منشور حداقلی؟
انتشار منشور حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی با موجی از حمایت و شادی طیفهای مختلف چپ و جمهوریخواهان و گروههای مختلف دموکراتیک روبرو شد. از این طیفهای سیاسی یک چنین برخورد مثبتی با ابتکارات جنبش داخل کشور دور از انتظار نبود. زیرا این منشور هم بهلحاظ محتوایش و هم مبتکرانش و هم برآمده از متن جنبش داخل کشور برای جامعه سیاسی اپوزیسیون دموکرات و آزادیخواه اتفاق خوب و مبارکی است. در کنار این حمایتها و استقبال کردنها انتقادها و سوالهایی، هم از سر دلسوزی و اصلاح و همبدبینانه و منفی در باره محتوا و مفاد منشور و ترکیب و هویت واقعی امضا کنندگان مطرح شده که قابل تامل و بحث و بررسی هستند که انتظار میرود خود نویسندگان منشور یا علاقه مندان دیگر به آنها پاسخ بدهند.
منهم به عنوان یک طرفدار جنبشهای پیشرو اجتماعی، از این ابتکار خوشحال شدم و چنانکه پیشترها در باره حرکتهای جنبش کارگری و بخصوص فرهنگیان نوشتهام، امید زیادی به نقش هدایتگرایانه و فراگیر فرهنگیان دارم. و موقعیت ویژه آنها را در شرایط فقدان احزاب سیاسی بزرگ و سراسری، با تسامح، با نقش روحانیت و شبکه سراسری مساجد و نهادهای مذهبی مقایسه کردهام که در انقلاب پنجاه و هفت داشتند. نهاد آموزش و پرورش و جامعه فرهنگیان شبکه بسیار وسیع و کارایی است برای ترویج و حتا سازماندهی فرهنگ ضد هژمونی و پیکار با دولت ایدئو لوژیک و فرهنگ مسلط. اینجا هم در رابطه با این منشور و ترکیب نهادها پیداست نام شورای هماهنگی فرهنگیان نسبت به سایر نهادها برجستگی دارد.
اشاره کردم که انتقادات مختلفی از ناحیه موافقان و مخالفان منشور شده است که بعضی از آنها را باید خود نهادهای امضا کننده جواب بدهند و بعضیها مسایل عامی هستند که در عرصه همگانی میتوان در بارهشان بحث کرد. مثلا این انتقاد که از میان بیست نام تشکل مدنی هشت تای آن هویت شناخته شده ندارند یا متکی به یکی دو نفر فعال بیشتر نیستند، نکتهای است مربوط به خود امضا کنندگان که با اطلاعات دقیقتر باید توضیح بدهند تا مایه بدگمانی و بیاعتمادی نشوند. همینطور این انتقاد به شورای هماهنگی فرهنگیان هست که چرا خودش را در حد نهادهایی پایبن اورده که فعلیت و ظرفیت عینی و عملی ندادند.
اما در باره این انتقادات که چرا تشکلهای صنفی مرزهای اساس نامهای خود را زیر پا نهادند و مستقیم به حوزه سیاست وارد شدهاند و نقش احزاب سیاسی و آلترناتیوهای حکومتی را بر عهده گرفتهاند میتوان به بحث عمومی گذاشت. دیدگاها و تجربیاتی در این زمینه وجود دارد که عبور از این مرزهای قرار دادی را مجاز میدانند، و با تبصره شرایط انقلابی یا موقعیتهای ویژه فقدان احزاب این مداخلهها را توجیح میکنند. همین طور انتقادی هست در باره تناقض یا نوسان منشور میان انتخاب نقش نمایندگی یک جنبش مطالباتی و نیرویی که میخواهد در نقش دولت یا قانون گذار مجری چنین برنامهای باشد. بیان منشور و نوع صورت بندیهای مفاد و عبارات آن بگونهای است که این هر دو جهت گیری متفاوت را القا میکند. اینهم نکته مهمی است برای مباحثه و رفع ابهام از منشور.
اما اشکال مهم یا کمبود بزرگی که من در منشور میببنم این است که در ان مطلقا حرفی از دموکراسی نیست. در بند اول از ازادیها نام برده میشود اما در تمام متن یک کلام از مقوله دموکراسی، دولت قانون مدار، حق رای عمومی، تشکیل مجالس نمایندگی و پارلمانی و تفکیک قوا نیست. منشور چند بار به صد سال مبارزه مردم ایران اشاره میکند که موفق به تحقق اهداف خود نشدهاند اما ابدا اشاره نمیکند که یکی از محوریترین خواستهای این صد و خردهای سال، خواست دموکراسی، دولت قانونمدار، و مخلفات آن بوده است. این سکوت در باره دموکراسی و مردمسالاری در حالیست که منشور خیلی صریح از تشکیل شوراهای محلی و سراسری و حق عزل هر لحظه نمایندگان مینویسد. این هیچ نگفتن از نظام دموکراسی و آن برجسته کردن شوراها آنهم برای منشوری که نام حداقلی دارد، قابلقبول نیست. آن منتقدینی که از این فرمولبندی به این نتیجه رسیدند که این منشور دنبال همان نوع دولت شورایی است که یک قرن تجربه شد و شکست خورد قضاوت پرتی نمیکنند. تاریخ این نوع دولتها نه فقط نشان نداده که نمایندگان خاطی و بیصلاحیت عزل شده باشند بلکه اغلب بقایشان مادامالعمر تضمین شده است. مصیبت بار تر از آن اینکه این دولتهای شورایی بدون تقسیم قوا، سیستماتیک آن مواد خوب آزادیها را بلعیدهاند.
بسیاری از پشتیبانان این منشور، بخصوص چپهایی که خود را کمونیست و ارتدوکس میدانند، خیلی با عجله و با حرارت برای این منشور تبلیغ میکنند و بدنبال جمعآوری حمایت هستند. محرک اصلیشان هم به نظر من بیشتر این است که هر چه زودتر یک آلترناتو چپ را در مقابل بدیل راست علم کنند. خوب با این روش بعید است که بار درست به مقصد برسد. فراموش نباید کرد اعتبار و قدرت نفوذ هر برنامه یا منشوری فقط به این نیست که یک مجموعه نیروی اجتماعی معتبر پشت آن را امضا کند. منشور باید متکی به منطق درونی خود چنان استوار باشد که بتواند از خود خوب دفاع کند. منشوری که از استحکام لازم برخوردار نباشد، و نتواند از لحاظ تئوریک خود را توجیه کند و از بضاعت نیروی فکری و روشنفکری فقیر باشد در عرصه رقابت با حریفان خود، سر بلند بیرون نمیآید. در دوران انقلابی که تنور داغ است، عجله کردن و نان را به تنور زدن اشتباه نیست اما خمیر باید خوب عمل آمده باشد وگرنه درون همان تنور از هم وامیرود.
فیسبوک نویسنده