باز هم خاتمی و باز هم انتخابات
آقای خاتمی از همگان دعوت کرده که در انتخابات شرکت کنند حتی اگر کاملا مخالف حکومت باشند. این فراخوان نه تنها مورد قبول مخالفین حکومت نیست، بلکه جمع وسیعی از اصلاحطلبان نیز پذیرای آن نیستند و پارهای از آنان علیه آن موضع گرفته اند. جالبتر آن که صحبتهای تا چند ماه پیش ایشان نیز این حال و هوا را نداشت و میگفتند حکومت چنان در نظر مردم غیرقابل قبول شده که حتی دعوت امثال ایشان نیز مردم را به پای صندوقهای رایگیری نمیآورد. لذا کمتر کسی پیشبینی این فرخوان را میکرد. شرکت در انتخابات بدون اصلاح قانون انتخابات، از جمله محدود شدن اختیارات شورای نگهبان.
افراد برای شرکت در انتخابات دو عامل را در نظر میگیرند یکی سیاستهای حکومت و عملکرد آن در رابطه با مردم و دیگری عوامل بیرونی و امنیت کشور . درجه تکیه بر هریک از این دو سبب تفاوت نظر در شرکت در انتخابات می شود.
طیفی از مردم بر آنند که بدون اصلاح قانون انتخابات و ایجاد شرایطی که انتخابات سالم صورت بگیرد و مردم آزادانه نمایندگان واقعی خود را انتخاب کنند انتخابات نه تنها امری بیحاصل است بلکه تسلیم به خواستههای زورگویانه حاکمان و قدرت گرفتن بیشتر نیروهای انحصارطلب است. جمعی در این روند تا بدانجا پیش میروند که معتقدند که دشمنان اصلی مردم و مانع اصلی رشد جامعه همین اصولگرایان هستند. کسانی که اطاعت از رهبری را اصل می دانند. از جملهی اینان سپاه و نیروهای امنیتی و احزاب و نهادهای قانونیای که سیاستشان مبتنی بر پیروی از رهبر است.
در مورد خطر دشمنان ایران هم که از همه سوی بسیج شده اند نیز برآنند که این خود در اثر عملکرد همین طیف است .هم چنین مدعی هستند که اصولگرایان و اصلاح طلبانی چون آقای خاتمی در مورد خطر دشمنان خارجی مبالغه می کنند تا با هراساندن مردم آنان را به پای صندق رای گیری بکشانند. اینان ازسوریهای شدن ایران و پاره پاره شدن کشور وحملات ویرانگرانهای چون لیبی و عراق شدن می گویند، اما واقعیت آن است که همه این خطرات خیالی هستند.
اصلا خود این تهدیدهای خارجی نیز حاصل سیاستهای توسعه طلبانه همان مجموعه تحت رهبری آقای خامنهای است والا یک ایران دموکرات به خوبی و با امنیت کامل به سر میبرد .کشوری به دنبال ضعیف کردن ایران نیست، چه رسد به حمله به آن و ویران کردن آن. البته بسیاری از این گروه حمله به لیبی را هم اقدام بشردوستانه خواندند و برآنند که حاصل حمله به عراق و افغانستان نجات این کشورها از دست دیکتاتور و ارتجاع مذهبی و پایهریزی حکومتهای سکولار دموکرات است. کاری که ایران مانع تحققش در سوریه شد.
شرایط ایران از دیدگاه آقای خاتمی
آقای خاتمی تمام زورگوییها، انحصارطلبیها و فساد گسترده قانون شکنیهای اصولگرایان را قبول دارد و خود از بزرگترین قربانیان آن است اما آنها را عوارص فرهنگی جامعه ایران می داند و مثل عموم مخالفان نظرش خود را پاک و حریف را سراپا آلوده نمی داند.
در نظر او درهردو گروه نیروهای شریف و آلوده هستند و مهمتر آن که بسیاری از موارد خطای هر یک از آنان حاصل اندیشه آنان است تا خباثت ذاتی.
نمونهای چند بیاورم: روحانیون در مبارزات انقلاب مشروطه نقش بسیار مهمی داشتند. آنان نیز چون دیگر اقشار ملت خواستار رسیدن به کشورهای پیشرفته و خانه تکانی ذهن خود بودند تا آنجا که یک روحانی معتبر را هم بردار کشیدند و مراجع اصلی نوشتند خطرناکترین استبدادها استبداد دینی است. اما همین که نیروهای سکولار به رهبری رضاشاه قدرت را به دست گرفتند و به جای آن که با به بازی گرفتن آنان اجازه بدهند آنان خانه تکانی ذهنی کنند کاری که در اروپا پیش آمد با تمام وجود توی دهن آنان زدند و آنان را به بیغولههای حوزه ها راندند و حال روحانیت انتقام آن ناسپاسی را میگیرد و با بی اعتمادی کامل به سکولارها رویا برقراری حکومت دینی آرزویش را در سر میپروراند. حجاب نماد این سرکوب و انتقام است.
کارنامه هفتاد ساله این حکومت مدعی سکولایسم و مدرنیته چنان ناموفق بوده که در سال ۱۳۵۷ ملتی علیه فساد سیاسی و اقتصادی آن بر پا خواست. حکومتی که همه جا سرش بر در درگاه نیروهای خارجی بود وهر دو پادشاهش حکومتشان را از آنان داشتند.
دکتر مصدق تنها نخست وزیر ملی و قانون مدار را با بیشرمی بسیار سرنگون کردند و مسیر ترقی آن را با کودتا سد کردند. در این جا نه شاه و دربار که روحانیت نیز در براندازی او و تایید کودتا شریک بود . تنها حزب توده نبود که خیانت کرد امثال بقایی و مکی نیز زیر پای مصدق را خالی کردند و عمده این اختلافات بر سر جاهطلبیهای شخصی بود تا اختلاف عقیدتی .
پس از انقلاب نیز همگان برآنند که اگر بجای روحانیت هر گروه دیگری قدرت را میگرفت انحصارطلبانه به دنبال حذف دیگران می رفت وامثال مهندس بازرگان و نهضت آزادی و آقای بنی صدر استثنا بودند.
اصلاح طلبانی که حال بر خاتمی فشار می آوردند که با عدم شرکت در انتخابات اصولگرایان انحصارگر را طرد کند فراموش کردهاند که زمانی که بر مرکب قدرت نشسته بودند چگونه در میدان قدرت یکه تازی کردند که حاصلش گرد آمدن مطرودان به دور احمدی نژاد شد.
آیا پس از این همه تجربه نیروهای سیاسی دست از انحصار طلبی برداشتند؟ همین که دیدند جنبش سبز با قدرت پرچم مبارزه با اصولگرایان حاکم را برافراشته است و مردم به آن روی کرده اند هر نیرویی از گوشه ای ـ به ویژه در خارج از کشور که امکانش بود ـ سربرداشتند که ما جنبش سبز هستیم، نه موسوی و کروبیِ مذهبی و صاحب مقام در جمهوری اسلامی.
گرایش انحصارطلبانه را نه در میان حکومتیان که در نیروهای اپوزیسیون به راحتی میتوان دید گرایشی که در صورت گرفتن قدرت از نظر به عمل کشانده می شود.
نمونه ای چند بیاورم: یکی از مطرح ترین اینان که سابقه زندان و همراهی با مهندس سحابی را دارد، در نقد نظر آقای خاتمی نوشته که اصلاح طلبانی که با خاتمی همراه شده اند سه دسته اند و انگیزه همه آنان سود طلبی و منافع شخصی است از رانت خواری تا دستیابی به مقامی خوب.
با چنین دیدی اگر ایشان به قدرت برسند اصولگرایان را که هیچ بدنه اصلی اصلاح طلبان را نیز باید طرد کند. زیرا آنان به دلیل سود جویی استدلالات چون روز روشن ایشان مبنی بر تحریم انتخابات در شرایط موجود را نمی پذیرند.
آن دیگری که سر دبیر یکی از رسانههای معتبر است به دلیل نفرت عمیقی که از اصولگرایان و حواشی آن دارد حاضر نیست حتی یک امتیاز هم به این حکومت بدهد، در حالی که دنیا از هژمونی و نفوذ ایران در لبنان و سوریه و عراق و فلسطین و یمن می گویند و بهمین سبب بر آنند که باید سرکوب شود و اسراییل و عربستان و امارات و مصرآتش این تنور را شعلهورتر می کنند.
مینویسند ایران در تمام جبهه ها شکست خورده است، بشار اسد برای تدوین قانون اساسی با ترکیه و شوروی می نشیند و ایران را بیرون در نگه میدارد .یمنی ها از حمایت بیحاصل ایران ناامید شده اند. فلسطینیها حتی حماس یه ایران پشت کرده اند .در عراق هم نیروهای عراقی در هر فرصتی به دنبال نجات خود از نفوذ ویرانگر ایران هستند. با این حساب تکلیف ایران در پاکستان و افغانستان و آسیای میانه معلوم است، شوروی هم هرجا امکانی پیش بیاید ایران را قربان منافع خودمی کند .
دنیای نویسنده اگر دنیا فرشته و دیو نبود- دیدی که ناگریر به انحصارطلبی می انجامد- میتوانست مثل عموم جهانیان نفوذ ایران را در منطقه ببیند، ولی میگفت این نفوذ به ضرر ایران است و سبب تحکیم قدرت انحصار طلبان به قیمت فدا کردن منافع مردم ایران شده است.
این نظرات تازه از سوی کسانی است که به تحول باور دارند و آن را هم با حفظ استقلال و به شیوه مسالمت آمیز می خواهند والا مابقی یک راه برای نجات بیشتر نمی شناسند و آن سرنگونی نظام است وبرای آن یا به بیگانگان امید بسته اند، یا دردنیال خیال و اوهام زیست می کنند. اینان ایران را در قعر ضلالت و بدبختی میبینند، و امثال خاتمی را خائنانی که بیهوده می کوشند سقوط این نظام پوسیده را عقب بیندازند.
خاتمی بر آن است که راه اصلاح جامعه فراگرفتن زیست در کنار یکدیگر و مبارزات مدنی پیگیر و رشد اجتماعی است .همان که گفته می شود بلای ما «استبداد» است نه «مستبد» وی که از عمق یک فرهنگ مذهبی آمده و تمام خانوده اش روحانی بوده اند و در عین حال با بخش مدرن جامعه همراه شده توانسته ضعف و قدرت و پاکی و ناپاکی هردو بخش را ببیند و بر آن شود که ضمن مبارزه با حاکمان ستمگر و زور گوی ، تمام مدت به آلترناتیو های آن نیز بدون تعصب نگاه کند.
وی بر آن است که اول ، ملت ایران از اقشار گوناگون تشکیل شده و در هر قشری هم انسانها پاک و شریف که غم ایران وایرانی را دارند وجود دارد وهم انحصارطلبان متعصب و سودجویان چپاولگر. برای او همه این اقشار به عنوان ایرانی مورد توجه و احترام هستند؛ روحانی، دانشگاهی، بازاری و متخصص اداری، بسیجی و سپاه دانشجو و طلبه، گردانندگان هیاتها و تکیهها و مساجد و برگزارکنندگان تاتر و سینما، روسای مجالس مذهبی و دستههای عزاداری و برگزارکنندگان انجمنهای فرهنگی و اجتماعی، مداحان و خوانندگان .
از امثال هدایت و آخوند زاده متعصب و پرخاشگر که بگذریم این وسعت نظر در میان متجددین با تمام ادعای آزاد اندیشیشان بسیار کم دیده می شود.
دوم، سیاستی موفق است و ثمر بخش که واقعیات را در نظر بگیرد، شرکت نکردن در انتخابات چه حاصلی دارد. آیا سبب می شود که اصولگرایان قدرت را رها کرده و عنان اداره کشور را به مخالفین خود بسپارند یا بر همه ارکان مملکت چنگ بیندازند و هر حرکتی را در نطفه خفه کنند. آیا ملت امنیت خود را فدای آزادی می کند ، ضرب المثلی است که سگ ولگرد بیشتر موثر است تا شیر خفته.
اپوزیسون با تجربیات این سالها بر آن شده تنگ نظریها و داوریهای متعصبان زمان شاه خود را کنار بگذارد و با کسانی که چون او نمیاندیشند وارد گفتگو بشود ولی توجه ندارند هنر در پذیرش بی قدرتانی چون خودش نیست که این مصداق «بوره سوته دلان گرد هم آییم» است نه تکثر گرایی واقعی در سیاست.
از مخالفان زمان شاه می شنویم که ناتل خانلری با سپاه دانش و بهداشت خود بزرگترین خدمات را به کشور کرد، یا نوارهای اردشیر زاهدی را پخش می کنند ولی آیا هیچ کدام حاضرند با مقامات کنونی با احترام به گفتگو بنشینند و از کارهای خوب او تجلیل کنند یا باز همان داستان زمان شاه است که هرچه ازحکومت می آید سیاه است ولی این امر در خارج از کشور که اجباری و نیاز در کار نیست تقریبا دیده نمیشود.
تهدیدهای خارجی
ایشان مثل عموم مردم ایران و جهان برآنند که ایران در معرض خطر مهاجمین است و هر لحظه ممکن است با یک اشتباه محاسباتی یا توطئه اسرائیل و عربستان و یا موقعیت ترامپ ایران مورد تهاجم قرار گیرد. حتی اگر نیت از این حمله ضربتی محدود باشد، به احتمال بسیار به یک جنگ فراگیر منتهی می شود، امری که جز مزدوران بیگانه هیچ ایرانی خواستار آن نیست.
بنابراین اولویت در زمان کنونی پیشگیری از این فاجعه است و مسلما در این باب روی نیروهای جنگطلب و شهادتخواه در حکومت نمی توان حساب کرد. از دید خاتمی این پیگیری به دو دلیل مهمترین وظیفه نیروهای ملی و مردمی با هر عقیده ای است. یکی پیشگیری از ویرانی ایران و دیگری تداوم رشد سریع اجتماعی در پناه حفظ امنیت.
کسانی که فلسفه آقای خاتمی را نمی شناسند چون مثل آنان انقلابی نمیاندیشد وی را یزدی ترسو و رییس جمهور تدارکچی می خوانند بیآن که توجه کنند که او سالها است سرسختانه در برابر ستم حاکمان ایستاده تا بدانجا که با آنکه محبوبترین سیاستمدار ایران است حتی اجازه شرکت در مجلس عزای عزیزانش را ندارد و چاپ عکس او ممنوع ا ست. از این روی برای شماتت کنان ایشان این شعر ناب حافظ را باید خواند
هر کو نکند فهمی زین کلک خیالانگیز نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد.