زمین لرزه در خاورمیانه؟
درطول سال 2019 میلادی چندین بار به لبه برخورد نظامی بین امریکا و ایران رسیدیم. در همین مدت برخوردهای نظامی بین عربستان و یمن، مرز اسرائیل با مناطق فلسطینی، ترکیه با کردها ، امریکا با سوریه و علاوه بر آنها، جنگ بین المللی علیه داعش ، در جریان بودند و هر از چندگاهی شعله می کشیدند.
موضوعات مورد اختلاف – البته مناقشات دینی/ سکتاریستی (عمدتا یهودی گرائی در شکل صهیونیستی، علیه مسلمانان و مسیحیان (یا شیعه وسنی علیه یکدیگر) وجود داشتند و دارند ولی متن خواسته های مردم در تمامی کشورهای خاورمیانه، آزادی اجتماعی -دموکراسی – ، علیه فساد حکومتی، و آزادی از سلطه غارتگرانه کشورهای سرمایه داری غربی ( در راس آنها، سلطه امریکا) بود. این مناقشات با هم مربوط می شدند و در صحنه هرکشوری که نگاه کنیم، چند موضوع مناقشه در هم می پیچیدند. مثلا در سوریه، علاوه بر مناقشات در مورد دموکراسی و علیه فساد، اختلافات مذهبی ( شیعه و مسیحی علیه سنیان) ، همپای رقابت ابر قدرتها (در این مورد روسیه و امریکا)، مناقشات اتنیکی ( در این مورد ترکیه علیه استقلال طلبی کردها) و در حاشیه آنها مناقشه اسرائیل با فلسطینی ها و پشتیبانهای فلسطین ، در هم تنیده بودند.
تقریبا هیچ کدام از این موضوعات مورد مناقشه از صحنه خارج نشده اند. همه آنها غده های چرکینی هستند که خاورمیانه را می آزارند.
نیروبندی – از یک طرف امریکا و دست نشانده های محلیش (حکومتهای دیکتاتوری) بودند که میخواستند که نظم امریکائی حاکم – مخصوصا امتیازات غارتگرانه اش ) باقی بماند.
باید اسرائیل و برنامه تجاوزگرانه اش را به این لیست اضافه کنیم تا بازیگران یک سمت مبارزه را کامل کنیم.
در طرف دیگر، لیست بالابلند و مختلطی از نیروها وجود دارند. اولین نیروی پر قدرت این سمت، خواسته مردم برای آزادی و عدالت اجتماعی است که بصورت نیروئی منسجم و سازمان یافته عمل نمی کند ولی انگیزه قدرتمند و منشا بسیاری از مبارزات است.
علاوه بر آنها،نیروهای (نسبتا ) منسجم تروریسم سنی گرائی افراطی، به شکل داعش و القاعده، نیروهای شیعی رادیکال- زیر نفوذ جمهوری اسلامی – و نیروهای استقلال طلب کرد قرار می گیرند.
در تاریخ اخیر جهان ، ما شاهد وضعیت مشابهی در هندوچین هستیم. از انتهای جنگ دوم جهانی تا اواخر دهه هفتاد میلادی منطقه هندوچین در مرکز مناقشات جهانی قرار داشت.
نظام حاکم در این منطقه مورد سئوال بود. با اینکه مرکز ثقل مبارزه در ویتنام بود ولی کامبوج و لائوس هم در این جنگ درگیر بودند و این منطقه جهان از جنگ و بی ثباتی رنج می برد. تنها پس از عقب نشینی امریکا از این منطقه، صلح برقرار شد. ( البته ویتنام و کامبوج و سپس چین و و یتنام دو جنگ کوچک داشتند ولی آنها پس لرزه هائی بودند که در قیاس با جنگهای ماقبل، رنگ می باختند). صلح منطقه هندوچین زمانی بدست آمد که بازیگران اصلی، واقعیتهای زمینی را پذیرفتند.
اکنون سالها و دهه های متعددی از آن زمان گذشته اند و با اینکه مردم هندوچین به رفاه و آزادی مورد نیازشان نرسیده اند ولی صلح در منطقه هندوچین کاملا مستقر شده است.
به نظر می رسد که خاورمیانه هم در مرحله مشابهی ( هر چند با پیجیدگی به مراتب بیشتر) قرار گرفته است. نظام حاکم در خاورمیانه مورد سئوآل قرار گرفته است. تازمانی که این موضوع حل نشده است تمامی کشورهای خاور میانه در این شرایط قرار خواهند داشت.
هیچ کدام از مناقشات عمده خاورمیانه حل نشده اند.تا زمانی که نیروهای عمده متحرک در خاورمیانه، به نتیجه واضح و روشنی نرسند این بحران ادامه پیدا می کند.
فکر نمی کنم نتیجه کار تماما معادل آرمانها و آرزوهای مترقی خواهند بود و باز هم فکر نمی کنم که هیچ تک کشوری موفق شود که این وضعیت را دوربزند. در هر صورت هیچ جزیره ثبات و آرامشی در خاورمیانه وجود ندارد.
در سالهای اخیر شاهد بحرانهای متعددی بوده ایم. یکی از مسائل درازمدت خاورمیانه وجود اسرائیل و تجاوزاتش بوده است ولی علاوه بر آن، شعله های آتش جنگ در سرتاسر خاورمیانه پراکنده شده اند. در مرزهای شرقی این بحران با مناقشات افغانستان و پاکستان روبرو هستیم و در مرزهای غربی با مناقشات شمال افریقا.
با تمام انها ما شاهد شتاب فزاینده این بحرانها هستیم. تواتر بروز این بحرانها بیشتر شده اند. معلوم نیست “بعدی” از کجا و بر سر چه موضوعی سر در می آورد. علاوه بر آن، فاصله میان یک بحران و بحران بعدی کاهش یافته است و هنوز در گیرودار یک بحران هستیم که بحرانی دیگر در می گیرد و خطر جنگی سراسری را با تمام ابعاد فاجعه بارش ( برای خلورمیانه و جهان) هشدار می دهد. نگرانم جنگی بزرگتر و فاجعه بارتر از آنچه در بیست ساله اخیر شاهد بوده ایم نزدیک می شود.
همه سیاستمداران و سیاست کاران باید برای این فاجعه کمربندها راسفت کنند.
مسئولیت جمهوری اسلامی – رهبران جمهوری اسلامی نمی توانند گناه مشکلات ایران را به گردن این واقعیت بیاندازند. سیاست میهن دوستانه ، حکم می کرد که باید سیاستی مسالمت آمیز به پیش گیرند تا ایران اینچنین زیر ضرب قرار نگیرد. ولی استرتژی جمهوری اسلامی بر مبنای آرمانهای “حلال شیعه” طراحی شده است که در مقابل سیاستی ملی و میهنی قرار می گیرد.
ترور سردار سلیمانی و “معامله قرن” –
ترور سردار سلیمانی نقض قانون بین المللی بود ولی امریکا به خود این اقدام بس نکرد بلکه آقای ترامپ گفت خودم دستور این کار را دادم.
خوشبختانه جمهوری اسلامی به پرتاب چند موشک بسنده کرد و طرفین به یک مشاجره تند بسنده کردند. اگر جمهوری اسلامی به پرخاشهایش ادامه می داد بعید نبود که ایران در ورطه یک فاجعه تاریخی بیافتد. در مقابل، ایران به ابزار سیاسی ( که در زمینه این موضوع دستش قوی بود ) پرداخت و موضوع اخراج نیروهای امریکائی از عراق را پیش کشید.
به فاصله کوتاهی از این بحران ، امریکا از طرح “معامله قرن” پرده برداری کرد. مطابق این طرح، امریکا آخرین ذره های ادعای داور”بی طرف و منصف” بودن را – در عمل – پس گرفت و بی رحمی تاریخی ای به مردم مظلوم فلسطین تحمیل شد.
لااقل در این دو مورد، ترور سلیمانی و “معامله قرن”، تاکتیکهای امریکا نسبت به گذشته عوض شده اند. امریکا به مردم خاورمیانه می گوید زور (نظامی) دارم و پول. بنابراین هرکاری دلم می خواهد همان کار را می کنم.
آرایش قوا در خاورمیانه به هم خورده است و با توجه به چالشهای جهانیش، امریکا میداند که نمی تواند به اندازه گذشته ها به این منطقه توجه کند.
تغییر آرایش قوا را امریکا می داند و احساس می کند. به نظر می آید نباید اتخاذ تاکتیکهای متفاوت را به اخلاق شخصی ترامپ وابسته و خلاصه کنیم بلکه بخشی از آن را باید درهمان مناقشه برسر نظم جدید خاورمیانه بدانیم.
اکنون با دنیای پرآشوبی روبرو هستیم. تلاش برای استقرار نظم نوین خاورمیانه به مرحله جدی ای می رسد. باید سئوال کرد ” آیا زمین لرزه ای در خاورمیانه در راه است؟