شناخت و رفع موانع اتحاد و وفاق همگانی

حتی یک برنامه یک بندی یعنی توقف قتل های حکومتی و اتحادی برای تحقق آن نیز خواستاران بسیار دارد. قتل های حکومتی اخیر، بر خلاف نیات شوم حکومت، نه تنها جامعه را نترساندند، بلکه خشمی همگانی را دامن زده، و به ضد رژیم تبدیل شده اند. به جان انسان، انسان های شریفی که مرگ خود را برای رهایی، افتخار خود می دانستند، گزند و تعدی کرده اند.  گرفتن جان انسان، که هیچکس به آن مجاز نیست، با ددمنشی، سوداگری و برای مصرف داخلی بدون هیچ موجبی حقوقی، با پرونده سازی جعلی  قوه قضائیه خود رژیم، روی داده اند. جنایت علیه بشریت با پایمال کردن هر معیار اخلاقی و اعتقادی روی می دهد. جان انسان، که مقدس و از هر گزندی مطلقا باید محفوظ بماند، بی هیچ خویشتنداری و احتیاطی گرفته می شود. علیه این آدمکشی، ضرورت اتحاد وسیعا مطرح و دستیابی به آن مطالبه می شود.

اتحاد بیش و پیش از هر چیز برای همراهی با خانواده های جانباختگان و زندانیان در خطر قتل، حیاتی بنظر رسید. در شبی که خانواده محمد قبادلو و چند شب بعد خانواده های چهار دلاور دیگر، وفا آریا، محمد فرامرزی، محسن مظلوم و پژمان فاتحی، پشت دیوارهای زندان بودند، آنان به تنهایی، بار جنایت رژیم را بر دوش های خسته و بی تاب خود می کشیدند. انتظار بسیاری برای پیوستن مردم به آن خانواده صورت عملی بخود نگرفت. اگر بدنبال انبوه جنایات دهه ۶۰ ، و سپس در فاجعه قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، بی خبری جامعه، بعنوان عاملی در بی تفاوتی آن نسبت به قتل انسان ها می توانست مورد قبول باشد، این بار در قتل های حکومتی، جامعه بی خبر نبود. چرا مردم برای دفاع از جان فرزندان این آب و خاک بلا دیده، و همبستگی با بستگان دردمند و ماتم زده و بی پناه آنان، به خیابان ها سرازیر نشدند؟ چرا جامعه برای دفاع از ارزش مقدس جان انسان بپا نخاست؟ این پرسش ها و پرسش هایی نظیر این ها بر متن خشم برانگیخته از آدمکشی حکومت، اتحاد را از اولویت بیشتری برخوردار ساخته است.

اما، اتحاد، ضرورت و مطالبه آن سابقه طولانی دارد. حرف های بسیار زده شده ولی نتیجه ای چشم گیر نداشته اند. هیچ تضمینی  نیز وجود ندارد که این بار با صحبت در مورد ضرورت اتحاد نتیجه ای متفاوت از گذشته حاصل شود. موانع پیشین اتحاد، در این هنگام، که اتحاد مطالبه می شود، نیز وجود دارند. اتحاد، بدون تردید یک هستی است حاصل هماهنگی و همراهی و همسویی افراد، احاد و جمع هایی متفاوت، برای دست یابی به هدفی مشترک. پرواز مشترک احتیاج به پر و بال مشترک دارد. وجود های پراکنده را، بینش مشترک پروبال پرواز مشترک می دهد. پس آنجا که اتحاد در حرف می ماند و به عمل نمی انجامد، آنجا که پرو بال پرواز بریده می مانند، باید به بینش و گیرهای بینشی  و واکنشی پرداخت. موانع را شناخت و آنان را رفع کرد.

دراینجا، برای گشایش بحثی تازه و ضروری، برخی از موانع اتحاد، مطالعه و مورد بررسی قرار می دهم.

دموکراسی، «نه به اعدام»، اتحاد

 در چنگ گرفتن تمام قدرت و حکومت توسط یک گرایش از گرایشات مختلف میان مردم، ضد زندگی ایرانیان باهم در آزادی و برابری، و بنیاد دگرستیزی، حذف و اعدام است. دشمنی با دموکراسی و اقدام به دگرستیزی و حذف تا اعدام، در عمل استبداد حاکم و در گفتار و رفتار بقایای استبداد سابق، اشکار است که به نفرت پراکنی و تهدید و خشونت کلامی دست می برند.

اما موانع اصلی دموکراسی و مخالفت با «نه به اعدام» را نمی توان تنها به استبدادیون، دشمنان دموکراسی و آزادی و برابری در ایران، محدود کرد. برکنار کردن استبداد برای گذار به دموکراسی لازم است ولی کافی نیست. چپ ها، لیبرال ها، زنان، کارگران، کارمندان، ملیت ها، هویت ها، فرهنگ و هنروران، جوانان، بازنشستگان و دیگران هر یک مطالبات خاصی دارند. دموکراسی نیز خواست مشترکی است. دموکراسی ظرف حضور همگان است که در هویت و خواست و باوربا هم متفاوتند. در دموکراسی، با اتکا به روش ها و نهاد ها، راه  تامین شرایط زندگی همگانی در آزادی و برابری فراهم می شود. بعلاوه، حذف مخالفین پایان  یافته و گزند ناپذیری مطلق انسان غالب و حاکم می شود. اگر هر یک از گرایشات میان مردم ایران یا احزاب و تشکل های مدعی آنان، خواست خود را در این هنگام حکومت استبدادی آدمکش اولویت دهد و اولویت آن ها، دموکراسی بعنوان خواست مشترک نباشد، حتی با سرنگونی رژیم، راه دستیابی به خواسته ها فراهم نمی شود. تضعیف و یا فقدان وفاق همگانی بر دموکراسی و الویت آن، مانع دموکراسی می شود.

البته، نگرانی هر حزب و تشکل  راجع به تحقق خواست ویژه اش فهمیدنی است.  می پرسند که چه تضمینی برای تحقق خواسته هایشان بعد از دموکراسی وجود دارد؟ هم  نگرش به حل اختلافات از طریق برتری  قدرت در جهان امروز حاضر است (جنگ و آدم کشی در فلسطین و اسرائیل) و هم نگرش از طریق تقسیم قدرت (تشکیل دولت در ایرلند شمالی با نخست وزیر و معاون نخست وزیر متعلق به دو جریان که جنگ مسلحانه باهم برای حل اختلافات را ترک کرده و به راه حل سیاسی و دموکراتیک روی کرده اند). خالق و ضامنی در فردا،  جز آفرینندگان با هم دموکراسی در امروز وجود ندارد. تجربه جهانی شاهد است که با دموکراسی بخشی از نوع بشر توانسته اختلافات میان مردم را با به کنار نهادن جنگ و حذف، با مذاکره و روش های سیاسی راه جویی کند.  دموکراسی امکان می دهد که با همدیگر برای توافق به زندگی مشترک به آفرینشی دست زد که توسط هیچ خالقی جز مردمی باهم امکان ندارد. با مذاکره و مبارزه و آفرینش مشترک  است که راه رسیدن به خواسته ها هموار می شود. دموکراسی تنها راه رسیدن به آزادی و برابری وخواسته های خاص اقشار مختلف است. تضمین گرفتن و یا تضمین دادن برای این یا آن خواسته، اعتباری برای تحقق آن خواسته ندارد. اولویت دادن خواسته های خود ویژه بر دموکراسی، به هر علتی که باشد، ناقض رویکرد به نظام دموکراتیک برای کشور و مخالفت با «نه به اعدام» است. در یک کلام، برای اتحاد داشتن، نه تنها باید مخالف دگرستیزی،  حذف و اعدام بود بلکه بعلاوه، باید دموکراسی را بعنوان خواست مشترک و الویت دانست.

این بینش هنوز همگانی نیست و بخصوص احزاب و کنشگرانی، با تاکید بر خواست و هویت و اندیشه  خویش، به الویت در خواست مشترک دموکراسی کاملا بی توجهی می کنند. ابزار گفتگو و مبارزه فکری و بینشی برای رفع این انحراف نیز خود با پرگویی و بی عملی از کار آئی لازم بی بهره می شود.

پر گویی و بی عملی

در این روزگار، گفته ها، و نوشته ها، صوتی و تصوریری، سایت و نشریه، خبرنامه، بولتن، جنگ، مقاله، پیامک ها، اتاق های گفتگوی مجازی، کلوب هاووس، اسپیس، شبکه های مجازی نظیر توئیتر، فیسبوک، ایستاگرام، کانال های گوناگون تلویزیونی و نظایر این ها، استفاده کنندگان را در خود غرق کرده اند. نویسندگان و گویندگان و برخی چهره های رسانه ای مرتبا در حال جستجو و بدنبال میکروفون و رسانه هستند. احزاب و تشکل ها بطور مرتب و بیشتر واکنشی به انتشار اعلامیه و مطالب خود اقدام می کنند. این انبوه از نظرات و اطلاعات، در اشکال مختلف و با کیفیات گوناگون قابل استفاده و مسئولانه تا با محتواهایی غیراخلاقی، هتاکی، جعلی، وقت بسیاری از استفاده کنندگان را می گیرند. مجریان، گویندگان و نویسندگان احساس رضایتمندی از خود می کنند. تو گویی گفتار و گفتار و گفتار و دیگر هیچ تبدیل به هدف شده است. و از این همه، نتیجه ای بینشی  و تاثیری عملی قابل ارزیابی و جمعبندی نیست.

بدیهی است بدون گفته و نوشته، بدون نقد و نظر، اندیشه و بینشی برای معقول کردن سازمان زندگی فردی و جمعی و حرکت و نهضتی همگانی نمی تواند وجود داشته باشد.  خود، در نوشتن این مطلب، در حال انجام فعل گویش و گفتار و اظهار نظر هستم که طبعا عمل مستقیم نیست. انتقاد از گفته ها و نوشته های بسیار در روزگار کنونی است که به همگانی شدن  بینش و حرکت و نهضت نیانجامیده و حتی به عکس آن، به بی عملی منجر شده اند. از بی عملی هیچ، و بنابراین اتحاد نیز حاصل نمی شود.

تنها در صورتی فعالین و کنشگران سیاسی می توانند  در راه اتحاد پیش روند، که از این زنجیره گفته های تکراری و بی نتیجه رها شده  و بر بحث هایی که بر اهداف مشخص و معلوم کوتاه مدت، میان مدت، و دراز مدت و راه های رسیدن به آن ها، تمرکز کنند و اهمیت عمده دهند. بعلاوه، بحث های دیگر تئوریک سیاسی ضرور برای اندیشه ورزی در باره  اهداف مشخص و معلوم نامبرده و روش های راهبردی و کاربردی، نمی توانند نادیده بمانند. در تعیین اهداف، تقدم به اهداف مبارزاتی در داخل کشور است. بعنوان مثال، هدفی که می تواند برای بحث و نتیجه گیری عملی تعیین شود، می تواند تعیین تشکل های مدنی، سیاسی، رسانه ای و اشخاص و افراد تاثیرگذار و اشکال ممکن هماهنگی میان آنان باشد. خلاصه بایست از بحث هایی استقبال کرد و وقت خود را به آن ها اختصاص داد، که نتیجه گیری های لازم  برای عمل در راه دموکراسی و مبارزه برای «نه به اعدام» از آن ها حاصل شود.

احزاب، تشکل های سیاسی و جامعه مدنی

بسیاری خواستار ائتلاف هستند. ولی ائتلافی که همه گیر باشد صورت نمی گیرد. صدای دعوت به اعتراض علیه قتل حکومتی در کردستان شنیده شد، اما در سراسر ایران، در اعتراض به آدمکشی حکومتی، دعوتی هماهنگ مشاهده نشد. اعتراض و دعوت هایی پراکنده و از سوی تشکل هایی متعدد در داخل و خارج از کشور بود ولی از تشکل های دانشجویان، معلمان، کارگران، کارمندان و اقشار دیگر، از سوی احزاب نظیر حزب چپ ایران، حزب دموکرات کردستان ایران و دیگران، از سوی رسانه های پر مخاطب با گرایشات مختلف و از سوی اشخاص با نفوذ و نظایر اینها دعوتی هماهنگ به عملی مشترک فرا خوانده نشد. اتحادی که می توانست روی دهد، روی داده نشد. علت را باید پرسید و پرسش و پاسخ در این زمینه را به ژرفا برد.

 بلوک ها و اتحاد هایی سیاسی در خارج از کشور میان برخی مجامع، محافل و تشکل ها،  شکل گرفته که در حد خود تلاشی را نشان می دهند. لیکن این بلوک ها، به تنهایی، نه می توانند منشا اثری باشند و نه تلاشی می کنند تا از این وضعیت خارج شوند. سال هاست دارند با هم مذاکره می کنند و نتیجه نمی دهد. بمردم و جامعه مدنی نیز، از مشکل اطلاع رسانی نمی شود تا از آن سر در آورند و افکار عمومی بتواند تاثیری بگذارد. در میان این بلوک ها، احزاب و تشکل های تاریخمند و مجرب و پر تجربه  یافت می شود که  برای یک نهضت همگانی، اهمیت بسیار دارند. قبل از هر نقدی، لازم است گفت و پای فشرد که بدلیل ناتوانی این احزاب در ائتلاف و یا زمینه ای دیگر، از آن ها نمی توان قطع نظر کرد. اپوزیسیون ایران با تمامی ضعف ها و قوت هایش همین است که  هست. تاریخی دارد و در همین هستی موجود تجسم. ولی روش های سنتی و نخبه گرایانه این احزاب، مانع از رابطه آن ها با مردم است. ائتلاف نکردن و بی پاسخ گذاشتن نیازهای زمان، بدون تردید از ناروشنی در و نا استوری بردموکراسی و اولویت آن و از محاسبات و منافع و مصلحت بینی های گروهی ناشی می شود. این موانع را تا کنون خود این احزاب و تشکل ها نتوانسته اند بشناسند و از پیش پا بردارند. اگر آسیب شناسی مختصر و موجز ذکر شده در اینجا،  و اثرش در سد کردن راه اتحاد، مورد قبول افتد، برای رفع آن، میتوان و بایست انتظار اقدام داشت. جامعه مدنی، فعالین و کنشگران جوان، رسانه های همه گیر می توانند نقش خود را بازی کنند، و بعنوان پایه اجتماعی احزاب و تشکل ها، دخالت کنند و پوسته ای را که دور خود  کشیده و با آن، رابطه  میان خود و مردم را بریده اند، شکافته و آنان را از درخود بودن نجات دهند. بدین ترتیب مواضع آنان به میان مردم کشیده شده و با تعیین تکلیف با بینش های انحرافی و گرایشات منفعت طلبانه و فرقه گرایانه، راه  به سوی اتحاد را هموار سازند.

تنش های قوم گرایی و مرکز گرایی

یکی از نگرانی های های مهم در میان احزاب و تشکل ها  و در افکار عمومی ایرانیان بطور کلی، موضوع  تبعیضات میان ملیت ها و راهکار آن است. تبعیضاتی که سراسر زندگی ملیت های ایرانی را تحت ستمی مضاعف قرار داده است که در گرفتن بی محابای جان جوانان و فرزندان آنان تجلی آشکار می یابد.  مرکز گرایان با نادیده گرفتن تبعیضات تا حد انکار، از یکسو و قوم گراهای  درون ملیت ها، با نادیده گرفتن اولویت رهایی ایران از استبداد از سوی دیگر، مواضع و ارزیابی های خود و مخالفین خود را، موضع همگانی معرفی و رابطه ملت ایران و ملیت های تشکیل دهنده آن را تنش آمیز می کنند. پیامد این تنش، دامن زدن به بدبینی میان مردم است که  به تضعیف همبستگی و اتحاد، منجر می شود. انعکاسی از این تنش، نا توانی به ائتلاف کردن میان احزاب و تشکل ها  در خارج از کشور، و تداوم شکاف میان بلوک تشکل های ملیت ها و بلوک تشکل ها و شخصیت های سراسری است. سال هاست که این شکاف وجود دارد. با این یا آن دلیل توجیه می شود و راه حل برایش پیدا نمی شود.  دو تشکل شناخته شده،  حزب دموکرات کردستان ایران و حزب چپ ایران هر یک متعلق به یکی از این دو بلوک، علیرغم روابط دوستانه، نتوانسته اند راه حلی برای پیوند این دو بلوک و اتحاد در عمل بیابند. خیلی ها، از توجیهات در باره ناتوانی اشان بی اطلاعند. آنانی که مطلعند نیز توجیهات را کافی نمی بینند.

ابهام در سیمای احزاب سیاسی در مبارزه برای دموکراسی در کشور و اولویت آن بعنوان تنها راه ممکن رفع تبعیضات مختلف از جمله تبعیضات ملی و هویتی، به تشدید فعالیت قوم گرایی و مرکز گرایی و تعمیم ساده لوحانه  این ها می انجامد. تشدید فعالیت افراطیون،  به ابهام درسیمای احزاب و نا استواری دامن می زند. کنترل افراط  دو سویه و منزوی کردن آن، با پذیرش اولویت و اشتراک دموکراسی در ایران و وفاق همگانی برای برنامه ای دموکراتیک و رفع تبعیضات،  ممکن است.  چنین است اقدام ممکن و مفید احزاب برای هموار ساختن  هماهنگی مبارزاتی در راه دموکراسی  و برای «نه به اعدام» و در راه اتحاد. 

جمهوریخواهی و سلطنت طلبی

واقعیت این است که  دو گرایش سیاسی سلطنت طلبی و جمهوریخواهی، از نفوذ  و وزن با اهمیتی برخوردارند. ولی حتی مستقل از وزن، هر نیروی سیاسی و اجتماعی، بعنوان بخشی از مردمان ایران یا تشکل گرایشی از میان آنان، از حق حضور فعال در ایران دموکراتیک فردا برخوردار است. همزیستی در آزادی و عدالت مورد نظر برای ایران دموکراتیک غیر از این نیست و با حذف این یا آن نیرو توافقی ندارد.

شکافی عمیق و تنش هایی شدید میان برخی از جمهوریخواهان و دسته هایی از سلطنت طلبان، بخصوص در شبکه های اجتماعی مشهود است و شرایط را برای بهره برداری رژیم حاکم فراهم می سازد. از یکسو  با شعار نه شاه و نه شیخ، و از سوی دیگر با تعرض کلامی  به هر فرد و جمع دموکراتیک که قد بر می افرازد، تک گرایی مخل تکثر گرایی بعلاوه کنش های دگر ستیزی و حذفی روی می دهد. حتی، گرایش ضد دموکراسی و طرفداری از قتل انسان، با تکرار تهدید ها و شمارش تیرهای برق برای دار زدن آشکارا اعلام موضع می کند.  زیاده روی و دگر ستیزی سلطنت طلبان افراطی تا حدی است که مبارزه علیه رژیم را در سایه قرار می دهند. بعنوان مثال، در جریان مبارزه اعتراضی علیه قتل های حکومتی و مشخصا در جریان اعتصاب غذای زندانیان سیاسی بخصوص در بند زنان، حمله اوباشانه ای منتسب به هواداران سلطنت طلبان، در ستون های توئیتر چنان برجسته شد که حاشیه بر متن غالب شد. حاشیه سازی هایی از این نوع، توسط بسیاری به فعالیت های مامورینی از رژیم نسبت داده می شود، که آن ها را نمی توان پر بی مایه خواند.

دموکراسی، بعنوان ظرف حضور همگان با اندیشه ها، هویت ها و برنامه های مختلف، از راه رسیدن به آن جدا نیست. در جریان مبارزه به دموکراسی، هر گونه بینش و روش ضد دموکراتیک، حذفی و دگر ستیزانه نا مطلوب و مختل کننده مبارزه همگانی می باشد.   تقویت همبستگی و مبارزه متحدانه، بدون از بین رفتن تنش نامبرده امکان ندارد. منزوی کردن بینش و روش های استبدادی، افراطی و دگر ستیز در هر دوسوو بخصوص در سویه تندتر سلطنت طلبی لازم است. بعلاوه، تقویت همپذیری  و دعوت به همزیستی بایست از طرف دموکراسی خواهان عملی و شکاف ضد اتحاد دموکراسی خواهان برطرف گردد.

واکنش انحرافی : مبارزه مسلحانه

در اثر آدمکشی حکومت، با قتل های انتقامی و احتمالا برای  مصرف داخلی و پنهان ساختن شکست های خود در مقابل حریفان، بعلاوه ستمگری با تعرض به زنان توسط مامورین حجاب اجباری و شلاق زدن  بخاطر پوشش، با کشتن جوانان، اخیرا در اهواز و در زاهدان، بعلاوه فقر و فلاکت اقتصادی خشم عمومی برانگیخته شده است. با زبانه کشیدن خشم،  با ادعای این که اقدامات تا کنونی، نتوانسته مانع اعدام آزادیخواهان شود، “راهکار مشت در مقابل مشت”و “خنثی سازی مزدوران” به میان کشیده می شود. فراخوان دیگر، دعوت به تسخیر مکان های مهم سیاسی و یا خنثی سازی مزدوران، فرستادن مردم بدون آمادگی به مبارزه ای نظامی و رویاروئی با سپاه آماده و مجهز و بیرحم، به خطر انداختن مردم است اگر عمل کنند.  بدیهی است این شیوه های واکنشی و از خشم و احساس سرزده، تنها می توانند به شکاف در درون صفوف مبارزاتی مردم منجر شوند والا نتیجه مفیدی را در پی ندارند.  در مقابل این دعوت های نسنجیده، بایست دعوت به کنترل خشم کرد تا خویشتنداری شود. چنین دعوت های ناسنجیده، هر یک در حد نفوذ دعوت کننده، مانعی است در راه اتحاد که با  نقد و نفی فعالانه باید روبرو شوند.

واکنش انحرافی: نفرت از اله اکبر و اذان

بسیاری می دانند که مبارزه همگانی زن، زندگی، آزادی، علیه این یا آن مکتب و مذهب و یا در حمایت از آن ها نبوده، بلکه علیه آدمکشان حاکم و استبداد ضد زن، ضد زندگی و ضد آزادی است. جدایی دین از دولت نیز مبتنی بر آزادی وجدان برای همگان است و حق آزادی مذهب و عبادت شهروندان مذهبی،  توسط دولت بی طرف نسبت به مذهب و مکتب،  شناخته شده و رعایت می شود. قتل های حکومتی و جنایات و شلاق و شکنجه ها در گزند به انسان و زیر پا گذاشتن ارج و ارزش انسانی ، با نفرت از اله اکبر و اذان صبح برخی فعالین روبرو شده است زیرا به قتل های حکومتی با اله اکبر و در هنگام  اذان دست زده اند. یکسان کردن اعتقادات مسلمانان با جنایات رژیم اسلام گرا، ابراز خشمی است واکنشی، احساسی و نا بخردانه. مردم ایران با اعتقادات مختلف خود، مسلمان و غیر مسلمان، در اعتراض و مبارزه علیه رژیم ویرانگر و جنایتکار اشتراک دارند. اتحاد و وفاق شرط رهایی است. از دعوای مخالفت با اله اکبر و اذان، رژیم جمهوری اسلامی سود می برد. ، بخشی از باورمندان که خود در مخالفت و مبارزه با جمهوری اسلامی قرار دارند، از این دعوای انحرافی،  با تناقض روبرو شده و صفوف مردم دچار انشقاق می گردند. همه  می دانند که این حیله رژیم است که جنبش را ضد اسلامی نشان دهد. در چنین شرایطی  استفاده بهینه از امکانات تاثیر گذاری، دعوت همگانی به  مبارزه  و منزوی کردن عوامفریبی استبداد دینی است. بایست بر خشم و نا شکیبایی غلبه شود و از تصمیمات واکنشی و اظهارات نسنجیده خویشتنداری تا مانع اتحاد میان صفوف مردم نشد.

                                   *                                  *                                  *

موانعی بینشی  یا واکنش های ناسنجیده و نابخردانه، در راه اتحاد سد ایجاد می کنند. اتحاد و وفاق همگانی بر دموکراسی و رفع تبعیضات، تنها با ذکر ضرورت  روی نمی دهد. بینشی خردمندانه مشترک به اتحاد می تواند هستی دهد. دقیقا همانطوری که تنها با شعار و خواست آزادی به آزادی نمی توان دست یافت و به بینش و روش همگانی نیاز است.

تجربه سرنگونی استبداد فردی شاه نشان داد که بدون برخورداری از بینشی خردمندانه و سنجیده از آزادی برای جایگزینی استبداد، مردم ایران، با خلاص شدن از قفس آن استبداد، توسط استبداد دیگری به دام افتادند. به اتحاد نیزمانند آزادی، بدون برخورداری از بینش لازم، نمی توان دست یافت. بنابراین راه اتحاد و وفاق همگانی، با مبارزه با موانع و منزوی کردن نارسایی ها هموار می شود.

وضعیت وخیم و بحرانی، هنگامه ای را ایجاد کرده است. این هنگام، رویداد اتحاد را می جوید. هر رویدادی خود هنگامی پدیدار می شود که شرایطش مهیا باشد. اتحاد و وفاق همگانی را نمی توان خیره سرانه هر زمان دست یافتنی دانست. اتحاد نیاز به اندیشیدن در باره ضروریات آن و فراهم ساختن آن ضروریات است. با این اندیشیدن و با خرد است که اتحاد در هنگامش روی می دهد.

پاریس – ۱۶ بهمن ۱۴۰۲ – ۵ فوریه ۲۰۲۴

اخبار روز

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *