نامه قاسم سلیمانی به روحانی: پایان دیپلماسی اعتدال؟

مهدی مهدوی آزاد در یادداشتی برای صفحه ناظران بی بی سی، به موضوع نزدیکی مواضع سپاه پاسداران و ریاست جمهوری و پیامدهای آن بر سیاست خارجی ایران پس از خروج آمریکا از برجام پرداخته است.

قاسم سلیمانی در بیست سال اخیر کم نامه ننوشته است. زمانی در اوج اعتراضات دانشجویی به محمد خاتمی رئیس جمهور وقت با لحنی تهدیدآمیز هشدار داد که کاسه صبر سپاه به پایان رسیده است. زمانی ابراهیم حاتمی کیا فیلمساز حکومتی را “سردار هنر” نامید و با لحنی مهربانانه از او خواست “از طعنه‌ها و سرزنش‌ها” نهراسد. زمانی هم به رهبری حکومت نامه نوشت و با لحنی پیروزمندانه مژده داد که سیطره داعش به پایان رسیده است. با این حال نامه اخیر سلیمانی به حسن روحانی را می توان مهم‌ترین نامه سرگشاده او دانست. نامه‌ای که نشان می دهد تغییراتی راهبردی در صحنه سیاست ایران در حال شکل‌گیری است.

روحانی

تامل بیشتر در تحولات اخیر ایران ثابت می‌کند که نامه قاسم سلیمانی به مراتب فراتر از یک آشتی کنان تبلیغاتی و در حقیقت بیعت سیاسی بانفوذترین بخش سپاه با رئیس قوه مجریه است

تامل بیشتر در تحولات اخیر ایران ثابت می‌کند که نامه قاسم سلیمانی به حسن روحانی مراتب فراتر از یک آشتی کنان تبلیغاتی و در حقیقت بیعت سیاسی بانفوذترین بخش سپاه با رئیس قوه مجریه است. طی چند روز گذشته بخش‌های دیگر سپاه از محمدعلی جعفری فرمانده کل گرفته تا یحیی رحیم صفوی فرمانده سابق و اسماعیل کوثری جانشین قرارگاه ثارالله نیز به صف حامیان روحانی پیوسته‌اند. در واقع باید گفت اکثریت نیروهای نزدیک به علی خامنه‌ای طی کمتر از یک هفته از مخالف سرسخت روحانی به حامی او تبدیل شده‌اند.

واضح است که حکومت در لاک دفاعی فرو رفته و آرایش تدافعی می‌گیرد. فرآیند تغییر جهت اصولگرایان که از عصر چهارشنبه ششم تیر بلافاصله پس از سخنرانی رئیس جمهور در جمع مدیران ارشد دولت کلید خورد، یک عملیات کاملاً مدیریت شده و ناشی از یک تصمیم استراتژیک در سطح فوقانی قدرت است. بدون مداخله و فشار شخص آیت‌الله خامنه‌ای چنین تغییر جهت بزرگ و سریعی مطلقاً ممکن نبود.

حقیقت این است که نیروهای حکومتی این روزها از هر بهانه و فرصتی برای تغییر جهت و اعلام حمایت از دولت استفاده می‌کنند. بخشی از آنان “سخنرانی وحدت بخش روحانی” در ششم تیرماه را بهانه کردند، بخش دیگری از موضع‌گیری روحانی علیه اسرائیل استفاده کردند، و بخشی هم نظیر قاسم سلیمانی “تهدید روحانی به بستن تنگه هرمز” را بهانه گرفتند.

هدف نهایی از این موج تغییر جهت اما نه مبارزه با اسرائیل است، نه بستن تنگه هرمز و نه حتی مقابله با تحریم‌های اقتصادی. این بهانه‌ها صرفاً چیزی برای توجیه این گردش ناگهانی هستند. هدف نهایی آن چیزی است که در آخرین جمله از نامه قاسم سلیمانی به آقای روحانی صراحتاً نوشته شده است: ما “برای هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد در خدمت هستیم”.

خامنه ای
سپاه قدس در ایران چیزی فراتر از یک سازمان نظامی است. بخش اعظم سیاست خارجی مداخله جویانه ایران که در خاورمیانه متمرکز شده در انحصار این واحد قدرتمند ایدئولوژیک است

پایان دیپلماسی اعتدال، آغاز عصر جدید

سپاه قدس در ایران چیزی فراتر از یک سازمان نظامی است. بخش اعظم سیاست خارجی مداخله جویانه ایران که در خاورمیانه متمرکز شده در انحصار این واحد قدرتمند ایدئولوژیک است. وزارت خارجه در حوزه خاورمیانه توان اثرگذاری چندانی ندارد. دکترین امنیت ملی وزارت خارجه که مبتنی بر مذاکره و نرمش است، با دکترین امنیت ملی سپاه که رهیافت توازن قدرت سخت را دنبال می‌کند در تضاد ساختاری است. این دو رویکرد طی چهار دهه گذشته در حال رقابت بوده‌اند. اینجاست که نامه سردار قاسم سلیمانی اهمیتی مضاعف پیدا می‌کند.

به موضع‌گیری حسن روحانی در سوئیس دقت کنید. در اظهارات او اشاره صریحی به بستن تنگه هرمز، جنگ با آمریکا و اعراب یا تقابل نظامی وجود ندارد. موضع گیری روحانی فی نفسه یک “تهدید غیرمستقیم، غیر صریح و دیپلماتیک”بود. با این حال نامه چند خطی قاسم سلیمانی و اظهارات بعدی فرماندهان سپاه آن را در یک چشم به هم زدن به یک “تهدید مستقیم، صریح و نظامی” تبدیل کرد. در واقع یک نامه چند خطی از قاسم سلیمانی توانست به سادگی بار معنایی مورد نظر سپاه را بر دیپلماسی عملگرایانه تحمیل کند. حالا اگر رسانه‌های خارجی را نگاه کنید، روایت مشترک اغلب کارشناسان این است که ایران، آمریکا را به بستن تنگه هرمز تهدید کرده است.

واقعیت تلخ این است که دولت روحانی پس از عقب نشینی‌های مکرر در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی، حالا در حال واگذاری عرصه سیاست خارجی به گفتمان سپاه پاسداران است. نفس این که روحانی با آن شعارهای معروف در دیپلماسی به وادی تهدید افتاده نشان می دهد که گفتمان قاسم سلیمانی در حال چیرگی است.

بیشتر بخوانید:

مشکل بزرگ این است که دیپلماسی عملگرایانه در شرایط جنگی راهکار خاصی غیر از صلح و مذاکره ندارد. در صورتی که کاخ سفید تمایلی به مذاکره با ایران نداشته باشد و سیاست فشار خرد کننده (مثل قطع کامل صادرات نفتی ایران) را دنبال کند، آن چیزی که زمانی “دیپلماسی اعتدالگرا” نامیده می شد خود به خود و به صورت تئوریک به انتها خواهد رسید. دیپلماسی اعتدالگرا تنها زمانی قدرت مانور خواهد داشت که هم تهران و هم واشنگتن به مصالحه علاقمند باشند. در غیر این صورت، زمین بازی کاملاً در اختیار نهادهایی مثل سپاه پاسداران خواهد بود که حداقل روی کاغذ طرح‌هایی برای ارایه دارند و از ابزارهای لازم برای اجرای آن نیز برخوردارند. این واقعیت را حسن روحانی بهتر از هر کس دیگری می‌داند.

با این وصف، نامه قاسم سلیمانی به حسن روحانی نه تنها فراتر از “آشتی کنان سیاسی” است، بلکه به مراتب از یک “بیعت سیاسی” هم مهمتر است. این نامه نمونه یک سنتز سیاسی ناگزیر است که از دو عنصر مختلف، ماده سومی را تولید می‌کند. آقای روحانی چه بخواهد چه نخواهد حالا باید در سیاست خارجی نیز با کارت های مورد علاقه اصولگرایان تندرو بازی کند که زمانی سرزنششان می‌کرد. سپاه پاسداران هم چه دوست داشته باشد و چه دوست نداشته باشد؛ حالا باید تحت بیعت کسی باشد که تا همین چند وقت قبل رقیب اصلی‌اش بود.

با سنتز روحانی – سلیمانی، جمهوری اسلامی عملاً به سیاستی آشنا بازگشته است. روزهایی که تضادهای عمیق و بزرگ به دلیل مصلحتی بزرگتر یعنی حفظ نظام اسلامی که از “اوجب واجبات” است پنهان می‌شود و قوای کشور با وجود تمام اختلافاتی که دارند، درباره دو موضوع اصلی یعنی سرکوب ناراضیان داخلی و مواجهه با دشمنان خارجی متحد می شوند.

بر گفته ازصفحه ناظران بی بی سی