از تقابل تا تفاهم: بحران مفاهیم سیاسی در ایران معاصر

    تحلیل ساختاری دوگانه‌سازی‌های سیاسی و پیامدهای آن بر انسجام ملی

    چکیده:‌

    این مقاله به بررسی نقش مفاهیم سیاسی نظیر “دوست-دشمن”، “وطن‌دوست-وطن‌فروش” و “خائن-خدمت‌گزار” در شکل‌گیری گفتمان سیاسی ایران معاصر می‌پردازد. نگارنده استدلال می‌کند که سیاست‌ورزی ایرانی درگیر نوعی قطب‌بندی معرفتی-اخلاقی است که از دل سنت‌های تاریخی، دینی و انقلابی بیرون آمده و به مرور زمان، مشارکت سیاسی را به نبردی تمام‌گرایانه بدل کرده است. همچنین با مقایسه تطبیقی میان فضای سیاسی ایران و نظام‌های دموکراتیک نظیر سوئد، نشان داده می‌شود که گذار از این بن‌بست زبانی و گفتمانی، پیش‌شرط گذار تدریجی سیاسی و اجتماعی از جمهوری اسلامی است.

    مقدمه: مفاهیم چگونه بر ما حکم می‌رانند؟

    در سیاست، واژه‌ها تنها نشانه‌های بی‌جان نیستند؛ آن‌ها حامل معنا، کنش‌گری و تاریخ‌اند. مفاهیمی نظیر وطن‌دوست یا خائن، نه فقط واقعیت را توصیف می‌کنند بلکه آن را تولید می‌کنند. همان‌گونه که فوکو در تحلیل گفتمان خود نشان می‌دهد، قدرت از طریق زبان، “دانش” خلق می‌کند و از آن برای حفظ موقعیت خود بهره می‌گیرد. در ایران، گفتمان حاکم ـ اعم از رسمی یا مخالف ـ همواره مفاهیم را در چارچوب‌های دوگانه‌ی خیر و شر تبیین کرده است. این تقابل، باعث زایش فضای سیاسی‌ای شده است که در آن، تفاوت به دشمنی تعبیر می‌شود.

    دوگانه‌های اسطوره‌ای، ریشه در ناخودآگاه جمعی

    در حافظه‌ تاریخی ایرانیان، روایت‌های قهرمان‌محور همواره نقشی برجسته ایفا کرده‌اند: از نبرد رستم با اسفندیار تا قیام کاوه علیه ضحاک. پس از اسلام، نبرد عاشورا و تقابل حسین با یزید به محور نمادین مقاومت بدل شد. این دوگانه‌ها که ساختار ساده‌سازی‌شده‌ای از حق و باطل ارائه می‌کنند، از دوران مشروطه تا انقلاب ۵۷، و سپس در نظام جمهوری اسلامی، بسط و استمرار یافته‌اند.

    اما این ساده‌سازی‌ها، برای جامعه‌ای پیچیده و مدرن ناکارآمدند. چراکه مشارکت سیاسی، مستلزم تنوع فکری و تساهل است؛ چیزی که در فرهنگ دوگانه‌نگر جایی ندارد. در نتیجه، سیاست ایران عملاً بر حذف، طرد و تحقیر مبتنی شده است.

    از مفاهیم احساسی تا حذف سیاسی

    این مفاهیم، نه فقط در گفتمان رسمی بلکه در گفتار اپوزیسیون نیز جاری‌اند. منتقد داخلی، اگر از آقای رضا پهلوی حمایت کند، «سلطنت‌طلب خائن» خوانده می‌شود؛ اگر به اشتباهات مجاهدین اشاره کند، متهم به «تطهیر رژیم» است؛ اگر از مداخله خارجی پرهیز دهد، «مزدور جمهوری اسلامی» قلمداد می‌شود.

    همه اینها نشانه‌هایی از یک فرهنگ گفتمانی تک‌صداگرا هستند. فرهنگی که به جای پرداختن به علت‌ها، به سراغ معلول‌ها می‌رود. نمونه‌ی بارز آن، واکنش‌ها به حمله اسرائیل به ایران است.

    بی‌هیچ تردیدی، این اقدام محکوم است؛ اما آیا تاریخ از روز حمله آغاز می‌شود؟ تحرکات منطقه‌ای جمهوری اسلامی در دهه‌های گذشته چه سهمی در شکل‌گیری وضعیت کنونی داشته‌اند؟

    همان‌طور که ماکس وبر می‌گوید، اخلاق مسئولیت مستلزم آن است که نه فقط نیت، بلکه پیامدهای کنش‌ها نیز بررسی شود.

    تجربه سوئد: گفتمان دموکراتیک چگونه ممکن می‌شود؟

    در سوئد و بسیاری از دموکراسی‌های تثبیت‌شده، سیاست عرصه‌ی تضاد است نه حذف. در مناظرات سیاسی، هیچ‌گاه یک سیاستمدار به دیگری نمی‌گوید: «تو اشتباه می‌کنی»، زیرا این جمله به معنای نفی بخشی از جامعه است که آن سیاستمدار نمایندگی‌اش را برعهده دارد. بلکه می‌گوید: «من این‌طور فکر نمی‌کنم».

    این تفاوت زبانی، به معنای پذیرش تکثر در سطح معرفتی و سیاسی است. و دقیقاً همین نوع زبان است که مانع از فروپاشی اجتماعی می‌شود.

    مسیر گذار؛ توافق بر سر مقصد، اختلاف بر سر راه

    امروز بسیاری از ایرانیان، از اقشار مختلف، در یک اصل هم‌نظرند: جمهوری اسلامی عامل اصلی بحران‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور است. اما پرسش مهم‌تر این است: از کدام مسیر باید گذار کرد؟

    چهار راه‌حل عمده مطرح است:

    ۱. انقلاب مردمی: الهام‌گرفته از تجربه‌ی ۵۷ یا تونس

    ۲. فروپاشی تدریجی از درون: شبیه به شوروی یا آفریقای جنوبی

    ۳. مداخله‌ی خارجی: مشابه عراق یا لیبی

    ۴. گذار تدریجی از طریق فشار مدنی و ساختارمند: مانند کره جنوبی یا اروپای شرقی

    هر مسیر، هزینه و پیامد خود را دارد. اما بدون توافق گفتمانی و زبانی، حتی بهترین نقشه راه نیز شکست خواهد خورد. زیرا بدون زبان تفاهم، امکان اجماع وجود ندارد.

    آیا اگر مسیر پس از انقلاب عقلانی بود، به اینجا می‌رسیدیم؟

    تاریخ فرضی نمی‌سازد، اما تحلیل تاریخی می‌تواند ما را در فهم بهتر اکنون یاری دهد. اگر ایران پس از انقلاب ۵۷، به جای سرکوب گسترده‌ی نیروهای ملی، چپ و مذهبی مستقل، به سوی یک نظام متکثر، توسعه‌محور و مشارکتی حرکت می‌کرد، آیا امروز اسمی از «آقای رضا پهلوی» یا «بازگشت سلطنت» شنیده می‌شد؟

    به نقل از نیکی کدی در کتاب ریشه‌های انقلاب ایران، حذف نیروهای غیرهمسو با ولایت فقیه، عامل اصلی انحصارگرایی و به‌دنبال آن، ناکارآمدی ساختاری جمهوری اسلامی بوده است.

    نتیجه‌گیری: بازسازی زبان، پیش‌شرط بازسازی جامعه

    پیش از گذار سیاسی، باید گذار مفهومی را آغاز کنیم. بازتعریف مفاهیم، تغییر گفتمان، کنار گذاشتن واژه‌های پرکینه، و پذیرفتن امکان خطا در خویش، پیش‌شرط‌های بلوغ سیاسی‌اند.

    تا زمانی که یکدیگر را نه به عنوان مخالف، بلکه به عنوان “دشمن” ببینیم، ایران در گروگان خواهد ماند؛ نه فقط در گروگان جمهوری اسلامی، بلکه در گروگان میراثی از خشونت نمادین، تاریخی و زبانی که بر ذهن ما حکومت می‌کند.

    منابع:

    ۱. Foucault, Michel. The Archaeology of Knowledge. 1969.

    ۲. Arendt, Hannah. The Origins of Totalitarianism. 1951.

    ۳. Weber, Max. Politics as a Vocation. 1919.

    ۴. Keddie, Nikki R. Roots of Revolution: An Interpretive History of Modern Iran. Yale University Press, 1981.

    ۵. Hooglund, Eric. Twenty Years of Islamic Revolution: Political and Social Transition in Iran since 1979. Syracuse University Press, 2002.

    ۶. Beheshti, H. (Ed.) The Political Culture in Sweden: Consensus and Disagreement, Swedish Institute, 2008.

    ۷. Said, Edward W. Representations of the Intellectual. 1994.

    Leave a Reply

    Your email address will not be published. Required fields are marked *