سکوت، امید نیست

“رنانی” اما ما را به سکوت دعوت می کند. او سکوت را چاره ساز می‌داند و می‌خواهد. و این توصیه البته از سوی کسی چون او عجیب است. در سکوت، بی‌خبری و غفلت و فروپاشی نهفته است. حقیقتا چه تفاوتی میان سکوت “رنانی” با “غفلت” از شرایط وجود دارد. اگر فرد سرطانی در باره‌ی بیماریش سکوت کند و آن را از مدار ذهنش بیرون نماید و خودش را به غفلت بزند، بیماریش درمان خواهد شد؟

“رنانی” را (در یک عقب گرد ناممکن)، به عصر پیش از فضای مجازی دعوت می‌کنم. در نظر بیاورید همین چند سال قبل بود که از فضای مجازی و حتی اینترنت خبری نبود. آیا در آن فضا امید، بیشتر بود یا غفلت و بی‌خبری؟ آیا در آن سکوت مرگ آور تاریخی، مشکلی حل شد، پنجره‌ای به سوی نور باز شد و دردی از جامعه دفع گردید؟ آیا در آن سکوت، راهی به رهایی پیدا شد؟ آیا سکوت تاریخی، تجربه ای بس گویا نیست که اگر راهی برای نجات است در گفتن و گفتن و بر ملا کردن گردابی است که در آن دست و پا می‌زنیم؟ گفتگویی البته عقلانی و آگاهی بخش که دردها را به آگاهی تبدیل کند. آن چه ما بدان محتاجیم، سکوت نیست، بلکه این است که روشنفکران ما، رنج‌های اجتماعی را به موضوعی برای اندیشیدن تبدیل نمایند. روشنفکران، چه سکوت کنند و چه نکنند، از رنج جامعه کاسته نمی‌شود، اما جامعه دچار نقصانی عمیق و بلکه بدتر از آن رنجی می‌شود که دارد بر دوش می‌کشد. و آن وقتی است که رنج می‌کشد، درد را احساس می‌کند، اما آن را فهم نمی‌کند. نمی‌داند چرا و چگونه می توان از آن گریخت. کار روشنفکر این است که احساس رنج را به امری معرفتی و شناختی تبدیل کند و با گفتگو در باره‌ی آن ، رنج را به آگاهی و خودآگاهی اجتماعی وصل نماید.

آن چه “رنانی” از آن نگران است احتمالا این است که روشنفکران صرفا به بیان خام چیزی می‌پردازند که بدان نام اخبار می‌گذارد و معتقد است: مردم می دانند آن چه را باید بدانند. مردم چه را می‌دانند؟ این همان پرسشی است که باید مورد مداقه قرار گیرد. مردم البته بار سنگین زندگی و رنج روزمره‌شان را احساس می‌کنند. با گوشت و پوست و استخوانشان رنج را لمس می‌کنند. اما همان گونه که اشارت رفت، فرق است میان “احساس رنج” و “فهم رنج”. جامعه به صورت عمومی البته فرسودگی و رنج را احساس می‌کند. به شخصی که درد دندان دارد نیاز نیست تذکر دهند که دندانت درد می‌کند. او بیش و پیش از دیگران درد دندانش را احساس می‌کند و با تمام وجود با آن درگیر است. اما آن چه او نمی‌داند دانشی است که پزشک دارد. کار روشنفکران، تفسیر دردها و رنج‌های روزمره‌ی جامعه ی خویش است. و این رسالت و وظیفه ای است که پایان ندارد. پروسه ای بی انتها و جریانی دائمی است. روشنفکران، مفسران تجربه‌هایی هستند که جامعه از سر می‌گذراند. اگر چنین مفسرانی کار را به سکوت بکشانند، نتیجه اش این می‌شود که جامعه رنج می‌برد اما نمی‌داند چرا و راه برون رفتش از این رنج چیست. درد را بر دوش می‌کشد اما دردش را نمی‌فهمد. و به همین خاطر، درد و رنج تاریخی‌اش را به تجربه‌ای معرفت بخش تبدیل نمی‌کند. مختصر آن که، تجربه، صرف مواجه شدن با یک رویداد و یا رویدادها نیست. تجربه صرفا از سرگذراندن درد و رنجی نیست. تجربه، اولا مواجه شدن با رویداد و واقعه است و ثانیا آن رویداد و واقعه را به امری معرفتی تبدیل کردن است. کار روشنفکر، تفسیر دردی است که جامعه احساسش می کند تا آن را به صورت تجربه ای تاریخی و آموزنده درآورد. مانند آن که چراغ در دست، سبب می شود تاریکی کاهش یابد و دیگران در پناه نورافکن او ببینند آن چه را با آن مواجه می‌شوند.

به جای توصیه به سکوت، باید به گفتگوی کارگشا و نقادانه دعوت کرد. گفتگوی رهایی بخشِ منبعث از واقعیت‌های عینی چاره‌ساز است. تلخی گفتگوها و نوشتار را نباید از آنِ خود گفتگوها دانست، بلکه این واقعیت‌ها هستند که دائقه‌ها را این چنین می‌آزارد. نقاشی که صحنه‌ای دلخراش را نقاشی می کند، دلخراش بودن نقاشی‌اش از او نیست، بل از صحنه‌ای است که او می‌خواهد همان را به تصویر بکشد. اتفاقا هر چه بیشتر دقت کند، نقاشی‌اش بیشتر دلخراش خواهد بود.

به جای توصیه به “نگفتن”، باید که چگونه گفتن را تمرین کنیم. سکوت، چاره ی درد نیست، درست اندیشیدن و درست گفتن است که راهی به رهایی دارد.

@kherade_montaghed

علی زمانیان