«جنبش زن زندگی آزادی» و رهایی از زندان ذهنیت

در قرن بیستم شاهد دو انقلاب در کشورمان بودیم، انقلاب مشروطیت و انقلاب ۱۳۵۷. در هر دو انقلاب، “ازادی” یکی از شعارهای اصلی بود. ” آزادی” شعاری است که در هر انقلابی توان زیادی در بسیج مردم برای شرکت در انقلاب تا حد جان فشانی دارد و انقلاب های ما هم از امر مستثنی نبودند، ولی شوربختانه بعد از سرنگونی استبداد سیاسی در هر دو انقلاب، اولین قربانی همین گم شده اعصار یعنی آزادی بود.

مشاهده نابودی آزادی در این دو انقلاب، سالیان درازی است که جامعه سیاسی و متفکران اجتماعی ایران را در برابر سوال بزرگی قرار داده. سوال آن است که دلیل بازآفرینی استبداد در ایران و بسیاری کشور های دیگر علیرغم وقوع جنبش ها و انقلابات به ظاهر “آزادی بخش” چیست؟ هر چند این سوال بی جواب نمانده ولی هنوز جواب قانع کننده ای در برابر خود نداریم. جواب های ساده مثل ظهور یک مستبد جدید را خیلی ها دلیل ان می‌دانند ولی این جواب ساده سوال دیگری را مطرح میکند که چرا مستبد ها در این کشور ها یکی پس از پس دیگری ظهور میکنند ؟ جامعه عقب افتاده و رها نشده از ذهنیت استبدادی چه نقشی در ظهور مستبدین دارد؟ آیا پیش نیاز آزادی فقط سرنگونی مستبد است و یا پیش نیاز های دیگری نیز وجود دارد؟

هدف این نوشتار واکاوی مشکل تولد دوباره استبداد و بازآفرینی آن در سایه جنبش‌ها و انقلابات ایران است. مشکلی که در روسیه هم مشاهده می‌کنیم . بی شک بازآفرینی استبداد در کشوری مثل ایران تنها یک دلیل ندارد. در این نوشتار سعی شده به یکی از مهمترین دلایل آن از دید نگارنده، یعنی عدم تحقق لیبرتی و یا رهایی از ذهنیت‌های گوناگون استبدادی شکل گرفته در افکار مردم و رهبران پرداخته شود. در مهمترین سند انقلاب آمریکا در بیان حقوق غیر قابل نقض انسان از واژه لیبرتی استفاده شده و نه آزادی. واژه لیبرتی دقیقا به چه معنی است؟ آیا ما در زبان فارسی معادلی برای لیبرتی داریم؟ آیا لیبرتی دقیقا معادل با آزادی است که ما به کار میبریم ؟ آیا درک ما از آزادی دردو انقلاب ایران صرفا محدود به آزادی از مستبد نبوده؟ آیا لیبرتی مفهومی بالاتر از آزادی از استبداد سیاسی است و ناظر بر رهایی از بسیاری قید و بند های ذهنی است که ما را احاطه کرده اند؟ وقتی که جنبش زن زندگی آزادی در ایران شکل گرفت، این جنبش جرقه هایی در ذهن من زد تا مفهوم لیبرتی را که نزدیک‌ترین معادل آن در فارسی به باور من رهایی است و پیش نیاز آزادی و دموکراسی است برایم روشن تر شود. هر چند لیبرتی در معانی مختلف به کار برده اند مثل لیبرتی سیاسی و یا لیبرتی اجتماعی، ولی لیبرتی را میتوان به مفهوم رهایی مردم از ذهنیت های واپس گرا با دقتی بالا نیز به کار برد. بی شک عدم تحقق رهایی و یا لیبرتی از این منظر یعنی رهایی از ذهنیت های واپس گرای تاریخی یکی از بزرگ ترین سد ها در برابر تحقق آزادی و دموکراسی بوده است. از این رهگذر شاید بتوان دریافت که چرا بعد از گذشت ۱۱۸ سال از انقلاب مشروطیت هنوز نتوانسته‌ایم به حداقل های ازادی دست یابیم و چرا در هر دو انقلاب آزادی اولین قربانی بوده. آیا مردم رها نشده از ذهنیت استبدادی می‌توانند حرمت آزادی را پاس دارند و ان انرا تحقق بخشند؟

نگاهی به سال های قبل از انقلاب مشروطه – در سال های قبل از این انقلاب اندیشه آزادی وارد فضای سیاسی ایران شد. آزادی در اندیشه های متفکران این نهضت مثل میرزا ملکم خان و اخوندزاده و بسیارانی دیگر جایگاه ویژه ای داشت. آزادی در سنت سیاسی ایران بعد از آن دوران در جایگاه رفیعی نشست که تا به امروز ادامه دارد. با این وجود، سوال آن است که درک ملی ما از آزادی چه بود؟ در کشوری که تضاد دولت و ملت سابقه ای طولانی داشته که میوه تلخ آن استبداد بوده، تعجب انگیز نخواهد بود که درک اولیه ما از مفهوم آزادی، درکی محدود و بیشتر سیاسی با درون مایه آزادی از استبداد حاکم باشد. آزادی انسان به عنوان یک اصل ضروری برای زندگی در جامعه ای مدرن، توسعه یافته، و ایجاد جامعه ای متشکل از انسان های آزاداندیش اولویت اول ما نبوده در عوض مبارزه با مستبد به عنوان تنه قابل رویت درخت استبداد همیشه اولویت ما اول بوده . این‌جاست که میتوان دریافت آزادی از استبداد سیاسی گرچه شرط لازم تحقق آزادی است ولی اگر مردم از ذهنیت استبدادی رها نشده باشند شرط کافی برای نهادینه شدن آزادی نیست و به بازآفرینی استبدادی جدید منجر می‌شود که شوربختانه در قرن بیستم در کشورمان دوبار شاهد ان بوده ایم. امری که شاید تا حدودی مفهوم لیبرتی و یا رهایی را به عنوان پیش نیاز آزادی برای ما روشن تر کند.

نگاهی به سال‌های قبل از انقلاب ۵۷ – سال های قبل از انقلاب ۵۷ شرایط جهانی به شدت تنش‌آلود بود، برخی از مهمترین تنش های آن دوران عبارتند از: اوج جنگ سرد، سلطه امپریالیزم آمریکا که بعدا بخش مائوئیست جنبش چپ سوسیال امپریالیزم شوروی را هم به آن اضافه کرد که مبنای شعار “نه شرقی، نه غربی” شد، جنگ ویتنام ، کودتای شیلی، بهار پراگ، جنبش دانشجویی فرانسه، و… . در آن شرایط مبارزه با امپریالیزم و ساختن جهانی انسانی تر دیدگاه غالب بر فضای سیاسی ایران بود. یکی از غالب ترین خط مشی ها گرایش به ایدئولوژی برای انداختن طرحی نو بود. در این شرایط دکتر شریعتی که آموزه مارکس مبنی بر این که “وظیفه فلسفه دیگر تفسیر جهان نیست بلکه تغییر جهان است” را به خوبی دریافته بود و با فراست بر آن شد که باید از شیعه ایدئولوژی ساخت تا جامعه را تغییر داد. او توانست نقش بسیار موثری در ایدئولوژیک کردن جامعه ایران ایفا کند. در حالیکه او با فرهنگ غرب آشنا و ستایشگر آزادی در حرف بود ولی آن چه کرد در جهت به بند کشیدن بخشی از جامعه ایران از طریق ایدئولوژی و گسترش اندیشه شهادت طلبی بود. در بخش چپ و رادیکال جامعه نیز گرایش به ایدئولوژی به شدت سکه رایج بود. در نتیجه بین سال های ۵۰ تا ۵۷ جامعه ما علیرغم فریاد کردن ازادی به دلایل گوناگون عملا در جهت گریز از آزادی قدم برمیداشت. ایدئولوژی گرایی یا مکتب زدگی یکی از دلایل اصلی گریز از آزادی بود. ان دوران، دوران عجیبی بود، فریاد کردن ازادی سکه رایجی بود در حالی‌که هیچ صحبتی در جهت دموکراسی دیده نمیشد. بعد ها در عمل معلوم گردید منظور از آزادی فقط سرنگونی مستبد بوده و به قولی تنها آزادی مردم حتی بعد از انقلاب دادن شعار مرگ بر شاه بود. هدف از این نوشتار به محاکمه کشیدن تاریخ نیست زیرا محاکمه تاریخ امری است بیهوده. هدف اصلی آن است که نشان داده شود چگونه مکتب گرایی افراطی و گریز از آزادی بر اثر تنش های سیاسی ان دوران، بعد از چهار دهه در ایران به شکست انجامید و جنبشی با نام “زن،زندگی، آزادی ” شکل گرفت.

از انقلاب ۵۷ تا جنبش “زن،زندگی،آزادی” – تجربه انقلاب ۵۷ و سرنگونی مستبدی که بر مبنای درک محدود ما از آزادی، فکر می‌کردیم سرچشمه تمام بدبختی‌هاست و در شعار “دیو چو بیرون رود فرشته درآید” تبلور یافته بود و جایگزینی ان در مدتی کوتاه با استبدادی به مراتب وحشتناک تر و خشن‌تر، یکی از تجربه های تلخ و در عین حال آموزنده تاریخ ایران است. انسان های رها نشده از قید و بندهای پدرسالانه – مذهبی در حد میلیونی که به دنبال پدری بزرگوار مجهز به اخلاق اسلامی بودند نیروی سرکوب عظیمی در اختیار حاکمان اسلامی جدیدی که هیچ ارادتی به آزادی و دموکراسی نداشتند قرار دادند و استبدادی برقرار گردید که نه تنها روی استبداد سیاسی قبلی را سفید کرد بلکه با سلب آزادی ها فردی متکی بر مکتب به سوی توتالیتاریزم حرکت کرد. بی شک ایران آن زمان مصداقی روشن برای “گریز از آزادی” در جامعه ای بود که مردم از مستبد رها شده ول از ذهنیت استبدادی رها نشده بودند. اندیشه ای که اریک فوروم در کتابی به همین نام آن را فرمول بندی کرده که ناظر بر روی کار آمدن هیتلر است. این وضعیت نه تنها در باور مندان به مکتب اسلام قابل رویت بود بلکه در گروه های رادیکال دیگر به خصوص برخی از گروه های چپ هم نمایان بود.

از ان زمان تا کنون جامعه ایران در پرتو این تجربه تلخ به این درک رسیده که برای آزادی سرنگون کردن استبداد کافی نیست بلکه یکی از پیش نیازهای آزادی، رهایی از بسیاری قید و بند های دیگر است. این درک جدید در نوع حرکات اعتراضی و رفتار جامعه بعد از بهمن ۵۷ قابل مشاهده است. در نوع ارام این حرکات اعتراضی را میتوان در حفظ و اشاعه موسیقی، تغییر فرهنگ پدرسالارانه خانواده ها در رفتار با زنان و دختران، روش های نوین در تربیت فرزندان و بسیاری موارد دیگر مشاهده کرد. در زمینه اعتراضات اجتماعی – سیاسی نیز جامعه ایران در طول چهار دهه گذشته بسیار فعال بوده که به طوری‌که فقط از سال ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱ شاهد چهار جنبش در کشور بوده ایم. از ان میان جنبش سبز با شعار بسیار معروف خود “رای من کو” که اعتراضی بود به بی اعتنایی نظام به اصل جمهوریت و محکم کردن پایه های خودکامگی بسیار چشمگیر است. دو جنبش ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ با محوریت مطالبه طلبی معیشتی و اعتراض به سیاست نادرست مداخلات برون مرزی و اختناق حاکم بر کشور شکل گرفت. در میان این جنبش ها که بر قاعده جنبش های سیاسی سنتی ایران شکل گرفتند، ناگهان در سال ۱۴۰۱ با جنبش “زن، زندگی، آزادی” روبرو شدیم که یک استثنا تاریخی بود.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» – چنان‌که آمد با درک محدود از آزادی از زمان انقلاب مشروطیت تا انقلاب ۵۷ و قبل از جنبش “زن، زندگی، آزادی”، اکثر جنبش ها و حرکات سیاسی با هدف درگیری با استبداد شکل گرفته بودند ونه ورا ان . “جنبش زن زندگی، آزادی” علیرغم داشتن عناصر ضد استبداد اساسا از جنس دیگری بود. بسیاری از مفسران آن را جنبشی تمدنی – فرهنگی قلمداد کردند. عده ای آن را آغاز رنسانس ایرانی خواندند . بازجویان مکتب زده حکومتی از رویارویی با نسلی می‌گفتند که از سنخ مبارزین سیاسی شناخته شده نبودند و دنیا را به گونه ای دیگر می‌دیدند. رزمندگان این جنبش که همه جوانان پرورش یافته در ج.ا با معیار های مکتبی بودند، گویی هیچ یک از آموزه های مذهبی را فرا نگرفته و از سیاره ای دیگر به میدان مبارزه آمده‌اند. محسن رنانی (۱) به دختران مبارز این جنبش لقب “شمسه های ایرانی ” داد که مانند شمس که آتش عشق به جان مولانا زد، دوباره شور و عشق را در فضای مرده جامعه ایرانی زنده کردند. برخی دیگر ان ها را کسانی دانستند که به فضای نیمه جان روشنفکری ایران جانی تازه دادند. مکتب زدگان حاکمیتی نیز از آن برداشت خود را داشتند و مثل همیشه آن را به مسائل جنسی و برداشت های وقیحانه دیگر که عمق اسارت فکری آنان را نشان می‌داد، نسبت دادند.

هر چند شروع این جنبش در اعتراض به کشته شدن یک دختر بی گناه به جرم بی حجابی بدست نیروهای استبداد بود، ولی در کوتاه زمانی در کنار مبارزه با خفقان، مسئله لغو حجاب را در مرکز مطالبات خود قرار داد . این اولین جنبش در ایران بود که از مرز های سنتی سیاست عبور کرد و خواهان رسیدن به رهایی از از یکی از بزرگ ترین قید و بند هایی شد که زنان را اسیر خود کرده بود. بی شک بزرگ‌ترین هدف جنبش حمله به حجاب اجباری و مهمترین پیام آن رهایی از این قید و بند بود که ماهیتی استثنایی به ان میداد. بزرگ‌ترین دست آورد این جنبش در واقع اعلام برائت و رهایی از ذهنیت حجاب در حد میلیونی بود. وداع با ذهنیت های واپس گرا که حجاب اجباری یکی از منفور ترین آن‌ها بود، معنای واقعی رهایی (لیبرتی) است. زیبا ترین رقص هایی که در ایران مشاهد شده و هزاران ویدئو از آن در فضای مجازی پخش شده، رقص رهایی دختران بعد از انداختن روسری های خود در آتش بود (۲). رقص رهایی از سنتی که صده ها پالهنگی بر سر و گردن زن ایرانی بوده است. بی جهت نیست که پیام این جنبش با سرعتی غیر قابل تصور در بخشی از جهان که احترام به کرامت انسانی معیاری قبول شده برمبنای اعلامیه جهانی حقوق بشر میباشد اشاعه یافت. در بسیاری از این کشور ها زنان در همراهی با این جنبش گیسوان بریدند تا نشان دهند که پشتیبان زنان ایرانند. هر چند این جنبش در کشور های اسلامی بازتاب کمتری داشت ولی با قاطعیت میتوان گفت در میان نسل جوان این جوامع تاثیر گذار بوده. نگهبانان سنت و مکتب زدگان حاکم به خوبی از تاریخ آموخته اند که کوتاه آمدن از یک اصل پایه ای مکتب اولین قدم در ریزش اصول دیگر است. حال در میان چشمان بهت زده روحانیون یکی از پایه ای ترین اصول اسلام و فقه شیعه در حال ریزش بود. برخورد خشن نظام تا حد حمله شیمیایی به مدارس دخترانه، دقیقا نتیجه ترس حاکمیت از این نوع رهایی ذهنی است.

رهایی بسیاری از مردان ایرانی از نوعی ذهنیت غیرت زده مردسالارانه پیام دیگر همزاد با پیام اصلی این جنبش بود. روحانیون می‌گفتند که ” بی حجابی زن از بی غیرتی شوهر است”. حمایت گسترده مردان ایرانی از مبارزه با حجاب زنگ خطر دیگری برای حاکمیت و مکتب زدگان بود زیرا با چشم خود شاهد فروریزی اصل دیگری بودند که قرن ها پا بر جا بود. رهایی بسیاری از مردان در مقیاس میلیونی از قید ذهنیت غیرت نیز عین مفهوم رهایی از یک ذهنیت استبدادی دیگر است که برای صده‌ها بخشی از ذهنیت فرهنگی مرد ایرانی بوده.

ترانه “برای” که با الهام از این جنبش بوسیله هنرمند جوان گمنامی ساخته شد نیز با سرعت بی نظیری در دنیا فراگیر شد، بی شک هیچ یک از آثار موسیقی ایران در حد بین المللی تا این حد فراگیر نشده بودند. دلیل آن را باید در پیام ساده این ترانه که برخاسته از متن زندگی بود، دانست. فریاد جوانانی که در دنیای امروز، خواستار یک زندگی معمولی بر مبنای احترام به کرامت و شعور انسانی هستند. این ترانه به سادگی اصول پذیرفته شده فرهنگی و فرا طبقاتی در جهان لیبرال امروز را برای جوانان و مردم ایران هم آرزو می‌کند. احترام به کرامت انسانی، آزادی های فردی، برابری جنسیتی، احترام به حقوق زنان، حفظ محیط زیست، احترام به حقوق پناهندگان، احترام به حقوق حیوانات، و.. از اصولی است که او در این ترانه زیبا استادانه آورده و به همین جهت به سرعت مرز ها را درنوردید. این ترانه به درستی درگیری خشن بین نظام حاکم مکتب زده کشور و مردم ایران را که در آستانه رهایی از ذهنیت های مذهبی – استبدادی هستند را با زبان موسیقی در برابر چشمان جهانیان آشکار کرد.

گفتنی است که ارزش های لیبرال در جامعه ایران و بسیاری از جوامع دیگر مدت ها به ارزش هایی گفته میشد که پشتیبان نظام سرمایه داری و طبقاتی بوده اند. در جهان امروز این ارزش ها تغییر ماهیت داده و دیگر دارای بار منفی گذشته نیستند و ارزش های فراطبقاتی به حساب می‌آیند. مطالبات فریاد شده در این ترانه به ارزش های جهان شمولی در جهان مدرن تبدیل شده اند که آینده بهتر و توسعه هر جامعه ای در گرو احترام به آن‌هاست.

ارزیابی اثرات “جنبش زن،زندگی،آزادی”- همانطور که آمد در اطراف این جنبش بحث های فراوانی در سطح ملی و بین المللی انجام گرفته. این جنبش اثرات زیادی بر جامعه و روند سیاست در ایران گذاشته است. بی شک یکی از دلایل نرمش ظاهری نظام در انتخاب آقای پزشکیان از اثرات این جنبش بوده است. از منظر این نوشتار یکی از برجسته ترین آثار اجتماعی این جنبش اثری است که در تغییر ذهنیت و یا رهایی نیمی از جمعیت ایران از قید و بند حجاب و نیمی دیگر از قید و بند غیرت داشته. در کشور ما در جنبش های گوناگون مجسمه ها واژگون شده بودند، تابلو های مورد نفرت مردم به آتش کشیده بودند ولی در هیچ یک از آن‌ها روسری به عنوان یک عامل ذهنی و نه سیاسی به مفهوم رایج آن، چنین مورد بی مهری قرار نگرفته و به آتش افکنده نشده بود.

انقلاب مشروطیت مفهوم قانون اساسی و آزادی را به جامعه ایران وارد و اهدا کرد، انقلاب ۵۷ که قرار بود جمهوری و آزادی را برای مردم ایران به ارمغان آورد، عملا تبدیل به حکومتی شبه توتالیتر و جمهوری سلطنتی شد. جنبش ۸۸ اهمیت رای را در جامعه ایران یادآور شد. اما جنبش «زن، زندگی، آزادی» موهبت و راه رهایی از ذهنیت ها ی واپس گرا را به جامعه ایران اهدا کرد. ذهنیت های واپس گرا همچون زندان هایی می‌مانند که انسان را در خود محبوس می‌کند تا حدی که زندان و زندانی یکی میشوند که رهایی از آن آسان نیست. از این روست که میتوان گفت این جنبش و در آتش افکندن روسری سرآغازی خواهد بود در جهت رهایی از بسیاری ذهنیت های استبدادی دیگر که ایران را برای ورود به دوران پذیرش آزادی و دموکراسی آماده می‌کند. بدون تحقق این رهایی ها در سطح فراگیر اجتماعی رسیدن به مراحل بعدی آزادی و دموکراسی امکان پذیر نیست، از این منظر، این جنبش دین بزرگی بر گردن همه ایرانیان دارد.

در آستانه دومین سالگرد این جنبش تاریخ ساز جای آن دارد که در برابر رزمندگانش سر تعظیم فرود آوریم که با نثار صد ها جان شیفته و چشم بینا راه رهایی از قید و بندها و ذهنیت های واپس گرای استبدادی را به ما آموختند.

______________________________

۱- https://www.dabirimehr.ir/?p=7473 شمسه های ایرانی – محسن رنانی

۲- https://youtu.be/9Uf_9pBpqVg?si=dJJCWkPexly5YMUU رقص ازادی

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *