«از خود گذشتگی» خاتمی،‌ یعنی تن دادن به وضع موجود

«از خود گذشتگی» یعنی به وضع موجود تن دهید، زیرا «آلترناتیوی برای جمهوری اسلامی وجود ندارد»!‏

زمانی که در شرایط امروز ایران از وجود بحران صحبت به میان می‌آید عمدتا به دو بحران بسیار جدی اشاره می‌‏شود؛ بحران‌های درونی حاکمیت جمهوری اسلامی و بحرانهای بین‌المللی ناشی از تنش با دولت‌های غربی، به‌ویژه ‏دولت فعلی امریکا. انعکاس این بحرانها در جامعه و ملت ایران اما به اشکال دیگری از جمله عدم اطمینان و اعتماد ‏به توانایی حکومت اسلامی در حل این بحرانها و ترس از آینده مبهم و پرخطر ظاهر می‌شوند. از این نظر بهتر است ‏به‌جای صحبت از جامعه و ملت بحران‌زده ایران، از جامعه‌ای صحبت کرد که سایه‌های ترس، یاس و بی‌اعتمادی به ‏آینده بر او سنگینی می‌کنند.

این سایه سنگین نا امیدی و ترس اما بر خلاف پدیده بحران که به‌طور قانونمند ناپایدار است و خواه ناخواه سرانجام ‏به لحظه تحول بنیادی نزدیک خواهد شد، ممکن است بسیار پایدار بماند و حتی بخشی از فرهنگ و نوع نگرش مردم ‏نسبت به شرایط زمان حال خود گردد. به همین سبب، حکومت‌ها، حتی دولت‌های مدرن امروزی، با آگاهی از این ‏واقعیت همواره سعی کرده و می‌کنند که یا مردم را همچنان در شرایط یاس، ترس و رخوت ناشی از آن نگاه دارند و ‏یا به اشکال مختلف در باور آنها بنشانند که جایگزین بهتری برای شرایط موجود نیست و بنابراین باید با آن ساخت؛ و ‏از این طریق نزدیک شدن به نقطه تحول را به تاخیر بیندازند و برای حاکمیت خود زمان بخرند.‏

حکومت جمهوری اسلامی نیز با آگاهی کامل از شرایط بحرانی خود همواره سعی کرده که از این مکانیزم استفاده ‏کند و امید به آینده‌ای بهتر را در نطفه خفه و به مردم بباوراند که جایگزینی برای این رژیم وجود ندارد. در این میان ‏اما اصلاح‌طلبان نیز پس از شکست‌های پی در پی خود در اصلاح نظام جمهوری اسلامی، به‌دلیل ناتوانی در عبور ‏ایدئولوژیک، عملی و احساسی از این نظام و به‌طور کلی پشت سر گذاشتن و فراموش کردن انقلاب اسلامی و بدنبال ‏آن یاس و نا امیدی و رخوت، و یا شراکت در رانت قدرت، منافع خود را در این می‌بینند که هم‌صدا با دیگر بخش‌های این نظام به مردم بقبولانند که جانشینی بهتر برای این نظام وجود ندارد، و بهتر است به‌قول محمد خاتمی رهبر ‏اصلاح‌طلبان، از خود گذشتگی کنند و باردیگر در انتخابات مهندسی شده شرکت نمایند.

در این میان اما تا کنون تلاش‌های اپوزیسیون جمهوری اسلامی برای شکستن چرخه باطل بین یاس، ترس و بی‌‏اعتمادی مردم از یک سو و سیاست و برنامه حکومت جمهوری اسلامی برای محو و نابود کردن امید به یک ‏آلترناتیو بهتر از سوی دیگر، ناموفق مانده‌اند. زیرا بخشی از اپوزیسیون، مانند مجاهدین خلق، از همان آغاز ‏مبارزات خود، بدون اینکه شرایط عینی و ذهنی فراهم باشند، آلترناتیو مورد نظر را اعلام کردند؛ آلترناتیوی که کاملا ‏اراده‌گرایانه و تمرکزگرا بود و به همین دلیل نیز نه این چرخه باطل را متوقف نمود و نه توانست حمایت سایر ‏بخش‌های اپوزیسیون را جلب نماید. در این راستا بود که این نیروی سیاسی روز به روز منزوی‌تر گردید و برای ‏ادامه بقا راهی جز جلب حمایت‌های مالی، لجستیکی و نظامی دول خارجی در برابر خود ندید.

در سوی دیگر طیف اپوزیسیون اما موضوع آلترناتیو در نزد سایر بخش‌های اپوزیسیون فقط در حد یک جامعه ایده‌‏آل و اتوپیایی و یا نوستالژی باقی مانده است و کمتر نیروی سیاسی توانسته در کنار طرح جامعه ایده‌آل و اتوپیایی ‏خود فرم و شکل آلترناتیو را به‌طور مشخص ارائه کرده و راه رسیدن به آن را تعیین کند. حتی بخش عمده نیروهای ‏سیاسی برخاسته از بستر چپ نه تنها به‌تدریج از طرح ایده آلها و آرمان‌های خود صرف نظر کردند و سندرم گریز از ‏ایدئولوژی دامن آنها را نیز گرفت، بلکه حتی در زمینه ارائه یک آلترناتیو و فرم مشخص برای نظام آینده ایران ‏کوتاهی‌های بسیار نمودند. این بخش از نیروهای چپ در ادامه راهی که از سالهای اول انقلاب اسلامی آغاز کرده ‏بودند بخش اعظم سرمایه‌های سیاسی و تشکیلاتی خود را در خدمت حمایت از اصلاح‌طلبان با امید رفرم از طریق ‏صندوق رای قرار دادند. سیاست و راهبردی که نه تنها چرخه باطل یاس و پندار عدم وجود یک آلترناتیو را نشکست ‏بلکه همگام و همراه با اصلاح‌طلبان حکومت اسلامی زمان بیشتری برای به تعویق انداختن بحران‌های برگشت‌‏ناپذیر و سرانجام سرنگونی آن در اختیار زمامداران اسلامی قرار دادند.

البته سندرم گریز از ایدئولوژی و عدم پیگیری جدی در تحقق ایده‌آلها و به‌دنبال آن تن دادن به این واقعیت تحمیل شده ‏توسط قدرت‌های حاکم که آلترناتیوی برای وضعیت فعلی و نظام سیاسی-اقتصادی حاکم وجود ندارد، فقط مختص ‏نیروهای چپ ایرانی نیستند. سوسیال-دمکرات‌های‌های اروپایی نیز از دهه‌ها پیش دچار این سندرم شده‌اند و همراه ‏با نیروهای لیبرال و راست میانه به این باور رسیده‌اند که آلترناتیوی برای نظام سیاسی-اقتصادی حاکم و سیستم ‏مالی آن وجود ندارد و حداکثر می‌توان اصلاحات و رفرم‌هایی را از طریق صندوق رای و انتخابات به پیش برد.

نکته قابل تامل این است که در رابطه با نیروهای چپ سنتی پارادوکسی دیده می‌شود که پاسخ به آن چه بسا بتواند ‏راه گشای شرایط امروز ایران نیز باشد. به این معنی که از یک طرف نیروهای مزبور همچنان در نظر و تئوری از ‏ایده الهای چپ و نظام مطلوب خود دفاع می‌کنند، اما از طرف دیگر در عمل قادر به ارائه یک فرم مشخص و ‏کاربردی برای تحقق این ایده آلها و ارائه یک آلترناتیو برای شرایط موجود نبوده اند؛ و یا از طرح جدی آن پرهیز ‏کرده‌اند. علت اصلی را شاید بتوان در گریز این نیروها از نگاه ایدئولوژیک به شرایط موجود و پرهیز از طرح‌های ‏ایده آلیستی و اراده گرایانه جستجو کرد.

پس از شکست نظامهای سیاسی-ایدئولوژیک که مدعی تحقق یک جامعه ایده آل و اتوپیایی بودند، این پئدار خود را ‏بر اذهان بسیاری از اندیشمندان چپ بتدریج تحمیل می‌کند که اصولا راهبرد تحقق و تثبیت اراده گرایانه اهداف و ‏ایده آلها اشتباه بوده است؛ زیرا این تلاشها در واقعیت امر به استبداد و نظامهای توتالیتر منتهی شده‌اند. در کنار ‏این پندار باید این واقعیت را نیز اضافه کرد که در رابطه با نیروهای چپ در جهان سوم از جمله ایران ایده راه رشد ‏غیر سرمایه داری از طریق همگرایی با طبقه خرده بورژوا و حتی کمک به آن در رسیدن به قدرت، در تثبت و ‏ماندگاری این پندار که دنبال یک آلترناتیو چپ نباید بود، نیز بسیار موثر بوده است.

به اعتقاد نگارنده مشکل اصلی در شکل‌گیری این پارادوکس و در پی آن تن دادن به شرایط موجود و دنباله‌روی از ‏تحولات آن به این واقعیت باز می‌گردد که در سنت نیروهای چپ و انقلابی مشاهده می‌کنیم که وظایف تدوین و ‏اجرای راهبردها و راهکارهای سیاسی و مبارزاتی و سرانجام سرنگونی نظام حاکم و ساختن یک آلترناتیو جدید، به ‏عهده همان کسانی بوده‌اند که ایده‌آل‌های اولیه و اصول کلی و ایدئولوژیکی نظام مطلوب را فکر و پرداخته و ‏سرانجام تدوین نموده‌اند. از جمله لنین و مائو و در رابطه با ایران خمینی که هم ایدئولوگ و نظریه‌پرداز بودند و ‏هم به‌عنوان یک استراتژیست و رهبر سیاسی وارد عرصه مبارزه با نظام‌های حاکم در زمان خود شدند و کتاب‌های ‏آنها کتاب مقدس طرفدارانشان بود.‏

تجربه اما نشان داده است که تمرکز فعالیت‌های نظری و فکری برای خلق و تئوریزه کردن ایده‌آل‌ها و آرمان‌ها از ‏یک سو و رهبری و پیش‌برد راهبردها و راهکارهای سیاسی از سوی دیگر، در وجود یک فرد و یا تعداد محدودی ‏از نخبگان عملا به استبداد و توتالیتاریسم ختم شده است؛ به‌طوریکه نتایج بسیار مخرب و اسفناک از این تمرکز ‏موجب گردیده است که حتی اصول اولیه و آرمان‌ها و ایده‌آل‌ها زیر سوال بروند و یا حداقل اینکه بسیاری را به این ‏نتیجه برساند که تا تحقق این ایده‌آل‌ها راه بسیار بسیار دشواری در پیش است و بهتر است با شرایط واقعا موجود راه ‏آمد و به الزمات آن تن داد.

در واقع کلید حل این پارادوکس در خود همان مشکل اصلی که در فوق به آن اشاره شد نهفته است. به این معنی که ‏اگر وظیفه تعیین و انتخاب آلترناتیو و تحقق آن از دوش نیروهای پیشتاز برداشته شود و به‌عهده مردم واگذار گردد، که ‏خود نوع نظام آینده را مشخص نمایند، به‌طور قطع خطر و آسیب‌های ناشی از تمرکز دو وظیفه نظریه‌پردازی، تبلیغ و ‏آگاهی بخشی از یک سو و تعیین و تحقق آلترناتیو از سوی دیگر بر دوش رهبر و یا تعداد محدودی از نخبگان کاسته ‏و کمتر می‌گردند. به‌عبارت دیگر نیروهای فعال سیاسی و رهبران اپوزیسیون باید وظیفه دیگری بر دوش گیرند از ‏جمله، همچنان بر آرمان‌های خود و طرح نظری نظام مورد نظر خویش پافشاری کنند و به اشکال مختلف آن را تبلیغ ‏نمایند، حتی آلترناتیو مورد نظر خود و توانایی تحقق آن را نیز ارائه و تبلیغ نمایند، اما ساختن و بر پا کردن نهایی نظام ‏جایگزین را به مردم و به انتخاب آنها واگذار نمایند.

در شرایطی که سایه‌های یاس و بی‌اعتمادی سنگین و گسترده شده‌اند، نیاز اصلی مردم ما روحیه گرفتن، امید به ‏آینده و اعتماد به نیروهای سیاسی است. اما امید و اعتماد با سیاست‌هایی که از بالا تعیین و اعمال می‌شوند و ‏اراده‌گرایانه قصد تحمیل یک آلترناتیو از قبل مشخص شده را دارند، بوجود نمی‌آیند و قطعا بر ضد خود عمل می‌‏کنند. در واقع قبل از ارائه یک آلترناتیو مشخص برای شرایط موجود باید در درجه اول حباب یاس و رخوت و این ‏پندار که آلترناتیوی برای این رژیم وجود ندارد و به‌قول محمد خاتمی بهتر است با از خود گذشتگی شرایط کنونی را ‏پذیرفت و تن به انتخابات مهندسی شده داد را شکست و از هم درید.

در چنین شرایطی باید بیش از پیش بر آرمانهای بزرگ ملت ایران برای تحقق آزادی، رفاه و رشد و ترقی تاکید نمود و ‏از این طریق با یاد آوری مبارزات و تلاش‌های این ملت در راه تحقق این آرمان‌ها به مردم روحیه داد. در چنین ‏شرایطی باید به مردم نشان داد که امکان عبور از این نظام حتی در شرایط پر بحران کنونی همواره وجود داشته و ‏خواهد داشت، اما عبور موفقیت‌آمیز از این نظام در درجه نخست به همت و تلاش خود مردم وابسته است. در این ‏رابطه باید به مردم اطمینان داد که خود آنها نوع نظام سیاسی آینده و جانشین جمهوری اسلامی را تعیین خواهند ‏نمود و فعالین و جریانات سیاسی مستقل باورمند به وجود یک آلترناتیو برای شرایط کنونی، بدون تحمیل یک ایده ‏خاص، آماده‌اند که این دوران گذار را فقط مدیریت کنند و آن را در سطح جهانی منعکس نمایند.

https://haghaei.blogspot.com