میراث پر مجادله خمینی
عناصر اصلی گفتمان خمینی به قوت خود باقی است
۲۸ سال از درگذشت آیتالله خمینی بنیانگذار انقلاب اسلامی میگذرد و مدلی از حکومت که او پایهگذاری کرد هنوز درگیر همان مشکلات بنیادی زمان تاسیس است.
او به روحانیون شیعه یک نوع برتری در دستیابی به مناصب سیاسی بخشید و علیرغم آن که خود رهبر یک انقلاب برای برچیدن مناسبات تبعیض آمیز بود عملا به پیشوای یک نظام مبتنی بر تبعیض مذهبی بدل شد. تز ولایت فقیه که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سرعت قوام یافت در سالهای رهبری آیتالله خمینی به مراتب فراتر از یک شخص با اختیارات و مسوولیتهای قانونی پیش رفت و تبدیل به یک موضوع قدسی و مبری از نقد شد.
دشمن همیشه حاضر
تقسیم جامعه به دو گروه خودی و غیر خودی و برخورد رادیکال و خصمآمیز با آنها که غیرخودی تلقی میشدند از مهمترین خصایص دوران رهبری آیت الله خمینی است. خطکشی میان مرزهای خودی و غیرخودی از فردای پیروزی انقلاب آغاز شد و به تدریج ملیها٬ چپها٬ ملی- مذهبیها و مجاهدین را در گرداب سرکوب غرق کرد.
فروکاستن روند تحولات پس از انقلاب به نقش آیتالله خمینی البته واقعبینانه نیست و زمینه تاریخی و فرهنگی که این موج سرکوب پسا انقلابی را موجه و منطقی جلوه میداد را نباید نادیده گرفت. بنیانگذار انقلاب اسلامی به عنوان پیشوایی مذهبی و کاریزماتیک این شور را در دل شیفتگاناش ایجاد میکرد که در مقابله با «دشمن» کوتاهی نکنند و دشمن هم یک مفهوم مجرد نبود و در هر روز و هر زمان میتوانست با ویژگیهای جدیدی معرفی شود.
علاوه بر این٬ همراهی گروههای چپ با موجهای نخستین سرکوب در فردای انقلاب ایران نشانهای است برای اثبات این که آیتالله خمینی در آنچه تصفیه پس از انقلاب خوانده میشود حتی مشوقهایی داشت که الزاما نه مذهبی بودند نه درک روشنی از یک نظام جمهوری با ستون ولایت فقیه داشتند.
بیثباتی ساختاری
آیتالله خمینی رهبر دوران تاسیس یک نظام تازه بود ولی حالا در نگاهی به آنچه در ۳۸ سال گذشته اتفاق افتاده است میتوان به وضوح دید که این نظام هنوز دارای آن اعتماد به نفس نیست که خود را یک نظام تثیبیت شده بداند. وجود انواع و اقسام نهادها با پسوند انقلابی نمایهای از تداوم عدم ثبات در این نظام است. هنوز مفهوم خودی و غیرخودی که یکی از مهمترین عناصر حیات بخش به ایدئولوژی جمهوری اسلامی است به اندازه گذشته پررنگ است و آیتالله خامنهای هم در تبعیت از شیوه سلف خود بر عنصر انقلابی بودن تاکید ویژه دارد و جهانبینیاش در داخل ایران و در مواجهه با دنیای خارج مبتنی بر یک مرزکشی ذهنی پررنگ است. او در جریان مذاکرات اتمی با قدرتهای غربی بر سر برنامه هستهای با افتخار گفت که دیپلمات نیست بلکه انقلابی است. چنین سخنی در زمینه اصلی خودش یعنی مذاکرات به معنای آشتی ناپذیری در برابر غرب تفسیر شد ولی فراتر آن نشانگر وابستگی ذهنی و نیاز عینی رهبر ایران به عنصر انقلابی برای قوام بخشیدن به جمهوری اسلامی است.
خطکشیهای همیشگی
مشروعیت نظام همچنان یک چالش اساسی است و گرچه حالا منتقدان تند و تیز هم دریافتهاند که براندازی ساختاری بسیار دور از دسترس است ولی بدین معنا نیست که موضوع مشروعیت حل شده باشد. آیتالله خمینی در زمان حیات به دلیل مرجعیت خدشه ناپذیر سیاسی و انرژی که یک انقلاب کامیاب آزاد کرده بود به راحتی میتوانست مخالفان نظام را نامشروع جلوه داده و با خط کشی حق و باطل عملا آنها را در زمره دشمنان اسلام معرفی کرده و به حاشیه براند. پس از درگذشت وی مشکل مشروعیت در بزنگاههایی مانند قتلهای زنجیرهای٬ کوی دانشگاه و انتخابات ۸۸ تبدیل به بحران شد و آیتالله خامنهای در هر مورد چارهای نیافت تا باز با اتکاء به همان میراث خمینی با ایجاد تعابیری انتزاعی مانند با بصیرت و فتنهگر بر مخالفان نظام بتازد و آنها را به گوشهای براند.
دعوای دوران جانشینی
نیروهای سیاسی که در حلقه پیرامون آیتالله خمینی گرد آمده بودند در فردای درگذشت او به صفبندیهای جدیدی وارد شدند و تاریخ جمهوری اسلامی از ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ تاکنون در واقع برآمده از تعارضها و تضادهای همین دو گروه است که هر کدام روایت خودشان را از انقلاب و مشی رهبری آیتالله خمینی دارند. دو جناح اصلی یعنی اصولگرایان و اصلاحطلبان دیگری را مدام متهم میکنند که «امام» را درست نفهمیدهاند و بر خلاف آرمانهای او حرکت میکنند. نقطه اوج این تضاد در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸ رقم خورد که میرحسین موسوی و مهدی کروبی به عنوان دو نفر از نزدیکان آیتالله خمینی در زمان حیات وی مقابل محمود احمدینژاد و متحدان اصولگرایش قرار گرفتند که تفسیری متفاوت از بنیانگذار انقلاب ارایه میدادند. آیتالله خامنهای هم در این دعوای دامنهدار دست خود را بر شانه اصولگرایان گذاشت و راویان اصلاحطلب خمینی را به حصر و حبس فرستاد.
عناصر کلیدی یک گفتمان
در حال حاضر دو خمینی وجود دارد. یکی آن خمینی که اصولگرایان سنگاش را به سینه میزنند و از آن یک نظام ایدئولوژیک مبتنی بر تضاد با غرب و ستیز با مخالفان در داخل را استنباط میکنند و خمینی دیگری که اصلاحطلبان مدعی آن هستند و یک رهبر کاریزماتیک و معتقد به صندوقهای رای و احترام به آزادیهای عمومی را در وی میبینند. آن خمینی که در نگاه اصلاح طلبان برجسته میشود اگرچه برای پیشبرد هدف سیاسی انها در یک گذار دموکراتیک قابل درک است ولی دستکم از نظر تاریخی روایت مخدوشی است.
نظامی که آیتالله خمینی آن را تاسیس کرد و خود در راس آن نشست دارای همان عناصری بود که امروزه هم بر زبان آیتالله خامنهای جاری میشود. نظامی مبتنی بر برتری روحانیون شیعه٬ تقسیمبندی جامعه به خودی و غیرخودی ٬ ایدئولوژیک کردن آموزش٬ پدرسالاری سیاسی و فروکاست نقش زنان به خانواده و ضدیت با غرب در معنای عام آن. اصلاحطلبان این همسانی را به دلایل سیاسی خوش نمیدارند ولی تشابه واژگان و دستگاه مفهوم سازی آیتالله خمینی و آیتالله خامنهای را نمیتوان نادیده گرفت. اگر این دیوار از نگاه اصلاحطلبان کج است باید نگاهی به خشتهای اول آن انداخت.
سایت زیتون