نکته‌ای بر یک نوشته درباره بحران کنونی ایران

حبیب پرزین در تاریخ ۳۰ سپتامبر نوشته‌ای تحت عنوان بحران کنونی ایران و بحث گذار به دمکراسی منتشر کرده است. به جرات می‌توان گفت که این نوشته یکی‌ از بهترین، دقیق‌ترین و مستدل‌ترین نوشته‌های سیاسی است، که تاکنون، تا آنجا که من در جریان هستم، نگاشته شده. به همین دلیل لازم است که از دیدگاه‌های متفاوت به این نوشته بنگریم و البته با نگاهی‌ انتقادی. نکته کلیدی در نوشته او این است که می‌ نویسد:

«در ایران هیچ‌گاه سه نیروی دولت اصلاح‌طلب، جنبش وسیع توده‌ای و فشار خارجی به‌طور هم‌زمان وجود نداشته‌اند. درزمانی که جنبش سبز به وجود آمد، احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور بود و فشار خارجی وجود نداشت. زمانی که فشار خارجی به خاطر برنامه اتمی ایران افزایش یافت، جنبش توده‌ای وجود نداشت. تنها هم‌زمانی عمل هر سه نیرو ممکن است بتواند در ایران تغییرات ساختاری به وجود آورد.»

به نظر من باید در این رابطه این پرسش را عنوان کرد: چرا تاکنون همزمانی عمل این سه نیرو ممکن نبوده است؟ اگر به پاسخی به این پرسش برسیم، شاید بتوان به پاسخی در ارتباط با تغییرات ساختاری نیز رسید.

پاسخ من به این «چرا» این است:

در ابتدا باید به این سه نیرو یک نیروی چهارمی و تعیین کننده‌ای نیز افزود: بحران اقتصادی به عنوان فشار درونی. پس چهار فاکتور وجود دارند که خود را به عنوان «نیرو» نشان می‌دهند: دولت اصلاح‌طلب، جنبش وسیع توده‌ای و فشار خارجی و فشار داخلی‌ که منظور اقتصادی است.

به عبارت دیگر فشار خارجی‌ به مفهوم تحریم‌های اقتصادی همیشه بوده ولی‌ بحران اقتصادی در ایران تنها ناشی‌ از این فشار نیست، بلکه نتیجه ناکارمدی حکومت و بر باد دادن سرمایه ملی‌ و بودجه‌های دولتی برای اهداف شیعه‌گری توسط دستگاه ولایت فقیه است.

دوم اینکه بین این چهار نیرو یک رابطه علت و معلولی وجود دارد که هم‌زمانی آنان را تا اندازه‌ای دشوار می‌سازد. از این‌رو ذکر این نکته لازم است که جنبش وسیع توده‌ای می‌تواند در دو شرایط متفاوت رشد کند:

۱. گشایش فضای سیاسی و رشد خود آگاهی‌ مردم در حق دفاع از خود و به ویژه در مورد قشر متوسط که ترسی برای از دست دادن چیزی نداشته باشد، موتور چنین جنبشی قشر متوسط است. جنبش سبز چنین خصلتی داشت و نتیجه فضای تا حدی باز سیاسی در دوران خاتمی بود. دلیل اصلی‌ عدم موفقیت این جنبش آن بود که مصادف با یک بحران اقتصادی نبود، که بتواند اعتماد قشرهای پایین را به خود جلب کند. عواقب چنین جنبشی به طور مثبت تا اندازه‌ای قابل پیش‌بینی‌ است.

۲. بحران اقتصادی درونی می‌ تواند، اگر قشر متوسط به آن بپیوندد، به جنبشی فراگیر بیانجامد. موتور چنین جنبشی قشر های پایین جامعه است. این در صورتی ممکن است که کمی‌ فضای سیاسی باز شود که بتواند قشر متوسط را به خود جلب کند. چنین بحرانی‌ در حال رشد است اما اینکه آیا قشر متوسط به آن بپیوندد بستگی به چنین فضایی دارد. اگر چنین امری صورت نگیرد، نهایی‌ترین شکل آن شورش اجتماعی، انقلاب یا هرج و مرج است که می‌تواند، هم به یک دیکتاتوری جدیدی یا به یک دمکراسی برسد. یعنی‌ عواقب آن قابل پیش بینی‌ نیست یا به سختی قابل‌پیش‌بینی‌ است.

در رابطه علت و معلولی بین این چهار فاکتور مشاهده می‌‌کنیم که وجود دولت روحانی معتدل که شاید بتوان در یک مفهوم «بسیارگسترده» آن را اصلاح‌طلب نیز نامید، در اصل نتیجه فشار خارجی‌ در رابطه با پروژه اتمی است. بدون چنین فشاری آقای خامنه‌ای و دستگاه ولایت با توجه به تجربه احمدی‌نژاد هیچ نیازی به انتخابات نداشت. او آلترناتیو‌های خیلی‌ بهتری در سپاه برای چنین پستی دارد. آقای خامنه‌ای به روحانی احتیاج دارد چون می‌داند که تنها با وجود او می‌توان به یک سری توافق‌هایی‌ با خارج برای کم کردن فشارهای خارجی‌ رسید. پس اینجا هم یک رابطه علت و معلولی می‌بینیم: فشار خارجی‌ توانسته است تا حد زیادی برای استقرار یک دولت اعتدال، موثر و تا به امروز نقش مثبت و مهمی‌ در ساختار کنونی قدرت در درون جمهوری اسلامی داشته باشد.

از سوی دیگر وجود این فشار خارجی‌ نتیجه همان سیاست‌های شیعه‌گری دستگاه ولایت فقیه است. توافق اتمی مشکل جمهوری اسلامی و دلیل فشار خارجی‌ نیست بلکه این سیاست توسعه‌طلبانه و شیعه‌گری منطقه توسط جمهوری اسلامی است که موجبات فشار خارجی‌ را فراهم آورده است. جمهوری اسلامی فکر می‌کند که با دولت آقای روحانی بتواند کمی‌ از این فشار بکاهد. ولی‌ دولت آمریکا تنها در صورتی آمادگی برای رفع این فشار نشان می‌دهد، که جمهوری اسلامی دست از این دخالت‌های منطقه‌ای بردارد.

بنابراین:
– شیعه‌گری دستگاه ولایت فقیه که با آقای خمینی و با بنیانگذاری حزب اله لبنان آغاز شد، بنیادی‌ترین سرمایه ایدولوژیک نظام ولایت فقیه است. کناره‌گیری از این پروژه به مفهوم پایان دستگاه ولایت است، زیرا در این‌صورت این دستگاه خوراک ایدئولوژیک دیگری برای حامیان خود ندارد.

– به همین دلیل اگر دستگاه ولایت بر این پایه ایدئولوژیک خود بماند و دولت خود را نیز همچنان به آن متعهد سازد، فشار های خارجی‌ ادامه خواهد داشت و به همین دلیل دامنه بحران اقتصادی در ایران نیز گسترده‌تر می‌شود.

– با رشد بحران اقتصادی امکان جنبش نوع دوم بیشتر می‌شود. امروز شاهد هستیم که معلمین نیز به عنوان نماینده بخشی از قشر متوسط نیز به این جنبش‌های صنفی پیوسته‌ا‌ند. این جنبش‌های اجتماعی می‌توانند در صورت بی‌تفاوتی حاکمیت و شدت گرفتن بحران اقتصادی به یک جنبش فراگیر بیانجامند که تحت کنترل هیچ جریان سیاسی نمی تواند باشد.

– در ارتباط با فشار خارجی‌ اپوزیسیون نقش چندانی ندارد. به این مفهوم که چه ایده چپ افراطی که خواهان حمله نظامی و دخالت شدیدتر است و چه ایده راست افراطی که به دنبال لغو تمامی این فشارها از سوی خارج است، در عمل نقشی‌ بازی نمی‌کنند. این فشارها، تا آنگاه که دستگاه ولایت از دکترین شیعه‌گری خود بازبینی‌ نکند ادامه خواهند داشت.

– اپوزیسیون چه در داخل و چه در خارج باید به دنبال افشاگری این سیاست انتحاری دستگاه ولایت فقیه و خواهان قطع کمک‌های مالی‌ به ویژه به حزب‌اله لبنان و جلوگیری از سیاست توسعه‌طلبی در منطقه که ضد منافع ملی‌ ایران است، باشد.

حزب اله لبنان برای ایران یک پروژه پیشباز برای تمام منطقه است. حکومت ایران سالیانه میلیاردها دلار در اختیار این گروه می‌گذارد. نتیجه آن این است که این کشور هم در درون خود با مشکلات بزرگ مواجه است، که همواره در نزدیکی‌ پرتگاه یک جنگ داخلی‌ قرار می‌گیرد، و هم با چنین دخالتی دشمنان زیادی برای ایران در منطقه پرورانده شده است. حکومت ایران به دنبال پیاده کردن همین دکترین حزب الهی در بحرین، سوریه، عراق و یمن است. در بحرین و عراق ظاهرا چنین طرحی به شکست انجامیده ولی‌ رژیم هنوز به دنبال آن است.

سیاست‌های ایران در خدمت پنتاگون و تمامی حکومت‌های راست در منطقه از جمله اسرائیل و عربستان است. ما به عنوان اپوزیسیون باید از رژیم خود شروع کنیم و با تمام انرژی بخواهیم که حزب‌اله را رها کند و از دخالت در منطقه کنار کشد. اینکه عربستان و ترکیه چه می‌کنند، کار اپوزیسیون این کشورها است. مردم ایران هیچ نفعی از این دخالت‌ها ندارند.

ایران این توانایی را ندارد که یک «ابرقدرت منطقه‌ای» باشد. نگاه کنیم به کشورهای دیگر که بدون چنین رویای ابرقدرتی، با تکامل صنعتی به بزرگترن قدرت‌های دنیا تبدیل شده‌ا‌ند. حکومت ایران باید به جای چنین ابرقدرت‌بازی به رشد اقتصادی و پیشرفت صنعتی در عرصه دیجیتالی و صنعت آلترناتیو برسد. این پول‌ها را باید در ایران در این جهت سرمایه‌گذاری کرد و نه به حزب‌اله لبنان یا سوریه بخشید.

تحریم‌ها به نارضایتی بیشتر مردم در دخالت‌های منطقه‌ای انجامیده است. ولی‌ صرف نظر از این نارضایتی‌ ما باید به عنوان اپوزیسیون در این عرصه روشنگری کنیم که منافع ملی‌ ما در کجاست. ایران می‌تواند با پتانسیل اقتصادی که دارد، از ژاپن و کره جنوبی هم سبقت بگیرد اگر به طور اساسی‌ دیدگاه اسلام‌گرایانه خود را ترک کند و در کشور سرمایه‌گذاری کند و به جای دشمن، دوست بیافریند. دشمن آفرینی کد سیاست توتالیتاری است. به همین دلیل سیاست خارجی‌ حکومت ایران ادامه همان سیاست داخلی او است و «به عکس». اگر ایران به چنین سیاست‌های خارجی‌ شیعه‌گرایانه پایان دهد، امکان یک تحول اساسی‌ در سیاست داخلی‌ در جهت مثبت نیز افزایش می‌ یابد.