علي مطهري: ماجراي حمله به من در شيراز
به اميد مسوولان اجرايي استان بودم که آنها با دستور مناسب، آن اراذل را بازداشت و راه برگزاري مراسم را هموار و اينجانب را تحت الحفظ به دانشگاه ببرند، اما از تماس هايي که گرفته مي شد، فهميدم که آنها درست برعکس عمل مي کنند، يعني اولاهمت و تصميم اصلي آنها اين است که به هرترتيب شده آن جلسه سخنراني داراي مجوز برگزار نشود و ثانيا هيچ کاري به کار مهاجمان نداشتند و آنها براي هر اقدامي آزاد بودند. اينجا بود که شمه اي از تدبير دولت يازدهم را درک کردم. خلاصه مقامات دولتي و انتظامي همه تلاش مي کردند که سخنراني انجام نشود و از آن سو غبار ناراحتي و کدورتي بر دل مهاجماني که برخي از آنها در اطراف کلانتري بودند ننشيند.
حدود ٢٠روز بود که انجمن فرهنگ و سياست دانشگاه شيراز با ارسال دعوتنامه اصرار بر ايراد سخنراني بنده در آن دانشگاه داشت. با وجود مشغله زياد و کارهاي عقب مانده، سرانجام دعوت آنها را براي هفته اي که مجلس جلسه علني نداشت، پذيرفتم. آنها مجوز اين سخنراني را هم براي من فکس کردند. موضوع سخنراني «اسلام و آزادي» بود و بنا داشتم وضعيت افتخارآميز آزادي تفکر و آزادي بيان در طول تاريخ اسلام و نيز تفاوت نگاه اسلامي و نگاه غربي به مساله آزادي را تشريح کنم.
ساعت ١٦:٣٠ روز دوشنبه ١٨اسفند وارد فرودگاه شيراز شدم. طبق معمول چندنفر از دانشجويان دعوت کننده به استقبال آمدند و از سالن فرودگاه خارج شديم. ديدم آنها اصرار دارند که با يک تاکسي زردرنگ برويم. ظاهرا متوجه شده بودند که عده اي مي خواهند آسيب برسانند، مي خواستند خودروي ما شناسايي نشود. من متوجه ماجرا نبودم و در فکر مطالب سخنراني بودم. حدود صدمتر که جلو آمديم ديدم عده اي بين ٣٠تا ٤٠نفر روبه روي ما هستند و يک نفر خود را روي کاپوت خودرو انداخت. راننده به هر زحمتي بود او را رد کرد ولي کمي جلوتر سنگ و آجر و گوجه فرنگي بود که به سمت ما مي آمد. شيشه عقب و شيشه هاي دوطرف خودرو کاملاخرد و پودر شد و ذرات آن به سروصورت و دست ما پاشيد و برخي فرورفت. گاز فلفل هم سلاح ديگر آنها بود که از نزديک استفاده کردند و حدود يک دقيقه نفسم بند آمده بود.
اگر يکي از آن ضربات آجر و سنگ به من اصابت کرده بود، معلوم نبود که اکنون زنده بودم. ظاهرا به قصد کشتن يا ناقص کردن آمده بودند. راننده به هر ترتيب بود از ميان آنها گريخت اما آنها با موتورهاي سنگين و يک وانت ما را تعقيب مي کردند و باز سنگ و اشياي ديگر و دشنام هاي ناموسي و کلماتي مانند «حرامزاده» بود که به سمت ما مي آمد. راننده ناچار وارد کلانتري ٢٠گل سرخ شيراز شد. ما خيال مي کرديم الان نيروهاي کلانتري اين افراد را بازداشت مي کنند، ولي ديديم هيچ عکس العملي نشان ندادند و فقط از ورود آنها به کلانتري جلوگيري کردند.
جالب است که يکي از مقامات ارشد آن کلانتري مي گفت با وجود فناوري جديد که از داخل خانه هم مي شود به صورت ويدئو کنفرانس براي دانشجويان صحبت کرد چه اصراري به برگزاري اين گونه جلسات است. گفتم من که عشق سخنراني ندارم، آنها به اصرار دعوت کردند، من هم پذيرفتم و اکنون بايد به وعده خود وفا کنم. به رييس کلانتري گفتم شما به جاي تلاش براي لغو سخنراني، الان که اينها در دسترس شما هستند بازداشتشان کنيد تا مجازات شوند. اگر يک بار اين کار را بکنيد ديگر اين رذالت ها تکرار نمي شود. گفت ما اطلاعات و عکس همه آنها را داريم، بعدا همه شان را بازداشت مي کنيم؛ و من منتظر بازداشت آنها هستم! اين در حالي بود که مي گفتند حدود هزاردانشجوي انجمن فرهنگ و سياست و بسيج دانشجويي و… در سالن سخنراني منتظر ورود من هستند. يکي از مسوولان امنيتي گفت ما احتمال اين وضع را مي داديم. گفتم پس چرا تمهيدات لازم را براي حفظ امنيت فراهم نکرديد يا لااقل زماني که در تهران بودم به من اطلاع نداديد؟ به اميد مسوولان اجرايي استان بودم که آنها با دستور مناسب، آن اراذل را بازداشت و راه برگزاري مراسم را هموار و اينجانب را تحت الحفظ به دانشگاه ببرند، اما از تماس هايي که گرفته مي شد، فهميدم که آنها درست برعکس عمل مي کنند، يعني اولاهمت و تصميم اصلي آنها اين است که به هرترتيب شده آن جلسه سخنراني داراي مجوز برگزار نشود و ثانيا هيچ کاري به کار مهاجمان نداشتند و آنها براي هر اقدامي آزاد بودند. اينجا بود که شمه اي از تدبير دولت يازدهم را درک کردم. خلاصه مقامات دولتي و انتظامي همه تلاش مي کردند که سخنراني انجام نشود و از آن سو غبار ناراحتي و کدورتي بر دل مهاجماني که برخي از آنها در اطراف کلانتري بودند ننشيند. سرانجام از طرف استانداري در سالن سخنراني به دروغ اعلام شد که آقاي مطهري به تهران بازگشتند تا جمعيت متفرق شود. به هرحال بعد از حدود سه ساعت چون لباسم پر از خاک و گل و… شده بود يک دست کت وشلوار آوردند تا لباسم را عوض کنم – و البته آن کت و شلوار را پس خواهم فرستاد – و آنگاه راهي فرودگاه براي بازگشت به تهران شديم. در راه بازگشت بي اختيار به ياد سخن امام(ره) بودم که فرمود در جمهوري اسلامي حتي کمونيست ها آزادند که حرف خود را بزنند و سخن شهيدمطهري که فرمود در جمهوري اسلامي حتي احزاب غيراسلامي مي توانند فعاليت داشته باشند، مشروط به اينکه با تابلوي خودشان فعاليت کنند و ياد تاکيد دلسوزانه رهبر انقلاب بر کرسي هاي آزادانديشي در دانشگاه ها افتادم و از جهالت آن افراد و منافقان زيرکي که اين جاهلان را ابزار نيل به اهداف خود قرار مي دهند تاسف خوردم. به مسوولان استاني و انتظامي شيراز گفتم اگر قرار بر زورآزمايي اجتماعي است بفرماييد تا من هم هوادارانم را به خيابان ها فرا بخوانم، در آن صورت اين اراذل يک لقمه آنها خواهند بود. به رييس جمهور محترم عرض مي کنم فکري به حال استان فارس بکنند و البته نتيجه بده بستان در معرفي وزير کشور به مجلس بهتر از اين نمي شود و اين حوادث نتيجه آن تصميم غلط است. از دانشجويان محترم دانشگاه شيراز نيز به جاي استانداري و نيروي انتظامي فارس عذرخواهي مي کنم و بدانند که آفتاب پشت ابر نخواهد ماند.
والسلام/علي مطهري/١٩/١٢/٩٣
ايسنا
به نقل از شرق


