وحدت چپ و مسئله صلح در خاورمیانه
هدف این نوشته طرح این مطلب است که:
– اگر گروههای سوسیالیست و فعالان چپ ترقیخواه بطور جدی در آرزوی احیاء حرکت دموکراتیک و سوسیالیستی در ایران، و وحدت چپهای مترقی ، برپایه خواستهای امروزی و انسانی هستند، پس ضروری ست که برای برقراری صلح و امنیتی پایدار در خاورمیانه جنگ زده ، بهویژه در اتمام این خصومت پر شر و تنشی که میان جمهوری اسلامی ایران با اعراب و اسرائیل و آمریکا وجود دارد، دلیرانه بکوشند. زیرا تنش زدایی میان ایران با دنیای عبری- عربی- غربی، مسئله اصلی و مهم ماست. تا این مسئله اساسی حل نشود دیگر مسائل و مشکلات ما حل نخواهند شد.
طبیعی ست که اگر چپ مترقی ، برای استقرار صلح و امنیت در منطقه صمیمانه ، نبرد کند، بویژه در راستای عادیسازی رابطه ایران و اسرائیل بکوشد، احیاء و اتحاد چپ مترقی هم ممکن میگردد.
اگر سوسیالیستهای مدرن خواهان مدرن و ثروتمند و صنعتی شدن ایراناند، اگر در پی آزادی، دمکراسی و توسعه همهجانبه هستند تا اهداف انسانی و مترقی خود را به اجرا در آوردند – نه، توهمات استالینیستی و ایل سونگی را – باید تنشزدایی در ارتباط ایران و اسرائیل را در الویت تمام قرار دهند. زیرا تنشزدایی با اسرائیل، شرط لازم و مهم در عادیسازی رابطه با غرب و آمریکا و نیز تجدید روابط دوستانه با عربستان و اعراب است.
اگر کشوری صنعتی و پیشرفته میخواهید، اگر آزادی و دموکراسی، خاصه خروج ایران از انزوای جهانی را طلب میکنید، پس شرط عقل است که جلب دوستی اروپا و آمریکا را امری حیاتی و اساسی بدانیم تا از این راه، جذب سرمایه به «کشور»، ورود تکنولوژی برتر و علم مدیریت بهتر به ایران ما ممکن گردد. یعنی جوری عمل کنیم که چین کرد. به راهی برویم که برزیل و ملل تازه پیشرفته رفتند. راه اندونزی و مالزی را برویم. به کره جنوبی نگاه کنیم. به ویتنام «مبارز» بنگریم. – آخر چقدر مثال بزنیم – اما یادمان باشد که جلب دوستی و حمایت غربی و آمریکایی با مرگ بر اسرائیل گفتن ، ممکن نمیشود. با انکار حق ملت اسرائیل برای داشتن دولت ملی، میسر نمیگردد. نمیشود با هستی اسرائیل، کشوری که عضو سازمان ملل متحد است دیوانهوار در افتاد، هم زمان، خواهان تنشزدایی با آمریکا شد.
وقتی «سپاه پاسداران نظام فقاهتی» موشک به کیهان میفرستد، به عبری شعار اسرائیل بایدنابود شود بر روی آن مینویسد، برای تنش زدایی با آمریکا چه جایی باقی میماند؟
وقتی «سپاه ولی فقیه» مسابقه کاریکاتورکشی علیه هالوکاست به راه میاندازد – آنهم از نوع بینالمللیاش- تا برجام را باطل و روند عادیسازی ارتباطات با آمریکا را مختل کند، آیامیشود از تعامل با دنیا یا از حقوق انسانی دم زد.
باری، این سیاستهای غیر مسئولانه، این هیستری اسرائیلستیزی که قبای اسلامیت و حمایت از آواره فلسطینی را پوشیده، چهره پنهان یک جنگ افروزی منطقهای، شوق به یک ویرانگری بینالمللی هست یا نیست؟
این «ستیزهگری» عامل اصلی گسترش ایرانستیزی در منطقه عربی، منشأ انبوه مشکلات ملی و بینالمللی ما هست یا نیست؟
از سویی از این اسرائیلستیزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به آواره فلسطینی چه رسیده؟
جز تقویت رادیکالیسم مذهبی، تضعیف جامعه روشنفکری، تقلیل قدرت نهادهای مدنی، تقویت تروریسم اسلامی و جنگ فرقهای میان فلسطینیها چه چیز دیگری نصیب فلسطینی شده؟ کدام امتیازی را از اسرائیل گرفته؟
و در آنطرف، در اسرائیل چه اثری داشته؟ دست راستیها و مذهبیترها قویتر شدهاند یا صلحطلبها و سوسیال دمکراتها؟ و در منطقه، ایراندوستی بیشتر شده یا ایرانستیزی؟
جواب ناامید کننده این سوالات را صد البته دقیقتر از من میدانید، به خوبی آگاهید که بر سر ایران و خاورمیانه چه بلاها آمده است.
باری، مردم کشور ما این حقایق تلخ را نیک فهمیده و در هر موقعیت مناسبی مخالفت جدی خود را با آن سیاست ضد ملی و ضد ایرانی- با گفتن نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران – اعلام کردهاند.
افسوس و صد افسوس که به اعتراض علیه این اسرائیلی ستیزیهای مذهبی، صدایی از سوی چپ دموکرات و وحدتطلب ما بر نخواسته.
فسوسا که این اسرائیلستیزی که نوعی ایرانسوزی و خودکشیست جلب نظری نکرده. گر چه تضاد عمده ما در همین جاست، جنبش چپ نو، نیروهای مترقی و روشنفکران بهنام ما اهتمامی در حل آن نکرده و نمیکنند.
ضرورت بازگشت به روشهای درست گذشته
چرا به سنت گذشته که ایدهسازی بود بر نمیگردید؟ به سیاستهای قبلی که حل مشکلات اصلی و رفع موانع عمده پیشرفت جامعه را هدف قرار میداد ، باز نمیگردید؟ آیا از یاد برده اید که، از مشروطه تا زمان انقلاب اسلامی، هر ایده جدیدی که مطرح شده- مثبت یا منفی- همه از جبهه چپ آمده است:
اصلاحات ارضی، لغو نظام ننگین ارباب و رعیتی، برابری زن و مرد، رفع ستم به زنان، رفع تبعیضات علیه اقلیتهای قومی و مذهبی، رفع ستم ملی و طبقاتی … همه افکار چپی و سوسیالیستی بودند که به ایده عمومی و خواست ملی تبدیل شدند. نیز روشنگری در باره واقعیت ادیان، تلاش برای بر چیدن کج فهمیهای قدیمی، دادن دیدی سکولار از زندگی جمعی … جمله از جبهه چپ بود. و از همه مهمتر ،ادای احترام به توده زحمتکش، ارجگذاری به طبقات تحت ستم جامعه ، مسلما نتیجه فضای انسانی والایی بود که چپ ایرانی در شکل دادن آن نقشی اساسی داشت.
اگر حزب توده در عرض پنج سال، توانمندترین تشکیلات سیاسی ایران شد، به دلیل توجه به این خواستها و مشکلات اساسی بود. اگر دهه هزار و سیصدو پنجاه شمسی به نام مجاهد و فدایی رقم خورده، آن نیز نتیجه درک آنها از دردهای سیاسی عمدهای بود که بر جسم و جان جامعه دیکتاتور زده «آن روز» سنگینی میکرد.
بنابراین اگر چپ مردمی و دموکرات ، وحدتی پایدار میخواهد، اگر در طلب نقشی شایسته سوسیالیزمی انسانی ست، اگر به آزادی و سر بلندی ایرانی میاندیشد، پس ناگزیر از مبارزه با ایدئولوژی اسرائیل ستیز جنگ افروزی ست که با ادبیات جهادی در منطقه ، جنگ نیابتی راه انداخته و در ایران ، به سرکوب گریها و ظلم و جوری که میشود، مشروعیت مذهبی و حقانیت انقلابی داده است.
براستی چه خوب گفتهاند که: «یک استراتژیست بزرگ سیاسی ،کسی ست که بیتوجه به برچسبها و تهمتها مهمترین مشکل موجود در جامعه را کشف، و آن را چون مهمترین مسئله ملی، مطرح کند. از آن پس، حل مسئله، بسته به زمان است.»
حال، این گوی و این میدان.
محمد ارسی
دوم خرداد ١٣٩٥ شمسی