ماموران بازو به بازوی هم میدهند تا ذرهای نزدیک پدر و مادر نشویم
دختران میرحسین موسوى و زهرا رهنورد در بهاریه اى از آخرین ملاقات پر مامور و مراقب، بعد از ماه ها بی خبری می گویند و می نویسند: آنها را که میبرند مامورها بازو به بازوی هم میدهند تا ذرهای نزدیک پدر و مادر نشویم. درود برشما که در بند ظالمین هم که باشید صاحبان بند از فکر و کلامتان تا این حد نگرانند!
متن نامه
متن کامل این بهاریه، چنان که در وبسایت کلمه آمده در پى مى آید:
اینجا بهار آمده است. روی درختها. کف خیابانها، توی خانهها و بادی هم که میوزد، بارانی که لطیف میچکد بهاری است. بهار ما اما محبوس است. چه فایده که سه نوروز را تنها دلخوش به عکسی سر هفت سین، نو کرده باشی. عکسی با حاشیه سبز و پدر و مادری محبوس در قاب، حصر حبس زندان این یعنی که بهار هم زندان باشد:
در این شهر در این روز ها کنار زندان های دیگر که دل انگیز نغمه های امید بخشی را در آن ها به بند کشیده اند یک زندان دیگر هم هست. تنهای تنها، بی کس است حتی از همگنانش هم جداست. همه کس او خداست و بس. آخر وقتی بهار باشد یا قرار باشد بیاید دیگر کسی حوصله فکر کردن به چنین جاهای دلگیری را ندارد، وقت ندارد. کارهای مهمتری هم هست و فرصت ها تنگ اصلا مگر چه می شود در آسمان این شهر بگذار یک ستاره هم بشود زندان! اختر هم که باشی گاهی چند در نصب می کنند، میله می زنند، تفنگ می کارند، نفرت شکوفا می کنند، گلوله و سیمان و سیاهی انبار می کنند و شهر را از تو می گیرند تبدیل می کنندت به زندان! سردرگم تحویل های بی معنی و تغییرهای عجیبیم! زمانه ایست، خوبان به زندانند و بدان بر مسند و خرامان در هوای بهاری… در چنین حال بی احوالی ای مگر می شود سالی دیگر را به شادی به دلی باز نو کرده باشی؟ نیکانی که بوی دوست داشتن، راستگویی، آگاهی و شرف می دهند، باید که سال را محبوس و بی بهار پشت درهای محبس ها تحویل کنند و ما هم که این طرف در نشسته ایم هی محاسبه زمان می کنیم اما سال مان تحویل نمی شود. روزگار عجیبی ست! تقویم ها هم عوض شده اند ، برای ما دو سال چه تلخ و سخت گذشت. آسان نبود اما سعی کردیم با همان ایمان و آرمان سبزمان خمیده نشویم و نشدیم در اختر پاستور، در این سال های سبز اما ابری، پدر و مادر خانه را بهشت کرده اند.
زندان اختر به رغم خواست زندانبانان پیر و جوانش، فارغ از آنکه از دست سپاه به دست وزارت اطلاعات منتقل شده است، خانه مهربانی هاست، روزها میگذرد که آن دو مهربان از ما دور نگه داشته شده، از باریک درز بازمانده پشت میلهها و درهای جوش داده شده به کبوترها دانه میدهند. همدم شان نه فرزندان که کبوترهای آزادی است که پشت میلهها مینشینند و آواز میخوانند. مادر میگفت پرندگان خیل فرشتگان خدایند که میفرستد تا تنهایی از ما ببرد.
زندان اختر عبادتگاهی شده است که به قول پدر، زهرهاش عارفه ایست و هر لحظهاش غوطه وری در بی زمانی باغ خدا: بهشت ساختهاند «خدایا! محبت تو را میخواهم و دوست داشتن کسی که تو را دوست میدارد و دوست داشتن هر کاری که مرا به نزدیک شدن به تو وصل نماید و تو را برایم از هرچه غیر توست دوست داشتنیتر میکند و اینکه محبتت مرا به رضای تو وا دارد و شوقم به تو مرا از سرکشی در برابرت باز دارد…» (برگرفته از صحیفه سجادیه) در این برزخ زمین و آسمان اما بهار مجروح است.
قلب پدر از این همه دروغ و سایه ی در و دیوار که به ناحق کشیده شده است دور خانهاش، مردم کشورش، سخن حقش، گرفته است و سلامش، سکوتش و هرچه هست نگرانی برای کشوری که هردمش بهاری میتوانست باشد سبز، که باغ پرشقایقش حرمت نگهداشته شود و دور بماند از این خزان بیمروت و خشمناک… و اما مادر آن رهنورد پر از شور و شوق؛ دو زن، دو زندانبان همیشه در کنارش، در آخرین ملاقات به جای هر حرفی که نمیگذارند گفته شود که ماه های مدام بیخبری، در دلهایمان جمع کرده است وصیت میکند… مرد زندانبان همان یک چند دقیقه بعد از ماهها قطع کامل ارتباطات را هم تاب نمیآورد در همان اندک دقایق دیدار مدام به ساعت نگاه میکند که شام شاد و لذیذ با خانواده در شب اول سال نو بهاری و سر سفره زندان بانیش سرد نشود… همان سفرهها که جان پاک را آلوده میکند به شغل پر ننگ دروغ گفتن، بستن قفلها و برکشیدن تفنگها…
ما را با پدر و مادر اما گفتگو هاست: زان که آنجا جمله اعضا چشم میباید بود و گوش. آنها مثل چشمه پاک شدهاند و چشمه چقدر زیباست و ما چقدر تشنه. دل به چشمه میسپاریم و در بیزمانیشان غرق میشویم.
آنها را که میبرند مامورها بازو به بازوی هم میدهند تا ذرهای نزدیک پدر و مادر نشویم. درود برشما که در بند ظالمین هم که باشید صاحبان بند از فکر و کلامتان تا این حد نگرانند!
بله در این شهر زندان هست اما زندان در شهر نیست بگذار دیگران در باغها بچرخند و غلت بزنند و یادشان هم نباشد. ما انصاف را در باریکه بن بست محصور اختر میجوییم. بگذار دیگرانی باشند که مقام به مقام بدوزند، شبانه روز بدوند برای ربودن لقمه نانی و یا تکه میزی، هزار دلیل و هزار و هزار بهانه و دروغ بتراشند. ما را چکار که دلمان زائر همیشه ستارههای اختر است. دلمان زیارت میخواهد. زیارت هوای پاک ستاره…
راه دیگر یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۲ – ۷ آوریل ۲۰۱۳