سانسور وقایع انقلاب؛ دریچه‌ای به جابه‌جایی مفهوم انقلاب در پساانقلاب

انقلاب و پساانقلاب از موضوعات جدلی در مباحث معطوف به انقلاب‌ها هستند. پاره‌ای از نظریه‌پردازان معتقد هستند که انقلاب در مرحله واژگونی نظام مستقر و خلق قدرت مردم به پایان می‌رسد و پساانقلاب به دلیل منازعه جریان‌های پیروز برای کسب قدرت به حوزه‌ای دیگر تعلق دارد.

این دیدگاه از این زاویه مورد انتقاد است که سویه ایجابی انقلاب در نهادسازی جدید و تحقق اهداف و وعده‌ها را نادیده می‌گیرد اما در عین حال این واقعیت را بازتاب می‌دهد که نظام سیاسی برآمده از انقلاب لزوماً با انقلاب و گفتمان آن تناسب ندارد. این مسئله در انقلاب بهمن ۵۷ نمود آشکاری دارد.

جمهوری اسلامی ایران و بافتی که در گذر زمان و بویژه بعد از خرداد ۶۰ با حذف نیروهای میانه‌رو و تثبیت حاکمیت جریان موسوم به «خط امام» با گفتمان بنیادگرایی اسلامی شیعه‌محور پیدا کرد، پسامد محتوم انقلاب بهمن ۵۷ نبود. نگاهی به تغییر فضا، بازیگران و شعارها در این خصوص روشنگر است.

اگرچه در سالیان اخیر سانسور چهره‌های فعال در انقلاب و برخی از مسئولان نمود بیشتری پیدا کرده است، اما این روند از فردای انقلاب در رسانه‌های رسمی شروع شد و به تدریج در مفهوم انقلاب و نمادهای آن جابه‌جایی بزرگی رخ داد که می‌توان گفت حتی وارونه‌سازی به وقوع پیوست.

در سالیان گذشته حتی تصاویر و فیلم‌ها جای‌شان را به ماکت‌ها داد. سال‌هاست آهنگ‌ها و سرودهای انقلابی دستخوش حذف و استحاله شده است. ماهیت انقلابی و بسیج‌کننده ریتم‌ها در بازسازی با استفاده از تکنیک‌های صدا تقلیل یافته و به نوعی می‌شود گفت که حتی خنثی شده‌است.

در سانسور فیلم‌ها و تصاویر راهپیمایی‌ها و وقایع پیش و بعد از انقلاب بهمن ۵۷ فقط حکومت نقش ندارد بلکه حتی رسانه‌های بزرگ مدعی مخالفت با حکومت و جریان آزاد اطلاعات نیز در این خصوص رویه مشابهی دارند و تصویرسازی‌های کژتابانه خود را دارند.

در حالی که مروری بر آن رویدادها نشان می‌دهد چگونه پساانقلاب، انقلاب را در پرتو برنامه عامدانه و هدفمند میراث‌خواران انقلاب بهمن ۵۷ ناپدید و وارونه کرد. تصاویر به وضوح نشانگر تغییرات در ریخت‌شناسی حوادث هستند. تیپ لباس‌ها، شعارها و ترکیب نیروهای فعال در میدان به مرور نه تنها دگرگون، بلکه جابه‌جا می‌شود. لباس‌های انقلابی‌ها، تیپ آنها و بویژه زنان عوض می‌شود. شعارهای معرف انقلابی بودن دگرگون می‌شود.

پیش از انقلاب تصاویر زنان بی‌حجاب، مردان بدون ریش و با کراوات نمود برجسته‌ای دارد. تیپی که بعداً به عنوان حزب‌اللهی و انقلابی و ضد انقلابی در رسانه‌ها و نهادهای رسمی مطرح شد در پیش و اوایل انقلاب حالت برتری ندارد و حتی می‌توان گفت در حاشیه است. هیچیک از نیروهای انقلابی و در رأس آنها آیت‌الله خمینی پیش از انقلاب مدعی نبودند که زن انقلابی یعنی زن محجبه! همچنین خودداری از نوشیدن مشروبات الکلی و تفریحات به سبک غربی نشان «ضدانقلابی» نداشت. مشاوران آیت‌الله خمینی در پاریس و سخنگوهای مطبوعاتی کراوات می‌زدند و چهره‌های سنتی نداشتند. شعارهای اصلی انقلاب ضدیت با سانسور و اختناق، مخالفت با استبداد، دفاع ستایشگرانه از آزادی همراه با تأکید بر فسادستیزی و عدالت بود. قرار نبود که مشارکت سیاسی کانالیزه شده و به جمع خاصی محدود شود. انتقال اقتدارگرایی و انحصارطلبی سیاسی از حکومت پادشاهی پهلوی به جمهوری‌اسلامی ایران و محدودتر شدن آزادی‌ها بویژه در حوزه آزادی‌های اجتماعی و فرهنگی اتفاقی مربوط به پساانقلاب بود. این اتفاق در تضاد با شعارهای انقلابی بود. تا یک سال بعد از انقلاب با وجود فشارها، کاباره‌ها و مراکز تفریحات غربی باز بودند.

البته صحبت از اسلام بود، منتهی نه در قالب بنیادگرایی. تلقی نوگرایانه از دین و تأکید بر سویه‌های اجتماعی و عدالت‌محور شیعه صدای رسایی داشت. ابهام در تعریف از اسلام و نادیده گرفتن تفاوت زیاد قرائت‌های موجود وجود داشت و همان عامل اصلی در بیراهه‌رفتن انقلاب شد. تأکید صرف بر اسلام باعث شد تا هم بخشی از جامعه در پرتو آفت فرهنگی ایران یعنی جوگیری و برخورد احساسی به یکباره تغییر هویت بدهند و هم نیروهای سنتی و بنیادگرا فعال شده و خواهان تحمیل سبک زندگی و ارزش‌های خود در چارچوب راهکار یکسان‌سازی هویتی از بالا به پایین و متکی به نظام اجبار دولت شوند.

در این روند به یک باره ریش، ظواهر مذهبی، لباس‌های مندرس به نمادهای انقلابی بودن تبدیل شدند. کسانی که با حمله به سینماها و مشروب‌فروشی‌ها و اقدامات خرابکارانه در انقلاب موقعیتی پیدا نموده بودند خود را مالک انقلاب تعریف کردند. جریان خط امام که در حزب جمهوری‌اسلامی متمرکز شده بودند گفتمان و مفاهیم را تغییر داده و انقلاب را به سنت‌گرایی ایدئولوژیک و حاکمیت برتر روحانیت «انقلابی» تنزل داد. این ادعاها در جریان انقلاب و پیروزی آن وجود نداشت.

غلامحسین ساعدی در مصاحبه با برنامه «تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد» ماجرایی را تعریف می‌کند که به خوبی وارونگی در تعریف انقلاب و روشنفکرستیزی پسینی آن را شرح می‌دهد. او خاطره‌اش را چنین تعریف می‌کند: «بعد از انقلاب بود. داشتم از پهلوی دانشگاه رد می شدم که گفت، «وایسا ببینم»، برگشتم دیدم یک لات، یک زنجیر هم دستش بود. گفت «روشنفکر»، آن که مرا نمی شناخت، من اصلاً تاریک فکرم یا روشنفکرم به او مربوط نیست. لامپی هم تو کله‌ام نبود. گفت، «عینکی روشنفکر وایسا بینم»، منهم ایستادم. گفت، «بینم اون چیه زیر بغلت؟» گفتم کتاب. گفت، «بنداز دور». گفتم برای چه؟ گفت، «انقلاب را ما کردیم شماها می خواهید بیایید سر کار؟» گفتم ما کاری نداریم، کدام کار؟ گفت، «نه، من زمان انقلاب شیشه پنجاه تا بانک را شکستم، تو چند تا را شکستی؟» دیدم اگر من بگویم که من نشکستم یا اگر ۴۹ تا بگویم مرا می‌زند، گفتم من پنجاه و یک تا. گفت، «پس برو» و مرا نزد.»

او به درستی توضیح می‌دهد که انقلابی به یک باره و در مسیری معکوس تبدیل می‌شود به «شیشه شکستن»، «کتک زدن»، «معدوم کردن»، «یک چیزی را از بین بردن» و « هرکسی که درسی خوانده را درو کردن»، «بی‌فکر بودن»، «ضد مدرنیته بودن»، «سرمایه‌ستیزی و ضدیت با کارآفرینی»، شعار «اعدام کن اعدام کن سردادن»

به لحاظ نظری آیت‌الله سیدمحمد حسینی بهشتی این دگرگونی واپسگرایانه را در قالب «تقدم تعهد بر تخصص» تئوریزه کرد. تعهد هم منظور سرسپردگی به گفتمان بنیادگرایی اسلامی شیعه‌محور و پذیرش هژمونی حزب جمهوری‌اسلامی و نهاد ولایت فقیه بود. در این چارچوب «چماق‌داری» تبدیل به حربه اصلی نظام سیاسی برآمده از انقلاب برای حذف رقبا و مخالفان و تحمیل تک‌صدایی بر جامعه شد.

البته چگونگی تحقق این روند مخرب پدیده چندوجهی است و نمی‌توان آن را به یک عامل تقلیل داد. تحقیرشدگی مردم ایران در حکومت پهلوی، انسداد سیاسی و ممانعت ساختاری و برنامه‌ریزی شده از شکل‌گیری سازمان و نهادهای مردمی مستقل و گسترش حاشیه‌نشینی باعث شد تا جامعه توده‌ای و ذره‌ای شده یک دفعه در قالب یک جنبش تمامیت‌خواه به رهبری آیت‌الله خمینی تکوین پیدا کند.

جوگیری جامعه و تمایل رفتن به سمت قطب‌نمای قدرت نیز باعث شد تا این جریان تقویت شود، استوار و یا مقام نظامی که تا دیروز می‌گفت: «شاه، میهن، خدا» در یک فرایند سریع و غیرمنطقی شعار «ما همه سرباز توایم خمینی، گوش به فرمان توایم خمینی» را سرداد. دختران و زنانی به یک باره شکل و شمایل مدرن را کنار گذاشتند و با حجاب شدند.

این تغییرات در چارچوب هماهنگ شدن با جو زمانه بود که به شکل مصنوعی و هدایت‌شده توسط جریانی خاص ریل‌گذاری شده‌بود. نمود انحراف انقلاب و دگرگونی ناسازواره آن در شعار «حزب فقط حزب‌الله، رهبر فقط روح‌الله» متجلی شد و اراده‌ای برای محو کثرت‌گرایی انقلاب و دادن امتیاز ویژه به روحانیت موسوم به انقلابی از همان روزهای نخست نمودار گشت.

در حوزه چهره‌های انقلابی نیز اتفاقی مشابه رخ داد به تدریج بعد از بهمن ۵۷ کسانی به عنوان انقلابی شهرت یافتند که پیش از انقلاب چنین جایگاهی نداشتند. منهای مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر عباس شیبانی، آیت‌الله سید محمود طالقانی، دیگر اعضای شورای انقلاب مزیتی نسبت به دیگران نداشتند. در روحانیت نیز فقط چهره‌های معدودی چون آیت‌الله منتظری، اکبر هاشمی رفسنجانی، حسن لاهوتی و عبدالرحیم ربانی شیرازی در زمان حکومت محمدرضا شاه پهلوی سابقه قابل توجه مبارزاتی داشتند.

بنابراین این وضعیت باعث شد تا استبداد دینی شکل گرفته و تثبیت شود. همچنین این ذهنیت غلط نیز در افکار عمومی رواج پیدا کند که آنچه رخ داد نتیجه منطقی انقلاب و پسامد قطعی آن بود.

رادیو فردا

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *