دشمن‌هراسی خامنه‌ای؛ ولع قدرت یا ضعف شخصیت؟

استفاده مکرر از واژه “دشمن” نه تنها در ادبیات آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، نقشی پررنگ دارد بلکه بر سیاست‌های او نیز سایه انداخته است. ریشه این “دشمن‌هراسی” در کجاست؟

کسانی که به طور مرتب سخنان علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران را رصد می‌کنند به‌خوبی می‌دانند که واژه “دشمن” جایگاه خاصی در ادبیات او دارد. اگر تنها به سخنرانی‌های او در همین چند ماه اخیر نگاهی بیندازیم، می‌بینیم که نه تنها واژه دشمن ده‌ها بار در سخنان او تکرار شده بلکه محور اصلی سخنان او را “هراس از دشمن”، “مقابله با دشمن”، “جلوگیری از نفوذ دشمن” و تعبیراتی نظیر این تشکیل می‌دهد.

نمونه‌هایی از سخنان خامنه‌ای در چند ماه اخیر:

«نفوذ اقتصادی و امنیتی البته خطرناک است و پیامدهای سنگینی دارد اما نفوذ سیاسی و فرهنگی دشمن خطر بسیار بالاتری است که همه باید مراقب آن باشند.» (۲۵ شهریور، دیدار با فرماندهان سپاه پاسداران)

«اگر غفلت شود ناگهان متوجه می‌شویم که دشمن در جاهایی رخنه کرده و مشغول کارهای خطرناک فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است بنابراین باید کاملاً مراقب باشیم.» (۴ شهریور، دیدار با هیأت دولت)

«جمهوری اسلامی هرگز تسلیم زیاده‌خواهی دشمن نخواهد شد.» (۲۷ تیر، سخنرانی به مناسبت حصول توافق اتمی)

«بنده خبرهايی دارم که دشمنان با همراهی برخی مسئولان سفيه منطقه ‌خليج فارس درصددند که جنگ‌های نيابتی را به مرزهای ايران بکشانند.» (۲۹ اردیبهشت، سخنرانی در دانشگاه امام حسین به مناسبت سالروز آزادی خرمشهر)

این “دشمن‌هراسی” از کجا ریشه می‌گیرد؟ آیا علت را باید در شخصیت خامنه‌ای جستجو کرد یا در ترس از دست دادن قدرت؟ آیا این سخنان تنها برای شنوندگان تندروی داخلی ایراد می‌شود یا سرچشمه آن در باوری عمیق و ریشه‌دار است؟

رضا علیجانی، تحلیلگر سیاسی مقیم پاریس، معتقد است که استفاده مکرر از واژه “دشمن” در ادبیات خامنه‌ای، ریشه در دو گونه ترس دارد؛ ترس از “استحاله انقلاب” و نیز ترس از دست دادن قدرت و ثروت.

آقای علیجانی به دویچه‌وله می‌گوید: «من فکر می​کنم آقای خامنه​ای شبیه آقای خمینی​ست و همچنین پیرامونش شبیه بیت آقای خمینی. یک تصوری از انقلاب دارد که در همین سخنرانی ​اخیرش هم به آن اشاره می​کند، می​گوید انقلاب ادامه دارد و دشمن مستمر دارد و دشمن هم می​خواهد در این انقلاب نفوذ بکند. آقای خمینی هم می​گفت انقلاب نباید دست نااهلان بیفتد. ایشان هم همان تصور را دارد و فکر می​کند که دشمن بعد از ایشان هم ممکن است که انقلاب را منحرف بکند.»

به نظر آقای علیجانی، ترس خامنه‌ای و هم‌فکرانش در حقیقت از حضور یک “خروشچف” در ایران است که انقلاب را از مسیر اصلی خود خارج کند. خروشچف رهبر اتحاد جماهیر شوروی پس از استالین و اولین کسی بود که جنایات استالین را محکوم کرد. به نظر بسیاری از تحلیلگران سیاسی، این او بود که زمینه فروپاشی نظام شوروی را فراهم کرد.

این فعال ملی مذهبی به نگرش جریان‌های امنیتی در این زمینه نیز اشاره کرده و می‌گوید: «نیروهای امنیتی تا به​حال دو فرضیه بزرگ ساخته​اند؛ یکی استحاله و دیگری انقلاب مخملی. آن​ها گفته​اند استحاله از طریق نفوذ خواهد بود، مثل موقعی که آقای خاتمی سرکار بود. وقتی آقای خاتمی به نوعی کنار رفت و مجلس هم از دست اصلاح‌طلب​ها خارج شد، آن​ها گفتند ما خیال​مان از نفوذ به مراکز تصمیم​گیری راحت شده، همین تعبیری که آقای خامنه​ای به​کار برد که دشمن می​خواهد در مراکز تصمیم‌گیری و تصمیم​سازی نفوذ بکند. آن موقع بود که تئوری انقلاب مخملی را ساختند. گفتند حالا که از بالا نمی​توانند، از پایین می​خواهند مردم را تحریک بکنند، مردم بیایند انقلاب مخملی بکنند و از پایین ما را سرنگون بکنند. حالا آقای خامنه​ای هم همین هراس را درباره جمهوری اسلامی دارد.»

ترس از دست دادن قدرت و ثروت “بیت”

ترس از دست دادن قدرت و ثروت اما عاملی نیست که بتوان از آن چشم‌پوشی کرد. به عقیده علیجانی، خامنه‌ای “رئیس‌جمهورهای زیادی را پشت سر گذاشته و در حقیقت خطر آنها را رد کرده است” اما هراس او از رهبری آینده است که قطعا اختیارات بیشتری از رئیس‌جمهور و مجلس دارد و می‌تواند به زعم خامنه‌ای انقلاب را به استحاله بکشاند.

سخنان اخیر خامنه‌ای در جمع فرماندهان سپاه نمونه‌ای نشان‌دهنده این هراس او بود، آنجا که گفت: «آنها منتظرند که ملت و نظام خواب‌شان ببرد و ۱۰ سال دیگر که مثلاً بنده نباشم، اهداف‌شان را محقق کنند.»

در حقیقت او این هراس را حتی برای زمانی که دیگر نباشد هم دارد. علیجانی علت را در “سرچشمه قدرت و ثروت” یعنی بیت خامنه‌ای می‌داند و می‌گوید: «بیت آقای خمینی و حالا خیلی بیشتر از آن بیت آقای خامنه​ای خودش یک منبع بزرگ قدرت و ثروت است. همان طور که آقای سیداحمد خمینی و آقای هاشمی رفسنجانی سعی می​کردند قدرت از پیرامون آقای خمینی فاصله نگیرد و می‌ترسیدند که اگر دست آقای منتظری بیفتد یک تیم جدید و یک بیت جدیدی جایگزین شود، حالا بیت آقای خامنه​ای هم که مشاور ایشان هستند، با قدرت و ثروت بسیار بسیار بیشتری مواجه​اند و اگر این قدرت و ثروت به یک بیت جدیدی منتقل شود، از نظر آن​ها خطرناک خواهد بود و آن​ها قدرت خودشان را از دست خواهند داد.»

رضا علیجانی تاکید می‌کند که نمی‌توان نیت‌سنجی کرد که چه مقدار از این هراس خامنه‌ای واقعا نگرانی درباره “استحاله نظام و انقلاب” است و چه مقدار ترس از دست دادن قدرت و ثروت.

“مخلوطی از پارانویید و ضعف شخصیت”

گذشته از دلایلی که به تلاش برای حفظ قدرت و نیز ترس از دست دادن ثروت و قدرت مربوط می‌شود، آیا نوع شخصیت نیز تاثیری در استفاده مستمر از ادبیات “دشمن‌ستیزانه” دارد؟

رضا کاظم‌زاده، روانشناس مقیم بروکسل، قائل به وجود نوعی تعامل بین شخصیت افراد و نحوه استفاده آنها از قدرتی است که در دست دارند. او در گفت‌وگو با دویچه‌وله اظهار می‌کند که به طور مثال در جریان انقلاب ایران و شرایط خاصی که پس از آن به وجود آمد، همواره “دشمن” نقش بسیار مهمی را بازی کرده است.

آقای کاظم‌زاده می‌گوید: «اگر بخواهم خیلی صریح بگویم، وجود دشمن خارجی و تاکید برآن باعث شده که هیچ وقت مسئولیت مشکلات واقعی را در داخل مملکت به​عهده نگیرند. یکجور توجیهی بوده و همچنان هست برای اینکه قدرت متمرکز بماند. همیشه جامعه ایران در این ۳۰ سال در یک وضعیت خارق​العاده زندگی کرده، ضمن اینکه مشروعیتی هم برای یکسری اقدامات تند می​دهد.»

این متخصص در عین حال تاکید می‌کند که به کارگیری چنین روشی برای حکمرانی اگر از سوی شخصیتی صورت بگیرد که زمینه‌هایی هم در مثلا پارانویا داشته باشد، آن زمان ترکیب این دو با هم می‌تواند منجر به وضعیتی مشابه وضعیت کنونی در ایران شود.

افسردگی و احساس تنهایی

رضا کاظم‌زاده در این مورد که آیا خامنه‌ای چنین شخصیتی دارد یا نه می‌گوید که نمی‌تواند به راحتی و بدون مطالعه دقیق شخصیت او نظر بدهد اما تصریح می‌کند که خامنه‌ای جزو افرادی است که شکنندگی شخصیت دارد یعنی کسانی که به گفته او “اعتماد به​نفس بالایی ندارند، زودرنج هستند یعنی می​توانند مثلا هر تفاوتی را در عقیده به یک نوع مخالفت یا حتی تهدید مستقیم تعبیر کنند. به​نوعی شخصیت شکننده​ای دارند و نیاز دارند مدام مورد تایید اطرافیان قرار بگیرند”.

او در ادامه می‌گوید که علاوه بر ترکیب پارانویا و شکنندگی شخصیت، رفتارهای این‌چنینی می‌تواند نوعی مکانیزم دفاعی هم در برابر محیط خارجی باشد که احساس امنیت کافی به فرد نمی‌دهد و باعث می‌شود که پارانویا در او تقویت شود.

این روانشناس ادامه می‌دهد: «حالا کسی اگر این شکنندگی شخصیت را با یک روش خشونت​بار به​کارگیری قدرت ترکیب کرده و کم کم احساس کند که حس قدرت با اعمال مدام این خشونت است که می​تواند تداوم پیدا بکند، این خصوصیات و این مکانیزم دفاعی در درونش که می‌توان همان پارانویا اسمش را گذاشت، به​ مرور در فرد تقویت می‌شود.»

گذشته از این‌ها این روانشناس نشانه‌هایی از افسردگی و احساس تنهایی را نیز در میان سخنان خامنه‌ای می‌بیند که به نظر او می‌تواند زمینه‌ساز چنین ترسی باشد.

دیکتاتورهایی با ترس‌های مشابه

تنها خامنه‌ای نیست که ترس از وجود یک دشمن فرضی یا واقعی همواره نه تنها ادبیات بلکه کنش‌های او را تحت تاثیر قرار داده است. محمدرضا پهلوی آخرین پادشاه ایران نیز همین ترس را نسبت به نفوذ کمونیسم و سیطره شوروی سابق بر ایران داشت. استالین هم نگرانی‌اش همواره از نفوذ غرب به “اردوگاه سوسیالیسم” بود و از همین رو مرزها را تا آنجا که می‌شد بر روی غرب بسته بود.

آیا این ترس همگانی دیکتاتورهاست؟ رضا کاظم‌زاده می‌گوید: «من فکر می​کنم وقتی دیکتاتورها به​طور طولانی مدت بر سرکار بمانند و اساس حکومت را بر زور و به​کارگیری خشونت بگذارند، مسلما ما به مرور با چنین پدیده​ای روبرو خواهیم بود. یعنی اینکه فرد احساس بکند اطرافیانش حقیقت را به او نمی​گویند و از روی ترس، که تا حدی هم می​شود گفت حق دارد، احساس بکند که پشت سرش توطئه می​کنند. حالا اگر یکمقدار زمینه​های شخصیتی را هم داشته باشد که مثلا از نمونه​های مطالعه​شده​اش مشخصا یکی استالین است و دیگری هیتلر که البته به لحاظ شخصیتی هم ساختار شخصیتی​شان هم پارانویاک بود، این دو وقتی باهم تلفیق بشود می​تواند تا آنجا پیش برود که ما در مورد این نظام​ها و نحوه مقابله​ آنها با مخالفین​شان با آن روبرو بودیم.»

آقای کاظم‌زاده نقطه مشترک همه این افراد را جاه‌طلبی می‌داند و معتقد است همین خصلت است که ترس آنها از آینده را هم رقم می‌زند؛ حتی آینده‌ای که دیگر خودشان بر مسند قدرت نباشند چرا که قدرت می‌تواند از دست فرزندان آنها بیرون افتد؛ قدرتی که گاه برای حفظ آن بهای بسیار زیادی را پرداخت کرده‌اند.

دویچه وله