بزرگترین تهدید ویروس کرونا: بربریت با چهرهای انسانی
امر ناممکن اتفاق افتاده و جهانی که میشناختیم از حرکت باز ایستاده است. اما کدام نظم جهانی پس از پایان بیماری عالمگیر ویروس کرونا ظاهر خواهد شد - سوسیالیسم برای ثروتمندان، سرمایهداری فاجعه یا چیزی کاملا جدید؟این روزها گاهی ناگهان متوجه میشوم دارم آرزو میکنم به ویروس کرونا مبتلا شوم تا دستکم از این طریق این بلاتکلیفی فرسایشی به سر رسد. یکی از نشانههای آشکار افزایش اضطرابم رابطهام با خوابیدن است. تا حدود یک هفته پیش مشتاقانه انتظار شب را میکشیدم: میتوانستم به خواب پناه ببرم و همه ترسهای زندگی روزانه را فراموش کنم. اکنون تقریبا برعکس است: از بهخوابرفتن میترسم چراکه تازه کابوسها به سراغم میآیند و مرا در بیم و هراس بیدار میکنند (کابوسهایی درباره واقعیتی که در انتظارم است).
کدام واقعیت؟ آلنکا زوپانچیچ این واقعیت را به خوبی صورتبندی کرده است و اجازه دهید خط فکری او را ادامه دهم. این روزها اغلب میشنویم که اگر واقعا میخواهیم از عهده پیامدهای بیماری همهگیر کنونی بر بیاییم، تغییرات اجتماعی ریشهای و رادیکال ضروری است (من شخصا از طرفداران این شعار هستم). ولی تغییرات رادیکال پیشاپیش رخ دادهاند.
شیوع ویروس کرونا ما را با چیزی که غیرممکن میانگاشتیم مواجه کرد. نمیتوانستیم چیزی حتی شبیه این را که اتفاق افتاد در زندگیهای روزانهمان تصور کنیم - جهانی که میشناختیم از گردش افتاده است، تمام کشورها در حبس هستند، بسیاری از ما در یک آپارتمان محبوس هستیم (ولی آنهایی که حتی توان اجرای این پیشبینیهای احتیاطی حداقلی را هم ندارند چه؟) با آیندهای نامشخص مواجه میشویم که در آن حتی اگر بیشتر ما زنده بمانیم یک ابربحران اقتصادی پیشروست. این بدان معناست که واکنش ما نیز میبایست ناممکن را عملی کند - آنچه در مختصات نظم جهانی موجود ناممکن به نظر میرسد. اما ناممکن اتفاق افتاده است، جهان ما متوقف شده و اکنون باید ناممکنی را محقق کنیم تا از بدترین فاجعه اجتناب کرده باشیم. اما این «ناممکن» چیست؟ فکر نکنم بزرگترین تهدید در شرایط کنونی پسروی به ورطه بربریت بینقاب و سبعیت تنازع بقا همراه با آشوب و اغتشاش عمومی، کشتن آدمهای بیگناه بر اثر هول و وحشت و نظایر اینها باشد (اگرچه، با فروپاشی محتمل خدمات سلامت و سایر خدمات عمومی، این امر کاملا ممکن است.) من بیش از بربریت بینقاب از بربریت با چهره انسانی بیم دارم – اقدامات بیرحمانه برای بقا که با ندامت و حتی همدردی تقویت میشوند، اما با نظرات کارشناسان مشروعیت پیدا کرده است.
اصل بقای اصلح
هر مشاهدهگر دقیقی خیلی راحت متوجه تغییر لحن صاحبان قدرت هنگام خطاب به مردم شد: آنها فقط بهدنبال نشاندادن آرامش و قوت قلب نیستند، بلکه مرتبا پیشگوییهای هولناکی هم میکنند - [میگویند] محتمل است دوره این بیماری عالمگیر حدود دو سال طول بکشد و این ویروس میتواند بهتدریج ۶۰ تا ۷۰ درصد از جمعیت جهان را مبتلا کند، همراه با میلیونها کشته. لب کلام، پیام حقیقی آنها این است که باید از فرض بنیادی اخلاق اجتماعیمان دست بشوییم: یعنی دلواپسی برای افراد مسن و ضعیف. بهعنوان مثال در ایتالیا هماکنون پیشنهاد شده اگر بحران ویروس وخیمتر شود، بیماران بالای ۸۰ سال یا آنها که بیماریهای صعبالعلاج دارند بهسادگی به امان خدا رها شوند تا از دنیا بروند.
باید توجه کنیم که چطور پذیرش این منطق «بقای اصلح» حتی اصل بنیادی اخلاق نظامی را هم زیر پا میگذارد که میگوید پس از نبرد اولویت مراقبت و پرستاری با کسانی است که بهشدت زخمی شدهاند حتی اگر شانس زندهماندنشان حداقل باشد. (هرچند، با نگاهی دقیقتر، این موضوع ما را غافلگیر نخواهد کرد: بیمارستانها هماکنون همین کار را با بیماران سرطانی میکنند).برای اجتناب از بدفهمی، در اینجا یک واقعگرای تمامعیارم – باید داروهایی تهیه کرد که مرگی بیدرد برای پایاندادن به بیماری فراهم و بیماران را از تحمل رنج غیرضروری خلاص کند. اما اولویت اول ما نباید امساک بلکه کمک نامشروط، بدون ملاحظه هزینهها، به آنهایی باشد که نیازمند کمک هستند تا بتوانند جان سالم به در ببرند.
در نتیجه با احترام فراوان، با فیلسوف ایتالیایی جورجو آگامبن مخالفام که در بحران پیشرو نشانهای میبیند که «جامعه ما دیگر به چیزی جز حیات برهنه اعتقاد ندارد. مثل روز روشن است که ایتالیاییها در عمل آمادهاند همهچیز را – اوضاع عادی زندگی را، روابط اجتماعی را، کار را، حتی دوستی، عواطف و معتقدات دینی و سیاسی خویش را – قربانی خطر بیمارشدن کنند. حیات برهنه – و خطر ازدستدادن آن – چیزی نیست که بتواند آدمها را متحد سازد، چیزی است که آنها را نابینا میکند و متفرق میسازد.» (ترجمه صالح نجفی؛ تز یازدهم)
امور بسیار بیشتر از آنچه آگامبن میپندارد مبهم و دوپهلو هستند: کرونا مردم را «با هم متحد میسازد» – حفظ فاصله جسمانی نشانه احترام به دیگران است چراکه ممکن است خود من ناقل ویروس باشم. این روزها پسرهایم از من دوری میکنند چون نگرانند که مبادا من را مبتلا کنند (با علم به اینکه آنچه برای آنها یک بیماری گذراست میتواند برای من کشنده باشد).
مسئولیت شخصی
در روزهای اخیر، بارها و بارها میشنویم که هر کدام از ما شخصا مسئول است و باید از قواعد جدید پیروی کند. رسانهها پر از داستانهایی است درباره مردمی که رفتاری نادرست داشتند و خود و دیگران را به خطر انداختهاند (مردی که وارد مغازه میشود و شروع به سرفه میکند و قسعلیهذا). در اینجا مشکل همان مسئله بومشناسی است جایی که رسانهها مکررا بر مسئولیت اجتماعی تأکید دارند (آیا همه روزنامهها را بازیافت میکنید و مواردی از این دست).چنین تمرکزی بر مسئولیت فردی کارکردی نظیر ایدئولوژی دارد و در خدمت تیرهوتارکردن سؤال اصلی است، این سؤال که چطور تمام نظام اجتماعی و اقتصادیمان را تغییر دهیم. فقط در صورتی میتوانیم با کروناویروس بجنگیم که پابهپای آن با سردرگمیهای ناشی از ایدئولوژی بجنگیم و آن را جزئی از پیکار بومشناختی سراسری بشماریم.
همانطور که کیت جونز، رئيس بومشناسی و تنوع زیستی در کالج دانشگاهی لندن گفت، سرایت بیماری از حیات وحش به انسان «هزینه پنهانی توسعه اقتصادی است». جونز میگوید: شمار آدمها در همه حوزههای محیط زیست مدام بیشتر و بیشتر میشود. آدمها وارد مکانهایی عمدتا بکر و دستنخورده میشوند و بیش از پیش در معرض بیماریهای جدید قرار میگیرند. ما مشغول خلق زیستگاههایی شدهایم که ویروسها در آنها هرچه آسانتر منتقل میشوند و بعد جا میخوریم وقتی با ویروسهایی جدید مواجه میشویم.بنابراین کافی نیست که صرفا انواع و اقسام خدمات بهداشتی و درمانی در مقیاس جهانی برای انسانها فراهم کنیم، بلکه این برنامهها باید طبیعت را هم در بر بگیرند – ویروسها به گیاهانی که منبع اصلی غذای ما هستند مثل سیبزمینی، گندم و زیتون نیز حمله میکنند. ما همیشه باید تصویر جامعی از جهانی که در آن به سر میبریم در ذهن داشته باشیم، با تمام پارادوکسهایی که این تصویر دربردارد.
برای مثال، خوب است بدانیم که قرنطینه بهخاطر کرونا در چین جانهای بسیار بیشتری را نجات داد (البته اگر به آمارهای رسمی مرگومیر اعتماد کنیم). مارشال برک اقتصاددان منابع زیستمحیطی میگوید «ثابت شده که میان کیفیت هوای نامطلوب و مرگ زودرس ناشی از تنفس هوای آلوده پیوند وجود دارد». او همچنین افزود «پرسش طبیعی (اگرچه پرسشی عجیبوغریب مینماید) این است که آیا جانهایی که در پی کاهش آلودگی هوا بهدلیل نابسامانی اقتصادی ناشی از شیوع کووید۱۹ نجات پیدا کردهاند از شمار قربانیان خود ویروس تجاوز نمیکند؟ حتی طبق محافظکارانهترین فرضیات هم فکر میکنم پاسخ یک بله واضح است». او میگوید حداقل دو ماه کاهش سطح آلایندهها احتمالا جان چهار هزار کودک زیر پنج سال و 73 هزار فرد بالغ بالای ۷۰ سال را فقط در چین نجات خواهد داد».
بحران سهگانه: پزشکی، اقتصادی، ذهنی
در دام بحرانی سهگانه افتادهایم: بحران پزشکی (خود این بیماری همهگیر)، بحران اقتصادی (که قطع نظر از نتایج این بیماری، لطمات جبرانناپذیری بهجا خواهد گذاشت)، بهعلاوه بحران سلامت ذهنی (که اصلا نباید آن را دستکم گرفت) – مختصات بنیادی زندگی میلونها نفر از هم میپاشد و تغییر میتواند بر هر چیز تأثیر بگذارد، از پروازها در دوران تعطیلات گرفته تا ارتباطات جسمانی هرروزه. باید بیاموزیم که خارج از مختصات بازارهای سهام و سود فکر کنیم و فقط به دنبال راه دیگری برای تولید و تخصیص منابع ضروری باشیم. وقتی مسئولان متوجه میشوند که یک شرکت میلیونها ماسک را انبار کرده میگوییم نباید هیچگونه مذاکرهای با آن شرکت صورت بگیرد و ماسکها فقط باید مسترد شوند.
رسانهها گزارش دادند که ترامپ یک میلیون دلار به شرکت آلمانی کورواک که در توبینگن تولیدکننده واکسن و داروهای زیستی است پیشنهاد داده تا واکسن کرونا را «فقط برای ایالات متحده آمریکا» تأمین کند. ین اشپان، وزیر بهداشت آلمان، گفت غصب شرکت کورواک توسط ترامپ «منتفی است»: کورواک واکسن را «برای همه جهان خواهد ساخت، نه یک کشور خاص». اینجا شاهد نمونه بارز پیکار میان بربریت و تمدن هستیم. اما همین ترامپ ناچار بود دست به دامان «قانون تولید دفاعی» (Defense Production Act) شود که به دولت اجازه میدهد اطمینان حاصل کند که بخش خصوصی میتواند سطح تولید را به قدر تدارکات پزشکی ضروری ارتقا دهد.
اوایل همین هفته، ترامپ پیشنهاد کرد خود عهدهدار بخش خصوصی شود. او گفت به اقدامات لازم فدرال متوسل خواهد شد که به دولت اجازه میدهد بخش خصوصی را در مواجهه با بیماریهای همهگیر هدایت کند. او افزود حکمی را امضا خواهد کرد که به شخص رئیسجمهور اجازه میدهد تولید صنعتی داخلی را «در موارد ضروری» مدیریت کند.
وقتی چند هفته پیش از کلمه «کمونیسم» استفاده کردم، من را به سخره گرفتند، ولی امروز «ترامپ پیشنهاد کرد خود عهدهدار بخش خصوصی شود» - آیا حتی یک هفته پیش چنین تیتری در مخیله کسی میگنجید؟
و این فقط آغاز ماجراست - اقدامات مشابه بسیار بیشتری به دنبال آن خواهد آمد، بهعلاوه اگر نظام سلامت دولتی تحت فشار زیادی قرار بگیرد، خودسازماندهی محلی اجتماعات و تشکیل کمونها ضروری خواهد بود. کافی نیست که فقط قرنطینه شویم و زنده بمانیم – برای اینکه برخی بتوانند در امان باشند، خدمات عمومی اساسی باید کار کند: برق، غذا و تدارکات پزشکی و… (بهزودی فهرستی از کسانی لازم است که بهبود یافتهاند و دستکم تا مدتی ایمن خواهند بود، بنابراین میتوانند برای کارهای عمومی ضروری جابهجا شوند).این نه رؤیای کمونیسم آرمانی و خیالی بلکه کمونیسمی است که احتیاجات اولیه بقای محض بر ما تحمیل میکند و از بد حادثه این نسخهای است از آنچه در سال 1918 در شوروی «کمونیسم جنگی» نام گرفت. به قول معروف، وضع که بحرانی میشود همه سوسیالیست میشوند – حتی دولت ترامپ به شکلی از تضمین درآمد پایه همگانی میاندیشد – چکی به مبلغ هزار دلار برای هر شهروند بالغ آمریکایی. تریلیونها دلار صرف حمله به همه قوانین بازار خواهد شد – اما چطور، کجا و برای چه کسی؟ آیا این سوسیالیسم تقویتشده سوسیالیسمی برای ثروتمندان خواهد بود (ضمانتهای سنگین به بانکها را در سال ۲۰۰۸ به خاطر بیاورید، در حالی که میلیونها مردم عادی پساندازهای اندک خودشان را از دست میدادند)؟ آیا این بیماری همهگیر را میتوان به فصلی دیگر از آن داستان غمگین طولانی تقلیل داد که نویسنده و فعال اجتماعی کانادایی، نائومی کلاین «سرمایهداری فاجعه» مینامد، یا نظم جهانی نوینی (معمولیتر اما شاید در عین حال متوازنتر) از پس آن ظاهر خواهد شد؟
منبع: راشاتودی
ترجمه: نوید گرگین
شرق ۹ فروردین
*****
دو مقاله دیگر از نویسنده در این رابطه:
کروناویروس و اعاده حیثیت از تولستوی
نظارت و تنبیه؟ بله لطفا!
اسلاوی ژیژک . ترجمه مهدی امیرخانلو
از زمانه مبتلا به کرونا چه میتوان آموخت؟ اسلاوی ژیژک از آغاز همهگیری این ویروس دست به کار نوشتن مقالاتی شد که در همه آنها با کرونا بهمثابه یک نقطه عطف یا دوراهی برخورد شده است، نقطه عطفی که تصمیمی را بر ما تحمیل میکند؛ نمونهاش «کمونیسم جهانگستر یا قانون جنگل» (شرق، 2 فروردین 1399، ترجمه صالح نجفی). در این مقاله هم او، در مقابل منتقدانی که «واکنش بیتناسب» به این ویروس و «وحشت اغراقآمیز» از آن را تقبیح میکنند و آن را توجیهی برای ایجاد وضعیت اضطراری جدید از سوی حکومتها میدانند، از یک سو؛ و پوپولیستهایی که از سوی دیگر معنای اجتماعی آن را دستکم میگیرند و از عادیبودن اوضاع یا عادیشدن آن در آینده نزدیک خبر میدهند، به نحوی ایجابی امکان ظهور «شکلهای جدید همبستگی محلی و جهانی» را در بستر این خطر عالمگیر بررسی میکند؛ اما این مشروط به وانهادن هول و وحشتی است که به ما دست داده؛ نه بهایندلیل که از فرط هیجان نتوانیم بر آن تمرکز کنیم؛ بلکه بهایندلیل که از فرط ترس آن را جدی نگیریم، به چیزی پیشپاافتاده تبدیلش کنیم. مثال معروف او درباره خرید افراطی «دستمال کاغذی» بیانگر همین امر است: گویی اگر به قدر کافی دستمال در خانه داشته باشیم، از خطر این ویروس مرگبار در امانیم.آنچه در ادامه میخوانید بخش پایانی مقالهای است که در 16 مارس 2020 منتشر شده1. جایی که او با رجوع به ایدهای مهجور از نویسنده بزرگ قرن نوزدهمی روس، لف تولستوی، طرحی از آینده ترسیم میکند. ویروس افق آینده ما را تحت تأثیر قرار داده؛ مانند نقطه کوری در آن وارد شده. بعید است بعد از این وقفه، این میانپرده نفسگیر، اوضاع به همان روال سابق ادامه یابد؛ اما این، بیش از همه شاید، به این خاطر باشد که تصویر ما را از گذشته دگرگون ساخته است، حافظه ما را تا ابد ویروسی کرده است و این نمونهای نو از بازخوانی ویروسی گذشته… .
***
… در اینجا با چیزی مواجه میشویم که هگل آن را «داوری نظرورزانه» میخواند، داوری یا حکمی که بر اینهمانی والاترین و پستترین امور تأکید میکند. همه با مثال هگل در «پدیدارشناسی روح» که نتیجه تحلیل او از جمجمهشناسی است، آشناییم: «روح استخوان است». مثال ما باید این باشد: «روح ویروس است». آیا روح بشر ضمنا نوعی ویروس نیست که مثل انگل از جانور بشری تغذیه میکند، از آن به خاطر بازتولید خود بهره میکشد و گاه آن را در معرض تخریب قرار میدهد؟ و ازآنجاکه رسانه روح زبان است، نباید فراموش کنیم که زبان نیز، در پایینترین سطحش، چیزی ماشینی است و از قواعدی تشکیل شده که مجبوریم آنها را بیاموزیم و از آنها پیروی کنیم.
ریچارد داوکینز زمانی مدعی شد میمها «ویروسهای ذهن»اند. به نظر او، این کلیشهها یا عادات تقلیدی موجوداتی انگلوارند که ذهن بشر را به «مستعمره» خود بدل میسازند و از آن بهعنوان وسیلهای برای تکثیر خود استفاده میکنند. مبدع این ایده کسی جز لف تولستوی نیست. در قیاس با داستایفسکی، تولستوی معمولا جذابیت خیلی کمتری برای ما دارد ــ یک رئالیست ناجور از مد افتاده که، برعکس اضطراب وجودی داستایفسکی، اساسا جایی در مدرنیته ندارد؛ اما شاید وقتش رسیده باشد که از او با تمام قوا اعاده حیثیت کنیم. از او و نظریه یگانهاش درباره هنر و نوع بشر بهطور کلی، که در آن طنین برداشت داوکینز از میمها را میشنویم. «افراد بشر هومونیدهایی هستند با مغزهایی عفونتکرده که میزبان میلیونها عضو همزیست فرهنگیاند، و صحنهگردانان اصلی آنها نیز همان نظامهای همزیستیاند که نامشان را زبان میگذاریم» ــ آیا این نقل قول از دنیل دنت مطلقا انگ تولستوی نیست؟ مقوله اساسی انسانشناسی تولستوی «عفونت» است: سوژه بشری نوعی رسانه منفعل میانتهی است که عناصر ناخوشیآور فرهنگی به آن سرایت میکنند، عناصری که مثل باسیلهای واگیردار، از فردی به فرد دیگر منتقل میشوند و گسترش مییابند. تولستوی این استعاره را تا نهایتش پیش میبرد: او نوعی خودآیینی معنوی راستین را در مقابل این گسترش واگیرهای ناخوشیآور عَلَم نمیکند؛ تصویری قهرمانانه از تعلیم و تربیت در آثار او یافت نمیشود که به افراد اجازه دهد از شر باسیلهای واگیردار عفونتزا خلاص و به سوژههای اخلاقی خودآیین بالغ بدل شوند. تنها نزاع موجود، نزاع میان عفونتهای خوب و بد است: مسیحیت نیز خود یک بیماری مسری است؛ حتی اینکه – به نظر تولستوی- یک بیماری خوب باشد.
شاید این دلآشوبترین چیزی است که میتوانیم از اپیدمی ویروسی کنونی بیاموزیم: وقتی طبیعت با ویروسهایش به ما حمله میکند، به نحوی پیام خودمان را به ما برمیگرداند. پیام این است: کاری که تو با من کردی، من حالا با تو میکنم.
1. the philosophical salon
شرق ۱۳ فر.ردین
********
تصمیمی که کروناویروس بر ما تحمیل کرده: کمونیسم جهانگستر یا قانون جنگل
حالا که کروناویروس به جان همه هول انداخته، وقتش رسیده که دست به انتخاب آخر بزنیم – یا عمل به سبعانهترین منطق تنازع بقا و بقای اَنسَب یا تلاش برای بازآفریدن کمونیسم بر اساس همکاری و تشریک مساعی کل جهان.
رسانههای ما مرتب عبارت قالبیِ «هول نکنید!» را تکرار میکنند و بعد هر گزارشی که مخابره میشود تأثیری جز هولکردن ندارد. وضعیت مرا به یاد وضعیتی میاندازد که در جوانی در کشوری کمونیستی تجربه کردم؛ وقتی مقامات حکومت به مردم اطمینان میدادند که دلیلی برای هولکردن نیست، ما همگی این اطمیناندادنها را نشانههای آشکار هولکردن خود آنها میگرفتیم.
اوضاع وخیمتر از آن است که وقت را با هولشدن تلف کنیم
هولشدن منطق خود را دارد. اینکه در بریتانیای کبیر، بر اثر هول ناشی از شیوع کروناویروس در فروشگاهها قحطیِ دستمالهای توالت هم پدید آمده مرا به یاد واقعه بس عجیبی مربوط به دستمال توالت در یوگوسلاوی سوسیالیستی در ایام جوانیام میاندازد. یکهو شایعهای بر سر زبانها افتاد که دستمال توالت کافی در مغازهها موجود نیست. مقامات بدون فوت وقت اطمینان دادند که دستمال توالت کافی برای مصارف معمول موجود است و عجبا که این حرف نهتنها راست بود بلکه بیشتر مردم راستبودن آن را باور کردند.
البته عمده مصرفکنندهها چنین استدلال میکردند: میدانم دستمال توالت به مقدار کافی موجود است و این شایعه دروغ است ولی اگر بعضیها این شایعه را جدی بگیرند و هول شوند و به فروشگاهها هجوم ببرند و هرچه دستمال مانده بخرند و بهاینترتیب راستیراستی قحطی دستمال توالت به وجود آورند، آنوقت من چه خاکی بر سر کنم؟ پس بهتر است همین حالا بروم و محض احتیاط هرچه میتوانم دستمال توالت بخرم.
حتی لازم نیست باور کنیم دیگرانی هستند که شایعه را جدی میگیرند – کافی است از پیشفرض کنیم دیگرانی هستند که به وجود کسانی که شایعه را جدی میگیرند، باور دارند – نتیجه فرقی نخواهد کرد: کمبود واقعی دستمال توالت در فروشگاهها. آیا اتفاقی نظیر این امروز در بریتانیا (و نیز در کالیفرنیا) روی نمیدهد؟
قرینه غریب این نوع هولشدن بیش از حد اصلا هولنکردن است، آنهم در اوضاعی که هولشدن در آن واکنشی کاملا موجه است. در سالهای اخیر، پس از تجربه شیوع سارس و ابولا، بارها و بارها شنیدیم که وقوع یک بیماری همهگیر خطرناکتر جدید حتمی است، یعنی مسئله این نیست که «آیا» روی خواهد داد یا نه، مسئله این است که «کی» روی خواهد داد. و اگرچه ما بهطور منطقی صحت این پیشبینیهای هولناک را پذیرفتیم اما به دلایل نامعلوم آنها را جدی نگرفتیم و از آمادهشدن جدی برای مقابله با بیماریهای همهگیر جدید اکراه داشتیم – تنها جایی که با آنها سروکار داشتیم، در فیلمهای آخرزمانی نظیر «شیوع» ساخته استیون سودربرگ در سال 2011 بود.
این تضاد حاکی از آن است که هولشدن شیوه درستی برای مقابله با تهدیدی واقعی نیست. وقتی در واکنش به یک تهدید هول میکنیم، آن تهدید را زیادی جدی نمیگیریم. برعکس، آن را کماهمیت جلوه میدهیم. ببینید چه مسخره است خرید دستپاچه دستمال توالت: انگار دستمال توالت کافی داشتن در میانه شیوع یک بیماری مهلک همهگیر دردی دوا میکند. پس واکنش مناسب به شیوع کروناویروس چیست؟ برای مقابله جدی با آن چه باید آموخت و چه باید کرد؟
مراد من از کمونیسم
وقتی اظهار داشتم که شیوع کروناویروس ممکن است هوایی تازه برای تنفس کمونیسم پدید آورد، چنانکه توقع میرفت دعوی مرا به سخره گرفتند. اگرچه به نظر میرسد برخورد قاطع دولت چین با این بحران کارگر افتاد – دستکم بسیار مؤثرتر از آنچه این روزها در ایتالیا شاهدیم- با وجود این منطق اقتدارگرای قدیمیِ کمونیستهایی که قدرت را در دست دارند، محدودیتهای خود را نیز هویدا کرد. یکی از این محدودیتها این بود که ترس از گزارش خبرهای بد به کسانی که قدرت را در دست دارند (و البته به عموم مردم) بر نتایج عملی میچربد – گویا به همین علت بود که بنا بر گزارشها اولین کسانی که درباره شیوع ویروسی جدید خبررسانی کردند، دستگیر شدند و گزارشهایی هست مبنی بر اینکه چیزی نظیر این همچنان روی میدهد.
بنا بر گزارش بلومبرگ، «فشار برای راهاندازی مجدد کارها در چین پس از تعطیلی ناشی از شیوع کروناویروس رفتهرفته وسوسهای قدیمی را دوباره زنده میکند: دستکاری اطلاعات تا به مقامات ارشد همان چیزی را نشان دهد که میخواهند ببینند. این پدیده هماینک در استان چجیانگ، مرکزی صنعتی در سواحل شرقی چین، در چندوچون مصرف برق جریان دارد. به شهادت آشنایان به موضوع، دستکم در سه شهر این استان حداقلی برای مصرف برق در کارخانههای محلی تعیین کردهاند، زیرا میخواهند با دستکاری اطلاعات نشان دهند تولید در حال احیاشدن است. به گفته مردم، این قضیه بعضی شرکتها را بر آن داشته تا حتی زمانی که کارخانههایشان خالی است، ماشینهایشان را بهکار اندازند».
همچنین میتوان حدس زد وقتی کسانی که در رأس قدرتاند، متوجه این تقلب میشوند، چه پیش خواهد آمد: مدیران محلی متهم به خرابکاری و بهشدت مجازات خواهند شد و بدینسان دور باطل بیاعتمادی بازتولید میشود… در اینجا به جولیان آسانژی چینی نیاز داریم که این جنبه پنهان روش برخورد دولت چین را با اپیدمی برای مردم افشا کند. پس اگر این کمونیسمی که من در نظر دارم نیست، مراد من از کمونیسم چیست؟ برای درک منظور من، کافی است اعلامیههای عمومی سازمان بهداشت جهانی را بخوانید – این یکی از اعلامیههای اخیر آن سازمان:تدروس ادهانوم گبرئیسوس، دبیر کل سازمان بهداشت جهانی، هفته گذشته گفت اگرچه مقامات بهداشت عمومی در سراسر جهان توانایی مبارزه موفق با شیوع این ویروس را دارند، سازمان ما نگران است که تراز تعهد سیاسی در بعضی کشورها از تراز تهدید کنونی پایینتر باشد. «حالا زمان آزمون و خطا نیست. وقت دست روی دست گذاشتن نیست. وقت بهانهآوردن و عذر تراشیدن نیست. وقت آن است که از هیچ کوششی فروگذار نکنیم. بعضی کشورها چند دهه است مشغول برنامهریزی برای سناریوهایی نظیر این بودهاند. حال وقت پیادهکردن آن برنامهها رسیده است». به گفته تدروس، «این بیماری همهگیر را میتوان عقب راند، منتها فقط با رویکردی جمعی و جامع و هماهنگ که کل دستگاه حکومت را درگیر کارزار کند».
میتوان به این گفتهها افزود که رویکردی چنین جامع باید بسیار فراتر از دمودستگاه تکتک حکومتها برود: میباید شامل بسیج محلی مردم برون از دایره نظارت دولتها و همچنین تشریک مساعی و همکاری قوی و مؤثر بینالمللی شود.
اگر هزاران نفر به علت مشکلات تنفسی در بیمارستانها بستری شوند، به شمارِ روزافزونی از دستگاههای تنفس مصنوعی نیاز خواهد بود و برای فراهمکردن آنها دولت باید مداخله مستقیم کند، به همان ترتیب که در اوضاع و شرایط جنگی مداخله میکند، هنگامی که به هزاران هزار سلاح نیاز است و چارهای جز تکیه به تشریک مساعی سایر دولتها ندارد. عین یک عملیات نظامی، باید اطلاعات را به اشتراک گذاشت و نقشهها کاملا هماهنگشده اجرا شود – منظورم از «کمونیسمی» که امروز بدان محتاجیم همین است، یا به قول ویل هاتِن، اقتصاددان سیاسی بریتانیایی، «هماینک، یک شکل از جهانیشدنِ مبتنی بر بازار آزادِ فارغ از نظارت دولت که گرایش ساختاری به تولید بحران و بیماریهای همهگیر دارد قطعا در حال احتضار است. اما صورت دیگری از جهانگستری که وابستگی متقابل و اولویت کنش جمعیِ متکی بر شواهد محکم و ادله قوی را به رسمیت میشناسد، دارد به دنیا میآید».
ضرورت هماهنگی و همکاری جهانی
درحالحاضر موضع غالب این است که «مسئولیت هر کشور با خودش». ویل هاتن در گاردین مینویسد «ممنوعیتهای ملی بر صادرات محصولات کلیدی چون لوازم پزشکی در کار است و بعضی کشورها، در میانه کمبودهای محلی و رویکردهای قاراشمیشِ ابتدایی به مهار اوضاع، دست به دامان تحلیل خودشان از بحران میشوند».
شیوع همهگیر کروناویروس فقط نشاندهنده حد جهانگستری بازار آزاد نیست. در ضمن نشاندهنده حد بهمراتب مهلکترِ پوپولیسم ناسیونالیستی است که بر حاکمیت کامل دولت اصرار میورزد: دیگر نمیتوان از شعار «اول آمریکا (یا هر کس دیگر)!» حرف زد؛ چراکه آمریکا را فقط از راه تشریک مساعی و همکاری جهانی میتوان نجات داد.
خیال نکنید مشغول آرمانپروری و خیالپردازیام. من دست به دامان همبستگیِ آرمانیشده میان مردمان نمیشوم – برعکس، بحران کنونی بهوضوح نشان میدهد تشریک مساعی و همکاری جهانی به نفع بقای همگان و بقای تکتک ماست و تنها کاری است که میتوان بر اساس خودخواهی عقلانی انجام داد. مسئله فقط بر سر کروناویروس نیست: خود کشور چین چند ماه پیش درگیر شیوع آنفلوانزای خوکی در مقیاسی مهیب شد و هماکنون با تهدید قریبالوقوع هجوم ملخها دست به گریبان است. بهعلاوه، همانطورکه اوئن جونز گوشزد کرده، بحران آبوهوایی بسیار بیش از کروناویروس مردمان را در سراسر جهان میکشد، اما این حقیقت خوفناک کسی را هول نمیکند، کسی ککش هم نمیگزد.
اگر از زاویه دید شکل بدبینانهای از زندگیباوری به موضوع نگاه میکردیم، شاید وسوسه میشدیم کروناویروس را عفونتی سودمند تلقی کنیم که به نوع بشر امکان میدهد از شر افراد پیر و ضعیف و بیمار خلاص شود، انگار که بدینترتیب میتواند علفهای هرز نیمهپوسیده را از ریشه درآورد. از این منظر، کروناویروس عفونتی ثمربخش مینماید که به سلامت همه انسانهای کره زمین مدد میرساند.
رهیافت کمونیستیِ موسعی که من از آن دفاع میکنم، یگانه راه واقعی برای پشت سرنهادن چنین دیدگاه زندگیباورِ ابتدایی است. نشانههایی از افول همبستگی بیقیدوشرط همین حالا در مناقشات جاری بهچشم میخورد، مانند یادداشت ذیل، در شرایطی که شیوع این ویروس در بریتانیا به حد فاجعه نزدیک شود، درباره نقش «سه فرزانه»[1] هشدار دادهاند: «میتوان از ارائه خدمات نجاتبخش در شرایط طغیان کروناویروس در بریتانیا به بیماران تحت پوشش نظام سلامت همگانی خودداری کرد اگر بخشهای مراقبت ویژه با مشکلات جدی مواجه شوند. بنا بر مفاد توافقنامه موسوم به پروتکلِ «سه فرزانه»، سه مشاور ارشد در هر بیمارستان وادار خواهند شد درباره جیرهبندیِ لوازم مراقبت از بیماران، نظیر دستگاههای تنفس مصنوعی و تختها، در صورتی که ظرفیت بیمارستانها پر شود تصمیم بگیرند».
این «سه فرزانه» بر اساس چه معیارهایی باید تصمیم بگیرند؟ قربانیکردن ضعیفترین و پیرترین بیماران؟ و آیا این وضعیت زمینهساز فسادی دامنگستر نخواهد شد؟ آیا رویههایی از این دست نشان نمیدهند ما رفتهرفته آماده اجرای سبعانهترین منطق تنازع بقا و بقای انسب میشویم؟ پس بار دیگر انتخاب آخر این است: یا این یا تلاش برای بازآفرینی نوعی کمونیسم.
منبع: راشاتودی
پینوشت:[1] طبق پروتکل «سه فرزانه» (Three wise men) در بریتانیا باید سه پزشک و در واقع سه مشاور ارشد در زمان ازدحام بیماران در بیمارستانها درباره ارائه خدمات درمانی نظیر تخت و دستگاه تنفس و سایر خدمات ضروری پزشکی به بیماران تصمیم بگیرند. در هنگام شیوع همهگیر ویروس کرونا در این کشور «سه فرزانه» تصمیم میگیرند که اگر واحدهای مراقبت ویژه در یک مرکز درمانی کمبود امکانات داشتند، از ارائه خدمات درمانی به برخی از بیماران که حالشان وخیم است، خودداری شود. «سه فرزانه» اشاره دارد به سه مغی که بر اساس انجیل متی برای ارجنهادن به عیسی در روز تولدش به دیدار او رفتند.
ترجمه: صالح نجفی
شرق ۲ فروردین