جای خالی میرحسین، جای پر مهندس موسوی!

این روز‌ها که بار دیگر جوانان و این‌بار به پیشگامی زنان، پای در خیابان نهاده‌اند، شعار‌ها هم به مقتضای زمانه، دیگر شده‌اند. سیمرغ «زن، زندگی، آزادی» از گوشه‌های ناشناخته کوبانی پر کشید، بر دوش زنان سقز نشست و از آنجا اوج بلندی گرفت و زادگاهش، ایران را فتح کرد تا آغاز عصری جدید و تولد نسلی تازه را فریاد بزند.

در خیابان‌ها دیگر کسی «یا حسین، میر حسین!» نمی‌‌گوید و دیگر کسی در جستجوی رای به سرقت رفته‌اش، میرحسین را فرانمی‌‌خواند. در خیابان، همه راه‌ها به رم ختم می‌شوند: اصل نظام نشانه است!

اینجا و آنجا که «می‌کشم، می‌کشم» و «مرگ بر این و آن»، هوار و آوار می‌شوند به نشانه خطر بازگشت به عصر سپری شدهء ما مردان سال خورده، بانگ‌ زنانه، بلند و دلکش سیمرغ سر می‌رسد و «زن، زندگی، آزادی» زنهار می‌دهد که «مرگ» و گذشته را به گذشتگان وابنه! آینده از آن زایندگی، زندگی و آزادی است! و این همه یعنی که در فضای اثیری خانه و خیابان، در جنگ بین ناخدای استبداد و ‌‌خدای آزادی، ارواح نیاکان دور تا دیروزمان، حضور دارند. یکی در به‌خاک افتادن هر جوانی، اشک می‌ریزد و دیگری که شبح دیوگونه و بی‌نور فضل‌الله نوری را می‌ماند، می‌رقصد که کافر مشروطه‌خواه دیگری در خون تپید و بیش باد!

در این حضور ارواح و نیاکان ما، روح زنده‌ای هم هست که از روزنه‌های زندان اختر، گاه با اشک و ‌زمانی با لبخند، نظاره‌گر جانبازی‌ها، دلاوری‌ها و بر خاک افتادن‌های فرزندان مرز و بوم خویش است.

کسانی در دو سوی جبهه نبرد، نبود میرحسین در صحنه شعر و شعار را به شادی نشسته‌اند. یکی، آنکه در تمام این سال‌های پساجنبش سبز، در بیت سیاهش در خوف شبح سبز‌ها خواب راحت نداشت و دیگر، آنانکه به حذف و مرگ عادت کرده‌اند و از فرط تکرار ضرورت دفن هر چه هست و نیست، حافظه تاریخی خود و ملت ایران را نیز دفن می‌کنند.

مهندس موسوی اما، به‌مثابه روح زنده جنبش سبز، از نبود «یا حسین….» در خیابان نباید ناخرسند باشد. او چه‌بسا شاد است که نسل فرزندان سبز، از پدران خویش عبور کرده‌اند. او شاد است، چون خود پیش از دیگران از «میر حسین» عبور کرده بود. میرحسینی که در سودای اجرای بی‌تنازل قانون اساسی بود، امروز جای خود را به مهندس موسوی داده است که بی‌لکنت زبان، بیت سیاه رهبر را نشانه گرفته است.

گراز‌های ‌ولایت، وقتی مزرعه سیز را به دندان شخم می‌زدند، تصور می‌کردند که در زمین ویران شده‌ای که بر جای نهادند، دیگر گیاهی سبز نخواهد شد. رویای گراز‌ها اما، به گونه دیگری تعبیر شد ‌و جنبش «زن، زندگی، آزادی» به‌مثابه فرزند خلف جنبش سیز، در این مزرعه پاک سر برآورد.

مهندس موسوی مرد دوران گذار بود و هست. او که به عنوان یک شخصیت اصول‌گرای اصلاح‌طلب، در توهم گذار از اسلام متحجر به اسلام رحمانی، پای در میدان مبارزه نهایی گذاشت، با امواج سبز، به مثابه یک همراه ثابت قدم، تا مرز سکولاریسم پیش آمد، بدون آنکه استعداد عبور از آن را نشان بدهد، تعديل مناسبات دین و دولت را وعده داد.

در آن روزگار، منشور جنبش سبز گام بزرگی به سوی رهایی و آزادی بود و ایستادگی موسوی بر سر پیمان خویش، راه او را شایسته نام «راه سبز امید» کرد.

جنبش سبز یکی از بزرگ‌ترین سرمایه‌های ملی ما ایرانیان است که راه همبستگی ملی، رواداری و مبارزه خشونت‌پرهیز را به روی جامعه ما گشود و به برگه رای معنی دوباره بخشید. این جنبش با نام موسوی گره خورده است. او که با ایمان و اعتماد به نسل جوان کشور، «صبر و استقامت» پیشه کرد، بعد از دوازده سال تحمل حصر خانگی و از کنج زندان اختر بانگ برآورد: «مردم تشنه آنند که آزاد باشند و خود بر گزینند، و این انتخاب آنان قطعا…. به سود منافع ملى و حاکمیت مردم خواهد بود.» او سیاست‌های منطقه‌ای خامنه‌ای را با شدیدترین لحن به شلاق انتقاد گرفت و به پاسداران و روحانيون نهیب زد که بیش از این آلت دست خامنه‌ای و وسیله اجرای دسيسه موروثی کردن حکومت نشوند.

فریاد خشم موسوی از کنج حصر، نشانگر آن است که او با درایت و شجاعتی که همواره داشته است، یک ماه قبل از انفجار خشم مردم، این بر آمد عظيم را پیش بینی می‌کرده و کوشش کرده است تا با دست گذاشتن بر حساس ترین نقطه نظام، بخش‌هایی از روحانیت و سپاه را از خامنه‌ای و نیروی سرکوب جدا کند.

جنبش همگانی «زن، زندگی، آزادی» همه معادلات را در جامعه، در حکومت و اطراف آن به‌هم ریخته است. این جنبش نباید شکست بخورد و خامنه‌ای نباید از این بازی برنده بیرون بیاید. بزرگترین ضعف این جنبش فقدان رهبری است. این سخن که رهبری از کف خیابان در خواهد آمد، خیالبافانه و از زبان برخی، فریبکارانه است. برای پیروزی باید قطره-قطره توان‌مان را به صحنه بیاوریم و کودنی وحشتناکی است اگر این ضعف جنبش از یک سو و سرمایه معنوی جنبش سبز از سوی دیگر را نادیده بگیریم و بر پیوند محتوایی این دو جنبش پافشاری نکنیم.

تا پگاه چیزی نمانده است. در پوکر نفس‌گیری که بیش از چهل سال ادامه داشته، به آخرین روند بازی نزدیک می‌شویم. موسوی هنوز شانس یک بازی دیگر را دارد. در زندان اختر به خودی-خود گشوده نخواهد شد، درایتی لازم است و همتی تا این در گشوده شود و موسوی، ملت از هم‌گسیخته را گرد هم آورد تا «مردم تشنه آزادی، خود برگزینند.»

درایت اپوزیسیون دموکرات در خارج از کشور شاید بتواند به یک کنش ملی و دوراندیشانه یاری رساند. حق مردم ایران است که از سرمایه‌های اجتماعی و نمادین خود محروم نمانند. آنها تشنه آزادیند، بگذاریم خود برگزینند!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *