‘شبی که برجام شکست’؛ تاثیر خروج آمریکا بر اقتصاد و سیاست ایران
تعدادی از کارشناسان و تحلیلگران برای صفحه ناظران، درباره پیامدهای خروج آمریکا از برجام و تاثیرات آن براقتصاد و سیاست ایران نوشته اند.
تلاش ترامپ برای برائت سیاسی از دولت اوباما/کامران متین، استاد روابط بین الملل در دانشگاه ساسکس
خروج آمریکا از برجام محصول تقاطع دو عامل عمده بود: تلاش ترامپ برای برائت سیاسی کامل از دولت اوباما و جلب رضایت رایدهندگان جمهوریخواه و محافظهکار، که در این ماههای منتهی به انتخابات میان-دورهای اهمیت ویژهای دارد، از یک سو، و کارزار دیپلماتیک عربستان و اسرائیل که نگران گسترش نفوذ ایران در منطقه هستند از سوی دیگر. اما محاسبه استراتژیک پشت سر این تصمیم میتواند مبتنی بر دو برآورد باشد: از سرگیری تحریمهای اقتصادی موجب تشدید بحران اقتصادی-سیاسی در داخل ایران خواهد شد که یا جمهوری اسلامی را از هم خواهد پاشید، یا آنرا به سوی کسب سریع سلاح هستهای سوق خواهد داد که بهانه لازم برای حملات هوایی و موشکی به تاسیسات هستهای و زیربنایی ایران را به آمریکا و همپیمانانش خواهد داد.
اما تجربه کوبا، کره شمالی، لیبی و عراق نشان داده که تحریمهای اقتصادی الزاما کارا نیستند و حتی میتوانند به تحکیم رژیم سیاسی موجود بیانجامند. تجربه عراق دوران تحریمها و سوریه نیز نشان میدهد که عملیات نظامی هوایی-موشکی هم، حتی در صورت ریسک پذیری ایران در تسریع غنیسازی و نظامی سازی برنامه هستهایش، بعید است به سقوط رژیم منتهی شود. به ویژه که آمریکا تمایلی برای مداخله مستقیم گسترده در منطقه ندارد.
ترامپی که اصرار بر بیرون کشیدن ۲۰۰۰ نیروی خود در سوریه دارد بعید است به عملیاتی در ابعاد اشغال عراق در ۲۰۰۳ تن دهد. به نظر میرسد که آنچه در سطح داخلی تعیین کننده خواهد بود وابسته دو عامل است که ماهیت و چند و چون آنها به سختی قابل پیشبینی هستند: اول اینکه طبقات سرمایهدار ایرانی تا چه اندازه علیرغم کاهش توانائیشان در انباشت ثروت به دلیل تحریمها و تداوم مداخلات پرهزینه ایران در منطقه هوادار وضع موجود باقی خواهند ماند؛ و دوم اینکه جناحهای مختلف حاکمیت تا چه حد قادر به حفظ انسجام سیاسی داخلی خود در حالت به وخامت گرائیدن وضعیت اقتصادی، بروز اعتراضات تودهای و عروج بحران جانشینی پس از مرگ آیتالله خامنهای خواهند بود.
فصل سختی که از نظام و مردم قربانی خواهد گرفت/ سعید برزین، تحلیلگر سیاسی
تاثیر خروج امریکا از برجام چندگانه است. اول در حوزه اقتصادی است. اینجا ضربه اصلی بر مال و جان ملت خواهد بود و از مردم کوچه و بازار قربانی خواهد گرفت. افزایش قیمتها، بیکاری در حد چند صد هزار نفر و مشکلات بانکداری بینالمللی تشدید میشوند. سرمایه گذاری خارجی و داخلی افت چشمگیر خواهد داشت
تاثیر دوم در سطح رفتار جامعه است. اینجا افکار عمومی بیش از پیش دو قطبی میشود و بخش اکثریت رای شناور و خاکستری مردد شده و از بستر اصلی سیاستورزی فاصله میگیرد و زمینه کند شدن حرکتهای قانونمند مدنی را فراهم میآورد. در شرایط جدید دو قطبی، بخشی از جامعه رادیکالتر و در برخورد با حکومت خشنتر خواهد شد و بخشی دیگر از جامعه در پشتیبانی از حکومت سرسختی نشان خواهد داد
تاثیر سوم در حوزه سیاست داخلی است. اینجا شاهد رقابت شدیدتر جناح تندرو با جناح اعتدالی خواهیم بود. حسن روحانی و اعتدالیون برای حفظ موقعیت جناحی خود تلاش خواهند کرد و شاید بدنبال یارگیری جدید از طریق باز کردن فضای سیاسی برود. اما نیروهای تندروی اصولگرا هیجانزده از اقدام ترامپ فرصت جدیدی برای تحکیم موقعیت خود پیدا خواهند کرد و برای زمین زدن جناح اعتدالی و محدود کردن جامعه مدنی فعالتر خواهد شد. نیروهای تندروی خارج از نظام صدای بلندتری خواهند داشت
تاثیر چهارم در حوزه سیاست خارجی است. اینجا دو جریان متناقض را شاهد خواهیم بود. دولت برای نزدیکی به اروپا و مذاکره در مورد نگرانیهای طرفین (از جمله تحریمها و رفتار ایران) تلاش خواهد کرد و از پشتیبانی نسبی تمامیت نظام و رهبر برخوردار خواهد بود. اما همزمان نیروهای تندروی سپاه برنامه توسعه و تحکیم موقعیت نظامی در منطقه را پیش خواهند برد و در برابر خط دولت ایستادگی خواهند کرد.
بهانه ای برای سرکوب و تاخیر در مطالبات/ شادی صدر، مدیرسازمان عدالت برای ایران
اعتراضات رادیکال دی ماه ۱۳۹۶ در شرایطی رخ داد که ماهها از اجرایی شدن توافق هسته ای گذشته بود اما برخلاف وعده های دولتمردان، مردم هیچ تغییری در وضعیت سفره خویش ندیده بودند. این اعتراضات گسترده در شرایطی به وجود آمد که جمهوری اسلامی نمیتوانست فساد اقتصادی گسترده هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا و آثار آن در گسترش فقر و فاصله طبقاتی، به گردن تحریمها بیندازد. با وجود اینکه این اعتراضات، به سرعت و با خشونت تمام سرکوب شد، اما تداوم شرایط پسابرجامی توام با گسترش فساد و ناکارآمدی حکومت، هر لحظه میتوانست مجددا جرقه های اعتراضات رادیکال را روشن کند.
اما خروج ترامپ از توافق هسته ای، این شرایط را به شکلی جدی تغییر خواهد داد و کار را برای مخالفان جمهوری اسلامی که مدافع حقوق بشر و دموکراسی هستند سخت تر از پیش خواهد کرد. با تصمیم ترامپ، از این پس به جمهوری اسلامی این بهانه را می دهد که فساد اقتصادی و فقر روزافزون را به گردن تحریم ها بیندازد. زمزمه تحریمهای بیشتر و تهدید جنگ، باعث خواهد شد تعداد بیشتری، مطالبات جاری خود را به عقب بیندازند و با احساس خطر درباره تمامیت ارضی و امنیت ملی، پشت سر سپاه و قاسم سلیمانی بایستند.
از سوی دیگر، از این پس هر نوع گزارشگری بی طرف و بدون خط کشی های سیاسی درباره نقض حقوق بشر و تلاش برای پاسخگو کردن مقامات مسئول، از سوی طیف بزرگتری از مدافعان جمهوری اسلامی و به خصوص اصلاح طلبان، با این عنوان که در خدمت تحریم و جنگ است بی اعتبار می شود. در این شرایط تازه بدیهی است که سرکوب صداهای مخالفی مانند معترضان دیماه، آسان تر و بی هزینه تر خواهد بود.
در یک کلام، خروج ترامپ از توافق هستهای، به مانند بیشتر تحولات جهانی در چهار دهه گذشته، به تثبیت و بقای جمهوری اسلامی خواهد انجامید.
آسیب به اقتصاد و جامعه مدنی/ مرتضی کاظمیان، تحلیلگر سیاسی
پیامدهای منفی خروج آمریکا از برجام و تصمیم ترامپ برای بازگرداندن تحریمها، تنها متوجه اقتصاد ضعیف و بحرانزده ایران نخواهد شد. افزایش محدودیت علیه اقتصاد ایران بهمعنای کاهش سرمایهگذاری خارجی و اختلال در اقتصاد نفتی و درنهایت تشدید فشار بر لایههای نابرخوردار و نیز تضعیف فزاینده طبقه متوسط فرهنگی خواهد بود. وضعی که بهگونهای قابل پیشبینی، خواستههای سیاسی و فرهنگی شهروندان را به زیر سایه مطالبات اقتصادی و نیز مشکلات معیشتی سوق خواهد داد.
درگیرشدن بیش از پیش لایههای اجتماعی نابرخوردار و متوسط با تأمین معیشت، به معنای بهحاشیهرفتن مقولههایی چون حقوق شهروندی، حجاب اجباری، مسدودسازی تلگرام، آزادی رسانه، حق فعالیت صنفی و سیاسی ـ تشکیلاتی، حق زنان برای ورود به استادیومها و موارد مشابه خواهد بود.
این، همزمان خواهد بود با تهییج راستافراطی و اقتدارگرایان مسلط در هسته اصلی قدرت، و افزایش فشار و محدودیت علیه کنشگران جامعه مدنی ایران با سانسور و ارعاب و سرکوب، به بهانه وضع جدید.
به بیان دیگر، جامعه مدنی و جنبشهای اجتماعی دموکراسیخواه و دغدغهدار حقوق بشر در ایران، بهگونهای فزاینده از سوی دو تیغه قیچی تحت فشار و تهدید قرار خواهند گرفت: فشارهای معیشتی و تنگناهای اقتصادی از سویی، و افزایش انسداد سیاسی و تهدید امنیتی از سوی دیگر.
افزایش مصائب اقتصادی لایههای نابرخوردار و کشیافتن رکود تولید و گسترش بیکاری، بروز و ظهور اعتراضهای خیابانی و شورشهای اجتماعی را نیز محتملتر میکند. وضعی که با سرکوب خشن حکومت، میتواند به تشدید اقتدارگرایی بیانجامد و از منظری دیگر به زیان دموکراتیزاسیون منجر شود.
همزمان، قابل پیشبینی است که هزینهکرد نظامی جمهوری اسلامی ـ و بهطور مشخص سپاه ـ افزایش یابد؛ رویکردی که بهمعنای اتلاف بیش از پیش منابع ملی خواهد بود؛ منابعی که باید صرف توسعه و رفاه ایرانیان میشد.
پایان روحانی/ احسان مهرابی، تحلیلگر سیاسی
شور و شعف نمایندگان عضو جبهه پایداری در مجلس هنگام آتش زدن برجام، نشانه ای از پایان روحانی و افزایش قدرت اصول گرایان تندرو است.
حسن روحانی همه تخم مرغ های خود را در سبد برجام گذشته و تا زمان تصویب آن سعی می کرد در حوزه سیاست داخلی با آیت الله خامنه ای مدارا کند. اینک رئیس جمهور ایران در حوزه سیاسی توفیق چندانی نیافته و با خروج آمریکا از برجام، دولت او دراجرای برنامه های اقتصادی و سیاست خارجی نیز شکست می خورد. از سوی دیگر جنگی شدن فضا امکان درگیری درباره موضوعاتی مانند فیلترینگ تلگرام و یا اقدامات سپاه پاسداران را کمتر می کند.
سخنان روز چهارشنبه آیت الله خامنه ای نیز نشان می دهد که او ازهم اکنون پشت دولت را خالی و خود را از مسئولیت مذاکره با اروپا مبرا کرده است.رهبر جمهوری اسلامی با این سخنان زمینه سازی می کند تا مسئولیت شکست احتمالی مذاکرات با اروپا و خروج احتمالی ایران از برجام را به گردن دولت بیاندازد.
همچنین با گفته های روز چهارشنبه آیت الله خامنه ای،دولت عملا به واسطه ای میان آیت الله خامنه ای و اروپا بدل خواهد شد.آنان از یک سو باید با اروپا مذاکره کنند و از سوی دیگر آیت الله خامنه ای را راضی به پذیرش شرط های جدید.
هرچند دراین میان رهبرجمهوری اسلامی نیز گزینه های چندانی پیش روی خود ندارد و سخنانش مانند سابق برای مبرا کردن خود از هر مسئولیتی است. خروج آمریکا از برجام همچنین باعث شده که گروه های تندرو دست بالا را در فضای سیاسی پیدا کنند و تا مدت ها دولت را به دلیل آنچه که «اعتماد» به غرب می خوانند ملامت کنند.
با این تفاسیر روحانی و طرفدارانش عملا برای باقی ماندن در قدرت اهرم های جدی ندارند و در این فضا تا مدتی سخن گفتن درباره حضور دوباره اصلاح طلبان در هرانتخاباتی نیز سخت شده است.خروج آمریکا از برجام اینک باعث پایان روحانی شده است،مگر اینکه تحولات باز به سمتی پیش بروند که آیت الله خامنه ای وادار به یک «نرمش قهرمانانه» دیگر شود.
دور خیز ناکام برای تغییر رژیم/علیرضا احمدیان، تحلیلگر امور بینالملل
به نظر میرسد امریکائیها به این نتیجه رسیده اند که با ایجاد فشار اقتصادی مضاعف بر دولت و ملت ایران میتوانند از خواستههای مشروع مردم استفاده کرده و زمینه را برای پروژه “تغییر رژیم” آماده سازند. موفقیت این امر به دلایل ذیل، در این مقطع زمانی، امکان پذیر نیست.
۱.اعتراضهای داخل کشور اگر چه نشانگر مشکلات اقتصادی و نارضایتیهای مدنی مردم است فاقد رهبری و استراتژی مشخص برای براورده کردن خواستههای خود است. به علاوه، جریان اصلاح طلب در انتخابات اخیر ریاست جمهوری و شوراها نشان داد که توانایی بسیج کردن ملیونها نفر را دارد. با توجه به بدتر شدن اوضاع اقتصادی و تشدید سرکوب آزادیهای مدنی مردم باید دید که آیا همچنان این جریان توانایی بسیج کردن مردم در حمایت از کاندیدهای خود در انتخاباتهای آینده دارد. قویتر بودن جریان رفورم امکان “تغییر رژیم” را کاهش خواهد داد.
۲. علی رغم حضور قدرتمند اپوزوسیون و لابیهای طرفدار این جریانات، در خارج از کشور، به نظر نمیرسد که آنها در داخل کشور طرفداران زیادی و یا مشروعیت مردمی داشته باشند. به علاوه، تکثر این گروه ها، فعالیتهای تاریخی برخی و عدم وجود رهبری واحد احتمال موفقیت این جریانها را کم میکند.
۳. اگر چه در آمریکا در مورد رفتار جمهوری اسلامی خصوصا در منطقه و نقض حقوق بشر توافق جامعای وجود دارد، دموکراتها و جمهوری خواهان در مورد مطلوبیت پروژهٔ “تغییر رژیم” اختلاف نظر دارند. با دو قطبی تر شدن هر چه بیشتر فضای سیاسی آمریکا، “تغییر رژیم” به عنوان راهبرد دولت آقای ترامپ قلمداد شده و حمایت اکثریت دموکراتها را نخواهد داشت.
۴. روسیه و چین که با جمهوری اسلامی روابط نزدیک اقتصادی، نظامی و سیاسی دارند، طبیعتا تشکیل حکومتی جدید در ایران که با کمک آمریکا و همسو با این کشور باشد را برنمی تابند و در جهت خنثی کردن این پروژه قدم برمیدارند. اتحادیه اروپا نیز به نظر نمیرسد که آمادگی حمایت از بی ثباتی دیگری در منطقه را داشته باشد.
مرگ آدرس خانه ما را هم دارد/ آسیه امینی، روزنامه نگار
این روزها بیشتر از اینکه به تحلیل و منطق و چرایی مسایلی که در حال رخ دادن است فکر کنم، مثل خیلیهای دیگر پریشان و نگرانم و دقیقتر اگر بگویم عصبانیام. عصبانیام چون سکان سیاست هم در ایران و هم در دنیا به دست مردمانی است که منافعشان در نزاع بیشتر تامین میشود. آنها به صلح و امنیت نیاز ندارند، نانشان از نزاع تامین میشود. به تیتر کیهان نگاه کنید! بشکن زنان به استقبال برجامسوزی رفته است. از سویی بسیاری از مردم چنان جان به لبشان رسیده از ستم و فساد که با ناامیدی به “مرگ یکبار، شیون هم یکبار” پناه میبرند.
امریکا را رها کنیم. چرا ما از امریکا و ترامپ یا اوباما انتظار تامین امنیت و اصلاح ایران داریم؟ آنکه باید برای این وطن دلسوزی میکرد خودش از درون در فساد و ستم غوطه میخورد.
بارها مردم تلاش کردهاند و به آنها فرصت دادهاند تا کشور را بیش از این به ورطه نابودی نبرند. چه شد؟ اصلاحاتی که روزی نوید امید میداد، سکوی پرتاب سیاستمداران حراف و مدعی شد که بر گردنه هر بحرانی حق مردم را به مصلحت فروختند، جامعه مدنیای که خواستههای مردم را قدم به قدم پیش میبُرد به فنا رفت و کسی دلش نسسوخت.
امروز از این حرفها آنقدر دور شدهایم که از هر اصلاحی فقط لاشهای برجا مانده برای طنز روزگار. مردم مثل کسانی که در درهای که در خطر سیل و ریزش سنگ گرفتار شده باشند، بین این دو انتخاب می کنند که کدام کمدردتر و کمهزینهتر است.
نه امیدی به تغییر شرایط سیاسی در شکل مسالمت آمیزش دارندونه چشم امیدی به سیاستمدارانی که در دیپلماسی هم به همان شیوه دلالان املاک پیش میروند. چندی پیش هم که صدای عقل از جماعت انگشتشماری برآمد که تا دیر نشده صلاح کار را به رفراندوم بسپاریم و دیگران را دعوت کردند تا با این خواسته همصدا شوند، مخالفخوانانی که هنوز چشم امید به یک «جمهوری اسلامی ایدهآل» دارند، چنان غضب و قهر کردندُ که انگار نه انگار خودشان از قربانیان همین سیستم تک صداییاند.
میخواهم کمی امید پیدا کنم تا این همه تلخ ننویسم، اما به چه و که دل خوش باید کرد؟ نه ظریف و نه روحانی جایی برای دفاع از عملکردشان و امید به اصلاح به جا نگذاشتند، نه شرایط اجتماعی و اقتصادی بهتر شد، نه از هزینههای گزاف جنگافروزی در خاورمیانه کاسته شد، نه دل حزبالله لبنان برای سفره خالی ایرانیان سوخت و نه یک دوست و متحد قابل اعتماد در همسایگانمان و جهان غرب برایمان باقی مانده است.
نمایندگان مجلس که دم میگیرند و پرچم امریکا را آتش میزنند و برایش طلب مرگ میکنند، غافلاند از اینکه مرگ آدرس خانه ما را هم دارد.
شبی که برجام شکست و اتحادیه اروپا ناکام شد/ فرزانه بذرپور، روزنامه نگار
دوازده سال مذاکره در یک شب و با نطق رئیس جمهور آمریکا از دست رفت و اتحادیه اروپا از بازیگر اصلی به سیاهی لشکر نمایش افول کرد. تا پیش از برجام، بسیاری از محققان نقش اتحادیه اروپا را نقشی حاشیه ای در مذاکرات ارزیابی میکردند که قادر به اجماع سازی دولتهای اروپایی بر سر یک سیاست مشترک در واکنش به غنی سازی هسته ای نیست. اما توافق برجام نقطه عطفی برای دوازده سال مذاکره سولانا، اشتون و موگیرنی، روسای دستگاه سیاست خارجی اتحادیه اروپا با ایران از یکسو و دولتهای اروپایی و آمریکا از سوی دیگر بود و به اروپا هویتی مستقل داد.
اتحادیه اروپا همواره نقش ترغیب کننده ایران را داشته است. وقتی فعالیت هسته ای نظنز توسط بازرس آژانس انرژی اتمی تایید شد، ایران ابتدا امضای پروتکل الحاقی مبنی بر تضمین صلح آمیز بودن برنامه هسته ای اش را رد کرد ولی با تلاش دیپلماتیک اتحادیه اروپا و وعده های اقتصادی آنها ایران پروتکل را پذیرفت و وارد یک چالش دوازده ساله برای اثبات صلح آمیز بودن برنامه هسته ای اش شد. با خروج آمریکا از برجام اگرچه محتوای برجام، برجاست ولی دیگر خالی از معناست. چرا که نفس این موافقنامه دستیابی به یک توافق مشترک بین ایران و آمریکا بود و حضور کشورهای اروپایی جنبه تضمین کننده داشت تا قوام دهنده. یعنی برجام میتوانست بدون اروپا باشد ولی برجام بدون آمریکا دستاورد ارزشمندی محسوب نمیشد.
اتحادیه اروپا نقش میانجی صلح را در اختلاف ایران و آمریکا برعهده داشت و اکنون چطور میتوان توافق صلح را همچنان معتبر دانست وقتی شاکی دیگر پایبند به ادامه توافق نیست. مذاکرات ایران و اتحادیه اروپا اولین و مهمترین تجربه دستگاه سیاست خارجی اروپا بود تا خود را به عنوان یک بازیگر مستقل در روابط بین الملل بیازماید. موفقیت برجام، موفقیت دستگاه سیاست خارجی اروپا بود و شکست برجام، ناکامی اتحادیه اروپا؛ از همین است که موگرینی دیگر به دوربین ها لبخند نمیزند.
دوراهی سازش یا بقا/ مهدی مهدوی آزاد، روزنامه نگار
نطق سهشنبه شب دونالد ترامپ با شمشیر تحریم و تهدید آغاز شد و با شاخه زیتونی غیرمنتظره پایان یافت. نکته مهمی که عمدتاً نادیده گرفته شده این است که دونالد ترامپ پس از بر هم زدن برجام و لفاظیهای جانبی آن، پیشنهاد یک «توافق پایدار» با «رهبران ایران» را روی میز گذاشت. این پیشنهاد منطقاً در ماههای آینده به مهمترین مساله در ساختار جمهوری اسلامی تبدیل میشود.
آن چه دولت آمریکا میخواهد یعنی مذاکره درباره فعالیتهای موشکی ایران و نقش جمهوری اسلامی در خاورمیانه در واقع همان برجام دو و سه روحانی است که توسط آیتالله خامنه ای در نطفه خفه شد. خط فکری مصالحه با آمریکا و حل و فصل منازعات موجود یک خط فکری قدیمی در حکومت روحانیون است و انجام مذاکره بر سر فعالیتهای موشکی یا موجودیت اسرائیل واقعاً امر محالی نیست.
مساله البته به این سادگی نیست. واضح است که در کوتاه مدت سقوط برجام به تقویت احساسات ضد آمریکایی و جناح تندرو منجر خواهد شد. تصمیم ترامپ در واقع تیر خلاص به وجهه عمومی حسن روحانی است. دولت او از این پس دولتی کاملاً روزمره و کارگزار خواهد بود که نه تنها در اجرای وعدههای خود شکست خورده، که آخرین سنگرها یعنی تلگرام و برجام را هم از دست داده است. دایره عمل سپاه پاسداران به بهانه حفظ امنیت یا دور زدن تحریمها گسترش خواهد یافت، سطح سرکوب و سانسور افزایش یافته و بخشی از ساز و کارهای دوران احمدی نژاد دوباره احیا میگردد. آیتالله خامنهای هم همچنان که در اولین واکنش خود به نمایش گذاشت در موضعی حق به جانب مینشیند و وجدان عمومی طبقه متوسط که تصمیم ترامپ را غیرقانونی و زورگویانه میداند نیز تا اندازهای با او همدلی نشان میدهد.
این اما اول داستان است. تردیدی نیست که روزهای سختی در انتظار اقتصاد داخلی است. مواجهات نظامی ایران و اسرائیل در سوریه و فشارهای بی امان محور واشینگتن – ریاض – تل آویو شرایط حکومت را بسیار پیچیده کرده. اعتراضات دی ماه زنگ خطر را به صدا در آورده. شکاف عظیمی میان ملت و حکومت است، جامعه به روزهای ناامیدی پس از وقایع ۸۸ بازگشته و دهها بحران ریز و درشت بر سر حکومت آوار شده است. مدیریت چنین فشار سنگینی برای ساختار ناکارآمد موجود بسیار دشوار و شاید حتی غیرممکن باشد.
در شرایطی که حکومت در دوراهی «سازش» یا «بقا» قرار گرفته، موافقت آیت الله خامنهای با چنین مذاکرات جامعی دور از انتظار نیست. همچنان که او در سالهای آخر احمدینژاد هم با مذاکرات محرمانه در مسقط موافقت کرد. خروج آمریکا از برجام در واقع جمهوری اسلامی را در مسیری بدون بازگشت قرار داده که انتهای آن یا مصالحه با جامعه جهانی یا تغییرات محتوایی در نظم سیاسی فعلی است.
تضمین به ایران، یا تضمین از ایران؟/ حبیب حسینی فرد، تحلیلگر امور بین الملل
از همان لحظات اول اعلام خروج آمریکا از برجام اروپاییها یک نفس تکرار کردهاند به قرارداد پایبند میمانند. این پایبندی اگر بخواهد جنبه واقعی به خود بگیرد باید متضمن عدم تمکین شرکتهای اروپایی به تحریمهای آمریکا باشد و به ایران اطمینان دهد که فشار تحریمی بر اقتصاد ایران به رغم تصمیم ایالات متحده به دوران قبل از برجام بازنخواهد گشت.
واقعیت ولی این است که اروپا چنین تجربهای از درافتادن اقتصادی با آمریکا را ندارد و تاکید و قول و قرارهای مقامهای سیاسی آن لزوما ملاکی برای رفتار شرکتها و موسسات اقتصادی اروپا نیست. اقتصادهای اروپا برای ادامه یا گسترش فعالیت در ایران از دولتهایشان تضمینهای حمایتی در برابر تحریمهای آمریکا طلب خواهند کرد، ولی دولتها با توجه به نقشی که مناسبات اقتصادی با آمریکا برای اتحادیه اروپا دارد بعید است که به چنین کاری که متضمن درافتادن با دولت و اقتصاد آمریکاست قادر باشند.
به این ترتیب اروپا به سختی میتواند به قول و قرار خود به ایران عمل کند و حافظ برجام با شرایطی نسبتا قابل قبول برای ایران باشد. ایران ولی میتواند در ۶ ماه آینده ایران امتیازهایی را در دست اروپا بگذارد که ایرادها و مشکلات واقعی و غیرواقعی آمریکا در رابطه با ایران را تا حدی بلاموضوع کند و آلمان و فرانسه و بریتانیا را در متقاعد کردن واشنینگتن در به جریان نیانداختن دستکم بخشی مهم از تحریمها در موضعی قوی قرار دهد. این امتیازها میتواند حرکت ایران به سوی تغییر در برخی از سیاستهای منطقهایاش باشد: یک دستکردن مواضع و سیاستها در گستره مسائل منطقهای و بینالمللی و خلع ید کردن نهادهای نظامی و امنیتی در این عرصه، دوریگزیدن رسمی از شعار و رویکرد معطوف به نابودی اسرائیل، وعده مساعد و تلاش در راستای ایجاد ساختارهای امنیتی مشترک در منطقه با وساطت اروپاییها که خطر واقعی یا کاذب ناشی از موشکهای ایران را هم بلاموضوع کند، تقویت نقش میانجگیری اروپا در مناقشه با عربستان و فرستادن سینگنالهایی جدی برای حل مناقشات منطقهای و پایان دادن به جنگ نیابتی با این کشور.
در یک کلام بیش از آن که اروپا برای حفظ برجام بتواند به ایران تضمین دهد، شاید این ایران است که به دلیل تاخیرها و تعللها و عدم استفاده به موقع از فرصتها (مثلا مذاکرات همهجانبه با دولت اوباما برای حل بسیاری از مناقشات دیرین که قبل از بحران هستهای هم وجود داشتند) حال باید مثل ماجرای اشغال سفارت آمریکا یا قبول قطعنامه ۵۹۸ یا قبول محدودیت غنی سازی تصمیمهای دقیقه نودی بگیرد و تضمینها و تغییراتی در عرصه سیاست خارجی خود به اروپاییها نشان دهد.
نقش دوپهلوی رهبرِ مذاکرات هستهای/ فرنوش امیرشاهی، روزنامه نگار
خروج آمریکا از برجام، اتفاق شوکهکنندهای نبود، اما اقدامات بعدی طرفهای درگیر در این قرارداد، گیجکننده و پیچیده است. هنوز معلوم نیست اروپاییها که تا اینجا، قاطعانه از توافق هستهای حمای کردهاند، چگونه میتوانند در مقابل تهدیدهای ایالات متحده ایستادگی و مفاد آن را مطابق آنچه تعهد دادهاند، به نفع ایران پیاده کنند.
در ایران کار برای دولت جمهوری اسلامی حتی سختتر است. روحانی و کابینهاش، از یک طرف باید با کشورهای باقیمانده در برجام مذاکره و برای زنده نگهداشتن آن چارهجویی کنند و از طرف دیگر با مصائب داخلی تصمیم آمریکا روبرو شوند.
بخشی از این مشکلات، پیچیدگیهای سیاست در ایران است. این اتفاق مجالی برای اقتدارگرایان ایجاد کرده تا در مقابل دولت عرض اندام کنند.
آیتالله علی خامنهای نیز در یک سخنرانی، موضعی دوپهلو گرفته و همانند مشی سیاسی بیش از یک دهه گذشتهاش در قبال پرونده هستهای، حاضر به پذیرش مسئولیت مستقیم راجع به برجام نشده است. رهبر جمهوری اسلامی، همواره در اظهاراتش، تصویری از یک منتقد جدی مذاکرات و توافقنامه نمایش داده و آنچه با مصالحه هستهای به دست آمد را توافقی مطلوب ندانست.
او در اظهارات روز چهارشنبه، ۹ اردیبهشت خود، عملکرد دولتمردان را زیر سوال برده و گفته که از اول هم رغبتی به پیموده شدن این مسیر نداشته است،اما بر خلاف تهدیدهای گذشتهاش برای عکسالعمل فوری، از اروپا خواسته تضمین دهند که زیر برجام نمیزنند. به این ترتیب وی از یک سو در پس پرده تمام آنچه که در حوزه فعالیتهای هستهای ایران میگذرد را مدیریت میکند،ودر همین حال در قامت مخالف مذاکرات، ظاهر میشود.
رهبر جمهوری اسلامی با پیش گرفتن چنین سیاستی، دو هدف دارد. نخست آنکه در پی حفظ پایگاه اجتماعی خود به عنوان رهبری در خط مقدم پیشبرد ایدئولوژی مبارزه با استکبار و سلطه غرب است؛ و دوم، میخواهد موقعیت مذاکرهکنندهگان را با وجود یک مخالف جدی در راس هرم قدرت، تقویت کند.
شبیه به تاکتیکی که دهه هشتاد، در دوران دبیری علی لایجانی بر شورایعالی امنیت ملی پیاده شد. و به گفته سیروس ناصری،از اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای در آن زمان، “برای اینکه غربی ها کمی بدانند مخالفینی هم در کشور هست”، چهره منتقد به خود گرفت و در این مخالفت تا آنجا پیش رفت که جملهاش مبنی بر اینکه “در غلطان دادیم و آبنبات گرفتیم” هنوز هم برایش دردساز است.
گمان میرود این بار نیز چنین سیاستی پیاده میشود. استراتژی قربانی کردن جایگاه دولت برای حفظ برجام و تقبل نکردن مسئولیت پیامدهای شکست آن.
نتیجه سیاستهای جمهوری اسلامی /نعیمه دوستدار، روزنامه نگار
خروج آمریکا از برجام بیعارضه نیست؛ به ویژه عواقب آن دامن مردم ایران را میگیرد اما به باور من این عواقب بیش از آنکه از سوی آمریکا و تحریمهایش صادر شود، حاصل طبیعی سیاستهای جمهوری اسلامی خواهد بود.
برای جمهوری اسلامی که بیش از دو سال است برجام را حاصل دیپلماسی اعتدالگرایانه خود معرفی کرده و ضعفها و ناکامیهای گذشته و حال را نتیجه ناکارآمدی دولتهای پیشین و تحریمهای سنگین جهانی دانسته و با این کار، با تبلیغات گسترده مردم را پیش و پس از برجام به پای صندوقهای رای کشانیده و حمایت آنها را جلب کرده، توضیح بحرانهای حاصل از نابسامانی اقتصادی مانند اعتراضات خیابانی دیماه ۹۶ و بالا رفتن قیمت ارز و فقر گسترده مردم کار سادهای نیست.
اکنون خروج آمریکا از برجام این فرصت طلایی را به دست حکومت داده تا با استفاده از آن ناتوانی خود را در تامین مطالبات مردم به گردن بازگردانده شدن تحریمها بیندازد و با بینیاز دانستن خود از پاسخگویی به غرب، بر نقض حقوق بشر در ایران و سرکوب اجتماعی و ایجاد تضییقات بیشتر برای فعالان سیاسی و مدنی، بیفزاید.
به این ترتیب، حتی پیش از آنکه تحریمها درهای جهان را به روی ایران ببندند، تندروهای داخلی فرصت تاخت و تاز خواهند یافت، ایران برای افزایش حضور نظامی خود در منطقه بهانه کافی خواهد داشت، کاسبان و چهرههای تازه لابیگری و پولشویی پا به عرصه وجود خواهند گذاشت و حاکمیت دلیلی برای ارائه توضیح درباره سرنوشت سرمایههایی که در دوران لغو تحریمها به ایران منتقل شد و مردم سهمی از آن نیافتند، نخواهد داشت.
در چنین شرایطی، وضعیت معیشت و زندگی اجتماعی مردم گرچه ممکن است بدتر شود، اما خود مردم شرایط را از آنچه هست فاجعهبارتر تصور خواهند کرد.
آستانه تحمل ایران چقدر است/ علی رنجیپور، روزنامهنگار
خروج آمریکا از برجام حتی اگر به معنی پایان برجام نباشد، عواقب ناگواری برای جامعه ایران به دنبال دارد. اقتصاد ایران در حال حاضر در وضعیت شکنندهای است و نظام سیاسی و اجتماعی کشور در وضعیت بحرانی و در آستانه فروپاشی قرار دارد.
تابآوری جامعه ایران در حال حاضر بسیار پایین است، به مراتب پایینتر از سالهای ۹۰ تا ۹۴ که تحریمهای بینالمللی به رهبری ایالات متحده آمریکا، عرصه را بر ایران تنگ کرده بود.
۱- نگاهی به آمار رشد اقتصادی ایران در سالهای اخیر نشان میدهد، وضعیت اقتصادی ایران تا چه اندازه وابسته به برجام و نفت است. اگر تحریمها آن طور که آمریکاییها گفتهاند پیش برود،سقوط قابل ملاحظه اقتصاد ایران در سال ۲۰۱۸ دور از انتظار نیست. این در حالی است که حتی با پیشبینی رشد اقتصادی مثبت و پایدار هم، امیدی به رفع و رجوع بحران تولید در ایران و سایر بحرانها نبود.
۲- اقتصاد ایران ظرفیتهای بازتولید داخلی خود را از دست داده است. به طور مشخص در مسکن هر چه ممکن بود طی سالهای ۹۰ تا ۹۴ ساخته شد تا چیزی برای روز مبادا باقی نماند. مسکن پناهگاه دولت احمدینژاد و یکی، دو سال اول دولت روحانی، برای فرار و به عقب انداختن اثرات تحریم بود، اما روشن است، در حال حاضر چیزی از مسکن در اقتصاد ایران باقی نمانده و شیره جان ساختوساز به عنوان یک اقتصاد مستقل و داخلی به طور کامل مکیده شده است .
۳- حوزه تاثیر تحریمها اقتصادی است، اما تبعات اصلی آن در حوزه اجتماعی نمایان خواهند شد. افزایش قابل ملاحظه ۵۰درصد بیکاری (صرف نظر از اینکه تقصیر دولت است یا نیست)، کاهش قدرت خرید و سقوط پول ملی به اندازه کافی و ملموس روی جامعه اثر گذار بوده است. نشانههای یاس و ناامیدی در جامعه ایران و حتی نخبگان رسمی و غیررسمی آشکارا پیدا است و آثار از بین رفتن سرمایه اجتماعی به طور واضح مشخص است. در چنین وضعیتی خروج برجام و تحریمهای تازه ویرانگر خواهند بود.
۴- اثرات بحرانهای زیستمحیطی در سالهای اخیر به طور محسوسی برای همه لایههای جامعه نمایان شده. بحران محیط زیست به خودی خود اثرات اقتصادی، اجتماعی و امنیتی زیادی دارد و توان تحمل و تابآوری جامعه ایران را پایین میآورد. ترکیب هر بحران دیگری با آن اثرات تخریبی تصاعدی دارد.
۵- بحرانهای سیاسی و امنیتی ایران در ماههای اخیر نشانهای روشن از پایین آمدن آستانه تحمل جامعه ایران است. آنچه در یک سال اخیر در ایران گذشته نشان میدهد، عرصه حتی از سالهای پایانی دهه ۸۰ بر جامعه ایرانی تنگتر است.
۶- سایه جنگ بالای سر ایران سنگین است. خروج آمریکا از برجام این سایه را سنگینتر میکند. چهار سال پیش هم اگرچه احتمال جنگ وجود داشت، اما وضعیت خاورمیانه به اندازه امروز ناپایدار نبود.
روی کاغذ اگرچه برجام همچنان برقرار است، اما روی همان کاغذ و بر اساس حساب و کتابهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، ایران در آستانه فروپاشی قرار دارد.
البته باید منتظر ماند و دید نه روی کاغذ که در عالم واقع چه خواهد شد.
بی بی سی