد؛ بااین همه در دوره دوم ریاست جمهوری اش، بخاطر فشار حاکمیت و بدشانسی های تاریخی و ضعف و ناکارامدی دولتش، ناگزیر شد برای دوام و بقای خود تاحدی به سمت حاکمیت حرکت کند. اما اینبار حاکمیت، حسن روحانی را پس زد تا تقصیرات و ناکارامدی ها را تنها به گردن او بیاندازد.
درباره دولت ابراهیم رئیسی ما از همین آغاز روی کارآمدن با یک پدیده مواجه هستیم.
ابراهیم رئیسی خود را ذوب در حاکمیت معرفی میکند و رسانه های همسو با حاکمیت هم این نقش را برازنده ی قبای او دوخته اند. دولت رئیسی «مهره» ی چسبیده به «حاکمیت» است. مشکلی که وجود دارد اینجاست که دیگر «دولتی» نیست تا سپر بلای «حاکمیت» شود و اکنون هرنقدی به دولت را حاکمیت مجبور است هزینه اش را بپردازد.
ده روزی است که مراسم تحلیف ابراهیم رئیسی برگزار شده و کشور در چالش شیوع گسترده بیماری کرونا و پیک پنجم آن اسیر است و روزانه میزان تلفات ۶۰۰ تا ۸۰۰ نفر گزارش میشود، از انسو واکسیناسیون به دلیل عدم واردات به موقع واکسن خارجی، کند پیش میرود، کارشناسان هشدار میدهند که باید واردات واکسن های موثر به تعجیل صورت گیرد و قرنطینه سراسری در کوتاه مدت برقرار شود تا میزان ابتلا و مرگ و میر را مهار کرد.
انتقادات و مطالبات مردم از دولت، تا پیش از نشستن ابراهیم رئیسی بر صندلی ریاست جمهوری، توسط روزنامه ی همسو با حاکمیت شنیده میشد و بازتاب می یافت. اما اکنون مهره دولت چرخیده و کنار حاکمیت نشسته است. دیگر انتقادات نام تحریف به خود میگیرد و کارشناسان به تحریف واقعیت متهم می شوند.
روزنامه کیهان که رسانه ی نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی است، دیگر انتقادات به دولت ابراهیم رئیسی را انتقادات به حاکمیت تعبیر میکند پس مجبور است در مقابل ان موضع بگیرد و نقش مدافع دولت را بازی کند.
همچنین به دلیل سنخیتی که ابراهیم رئیسی با بخش نظامی- اقتصادی حاکمیت یعنی سپاه پاسداران دارد، آن بخش هم در کنار دولت ابراهیم رئیسی می ایستد. مجلس و قوه قضائیه هم همسو با دولت است. این یکدستی حاکمیت، دیکوتومی یا شکاف مردم-حکومت در دو سر پاره خط را بیشتر میکند.
این دیکوتومی یا شکاف به نفع جمهوری اسلامی نیست و تنش ها علیه حاکمیت را افزایش میدهد و پیکان انتقادات به ناکارامدی سیستم را متوجه حاکمیت میکند. تحلیل محتوایی مقالات و گزارش های روزنامه کیهان در یک هفته نخست بعد از مراسم تحلیف، موید آشفتگی حاکمیت در ارتباط با دولت محبوب است.
این احتمال هم هست که حاکمیت مجبور شود رئیسی را پس بزند تا دوباره آن منطقه حائل را بین خود و دولت ایجاد کند. استراتژی بازگشت به خود میگوید ما باید کشورها و دولت های خارجی را فراموش کنیم و روی پای خودمان باشیم. قدرت موشکی و نظامی خود را تقویت کرده و در داخل بواسطه اینترنت ملی و سرکوب اعتراضات، اقتدار داخلی مبتنی بر ترس ایجاد کنیم. این رویکرد توسط کیهان بسیار تبلیغ و ترویج می شود. در منطقه و محیط بین الملل «ایران هراسی» را تبلیغ کرده و به به واسطه اهرم تعادلی و باج گیری از همسایگان و ایفای نقش چاقوکش فیلم فارسی، منافع بازیگران بزرگتر را در حفظ اشوب تامین کرده و در عین حال بقای نظام را تثبیت کنیم. به نظر می رسد آمدن ابراهیم رئیسی، این نگاه سوم را دنبال میکند. طرفداران این استراتژی در سپاه پاسداران هم کم نیستند. ضمن اینکه دو استراتژی نگاه به چین و نگاه به روسیه آنچنان که آقای خامنه ای انتظار دارد موفق پیش نمی رود.
کابینه منتخب ابراهیم رئیسی علارغم وعده ی اولیه اش مبنی بر وفاق ملی، کاملا یکدست با حاکمیت چیده شده است تا جایی که گزینه ها همان کابینه ی احمدی نژاد است چرا که اساسا دایره ی معتمدین نظام بسیار بسته و کوچک است. ابراهیم رئیسی ناگزیر است معتمدترین یاران حاکمیت را در کابینه اش بگنجاند تا سرسپردگی و چسبندگی دولتش به حاکمیت را ثابت کند.
سرنوشت برجام و سیاست خارجی ج.ا.ا
آنچه از ترکیب کابینه و روند تحولات برمیآید، اینست که ماموریت ابراهیم رئیسی مماشات با غرب نیست. سپاه پاسداران به این تصمیم رسیده که باید مقابل غرب بیاستد و خروج نیروهای آمریکا از منطقه هم آنها را مصمم تر کرده که میتوانند نقش جدی تری در نظم آبهای خلیج فارس به عهده بگیرند و در منطقه دستان گشاده تری خواهند داشت. حمله پهبادی به کشتی اسرائیلی و نزدیکی به طالبان در همین راست قابل تحلیل است.
آقای خامنه ای شروط ۸ گانه ی را برای بازگشت به تعهدات برجام اعلام کرده که بایستی اجرا شود. از این شروط، حداقل ۳ شرط آن با قوانین داخلی آمریکا در تعارض است و قطعا توسط دولت بایدن مورد موافقت قرار نمی گیرد. در این صورت برجام بی نتیجه در تعلیق می ماند.
همیشه این احتمال هست که جمهوری اسلامی چنان در آستانه ی شکنندگی قرار گیرد که علیرغم عدم تحقق شروط اعلانی؛ تن به بازگشت به برجام دهد. اما چنین تصمیمی، ضعف اشکاری از سوی حاکمیت و بالابردن پرچم سفید امانخواهی است.
امروز اما به نظر میرسد حکومت خود را در آستانه شکنندگی و سقوط نمی بیند. تغییر معادلات منطقه از یکسو، و توهم و خودبزرگ بینی حاکمیت از سوی دیگر میتواند این تصور را ساخته و پرداخته باشد که میزان نفوذ و حضور نظامی-سیاسی-ایدئولوژیک ج.ا.ا در منطقه چنان است که میتواند آمریکا را مجبور به پذیرش خواسته اش بکند. یا حداقل محور مقاومت را زنده نگه دارد.
آمریکا هم به دنبال «مدیریت تهدید» ایران است و نه حذف این «تهدید». فیلم جنگی خاورمیانه برای اینکه تماشاچی داشته باشد بعد از ۴۰ سال باید صحنه های هیجان انگیز تازه و متفاوتی را خلق کند تا نمایش همچنان جذاب و پربیننده باقی بماند.
طالبان دوباره بر افغانستان حاکم شد، حکومت ایران به پهباد اسرائیلی شلیک میکند، اسرائیل به دنبال انتقام است و… این تنش ها نمایش تازه ای می سازد از خاورمیانه ی پرآشوب.
«مدیریت تهدید» همواره یکسان نیست و متد و شیوه ی معینی ندارد. تهدید متناسب با شرایط زمانی و بازیگران تعریف میشود. در دوران ابراهیم رئیسی، مدیریت تهدید ج.ا.ا متفاوت خواهد شد.
ماموریت رئیسی؛ بقای حاکمیت
ماموریت دولت منتخب حاکمیت در شرایط کنونی، حفظ نظام و بقای «حاکمیت» است و همین است که دیگر بحرانی مثل بحران مشروعیت یا بحران جمهوریت، دغدغه ی نظام و حاکمیت محسوب نمی شود. امروز جمهوری اسلامی ایران دغدغه ی «بقا» دارد.
برای بقای نظام، ۳ استراتژی یا راهبرد پیش رو است و جمهوری اسلامی همزمان در حال آزمون هر ۳ استراتژی است:
۱-استراتژی نگاه به چین : ایجاد یک پل ارتباطی محکم با چین و استفاده از حق وتو چین در شورای امنیت در صورت ارجاع پرونده ایران به این شورا؛ راه اندازی اینترنت ملی؛ روند چینی شدن صنایع و ماشین آلات و نهایتا عقد قرارداد بلندمدت همکاری به عنوان نقشه ی راه این استراتژی جهت برون رفت از مشکلات اقتصادی-سیاسی ناشی از تحریم است. این یک استراتژی طبیعی است که وقتی از سوی دشمن مورد هجمه قرار می گیرید، در پایگاه خودی سیستم تصفیه داخلی را به گونه ای طراحی میکنید که ستون پنجم، کمترین نفوذ را در حلقه ی خودی ها داشته باشد. ادغام مهره دولت در حاکمیت در ادامه مسیر میتواند تنش های جدی را بین مردم و حاکمیت ایجاد کند چراکه دیگر سپربلایی نیست. با این همه حاکمیت این تهدید را پذیرفته و تن به این خطر داده است برای عبور از بحران جانشینی. چراکه میداند یک حرکت یا لغزش مهره دولت به سمت مردم روی پاره خط، در شرایط کنونی قطعا «حاکمیت» را دچار بحران جدی میکند.
۲-استراتژی نگاه به روسیه: مدتهاست که جناح هایی درون حکومت بدنبال همکاری استراتژیک با روسیه هستند تاجایی که رهبر جمهوری اسلامی درخواست حاکمیت مبنی بر تحت الحمایگی روسیه شدن را طی پیامی از طریق محمدباقر قالیباف برای ولادیمیر پوتین ارسال کرد که به نظر میرسد پیام خامنه ای، پاسخ مثبتی از سوی روسیه نگرفته است.
قدرت موشکی و پهبادی ایران مساله ای است که علاوه بر آمریکا و اسرائیل، روسیه هم به آن روی خوش نشان نمی دهد. به ویژه که رابطه ی روسیه با اسرائیل همواره یک رابطه دوستانه و همکاری جویانه بوده است.
اما یکی از دلایل شکست این دو استراتژی اینست که نگاه به چین همزمان با نگاه به روسیه پیش میرود. در حالیکه گرایش به یکی موجب قهر دیگری میشود و نمیتوان این دو استراتژی را با هم جمع کرد. این تصور که نگاه به شرق؛ میتواند هردو استراتژی را پوشش دهد نگاه غلطی است.
۳- استراتژی بازگشت به خود: این استراتژی میگوید ما باید کشورها و دولت های خارجی را فراموش کنیم و روی پای خودمان باشیم. قدرت موشکی و نظامی خود را تقویت کرده و در داخل بواسطه اینترنت ملی و سرکوب اعتراضات، اقتدار داخلی مبتنی بر ترس ایجاد کنیم. این رویکرد توسط کیهان بسیار تبلیغ و ترویج می شود. در منطقه و محیط بین الملل «ایران هراسی» را تبلیغ کرده و به به واسطه اهرم تعادلی و باج گیری از همسایگان و ایفای نقش چاقوکش فیلم فارسی، منافع بازیگران بزرگتر را در حفظ اشوب تامین کرده و در عین حال بقای نظام را تثبیت کنیم.
به نظر می رسد آمدن ابراهیم رئیسی، این نگاه سوم را دنبال میکند. طرفداران این استراتژی در سپاه پاسداران هم کم نیستند. ضمن اینکه دو استراتژی نگاه به چین و نگاه به روسیه آنچنان که آقای خامنه ای انتظار دارد موفق پیش نمی رود.
چین حاضر نیست منافع ملی و اقتصادی اش را فدای ایران کند. بازی با کارت ج.ا.ا به امید بهره برداری های اقتصادی و سیاسی بیشتر در منطقه و جهان است وگرنه حزب کمونیست چین هرگز عقد اخوتی با نظام اسلامی ایران نبسته است. ایران هرگز نمیتواند کره شمالی دیگری برای چین باشد. چینی ها می دانند که ایران دستپرورده سیاست های غرب است، یک گیاه پیوندی که خار هم دارد.
آمریکا و دولت های غربی به دنبال ازبین رفتن یا مضمحل کردن رژیم ج.ا.ا ایران نیستند تا وقتی که منافع غرب تامین میشود. چین هم این را میداند و یک بازی کاملا آشکار را با ایران انجام میدهد و از فرصت های تحریم ایران، به نفع خود برداشت میکند.
برنامه حاکمیت برای گذار از بحران جانشینی
این یک استراتژی طبیعی است که وقتی از سوی دشمن مورد هجمه قرار می گیرید، در پایگاه خودی سیستم تصفیه داخلی را به گونه ای طراحی میکنید که ستون پنجم، کمترین نفوذ را در حلقه ی خودی ها داشته باشد.
همزمانی و توالی بحران های ناکارامدی، مشروعیت، بحران اقتصادی و بحران تناقضات درونی باعث شده حاکمیت از درون احساس خطر کند. در نتیجه تصمیم به ادغام دولت در حاکمیت گرفته است.
ادغام مهره دولت در حاکمیت در ادامه مسیر میتواند تنش های جدی را بین مردم و حاکمیت ایجاد کند چراکه دیگر سپربلایی نیست. بااین همه حاکمیت این تهدید را پذیرفته است و تن به این خطر داده است برای عبور از بحران جانشینی. چراکه میداند یک حرکت یا لغزش مهره دولت به سمت مردم روی پاره خط، در شرایط کنونی قطعا «حاکمیت» را دچار بحران جدی میکند.
پس چاره ای نیست جز اینکه دولت را مصادره به مطلوب کند. برای بقا سناریوی جز ادغام دولت-حاکمیت وجود ندارد. لغزندگی مهره دولت غیرقابل جبران است.