روایتهایی از داغ و درد؛ خانوادههای دادخواه از سرکوب دادخواهی میگویند
پس از سرکوب گسترده و خشن مردم معترض در جریان خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» و شدت گرفتن اعدام شهروندان مخالف و منتقد حاکمیت، همبستگی بیسابقه در میان خانوادههای دادخواه در نسلهای مختلف به وجود آمده که میتوان آن را یک گام روبهجلو در مشروعیتبخشی هرچه بیشتر به جنبش دادخواهی در ایران دانست. روز دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ «انجمن خانوادههای دادخواه آبان» که متشکل از جمعی از خانوادههایی است که فرزندان آنها در اعتراضات سراسری آبان ۹۸ کشته شدند، اعلام موجودیت کرد. انجمنی که هدف از تشکیل آن «یادآوری جنایات رخ داده در آبان ۹۸، مستندسازی و تشکیل پرونده برای دادخواهی آن قتلعام» است. پیشتر نیز و در تاریخ ۲۴ بهمنماه سال ۱۴۰۱ شورای انقلابی دادخواهان که خانوادههای دادخواه قربانیان سرکوب و اعدام اواخر دهه پنجاه و کشتار دهه ۶۰ تا اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در آن حضور دارند، با صدور بیانیهای ضمن اعلام موجودیت، هدف خود را اجرای «عدالت و تحقق آزادی، دموکراسی و حقوق بشر ایران» بیان کردند. در ماههای اخیر مادران دادخواه در کردستان در ابراز همدردی به دیدار خانواده هایی رفتند که عزیزانشان به دست نیروهای حکومتی کشته و یا اعدام شده بودند. روز ١٣ خردادماه ۱۴۰۲، مادران دادخواه و جمعی از مردم در شهرهای سنندج، سقز، بوکان و پیرانشهر مزار جانباختگان خیزش سراسری زن، زندگی،آزادی را گلباران کردند. روز ۵ خردادماه ۱۴۰۲،خانوادههای دادخواه در سنندج، کامیاران، دهگلان و دیواندره بر سر مزار فواد محمدی و برهان کرمی در کامیاران گرد آمدند و اعلام کردند که ادامه دهنده راه جانباختگان خواهند بود. پنجشنبه ۱۶ خرداد، جمعی از مادران دادخواه کشتهشدگان اعتراضات سراسری که عزیزانشان در آرامستان بوکان به خاک سپرده شدهاند، یاد آنها را گرامی داشتند و بر دادخواهی خود تاکید کردند. در جمع این مادران، مژگان افتخاری، مادر مهسا ژینا امینی در کنار مادر شهریار محمدی از کشتهشدگان بوکان هم حضور داشتند.
تنها چند روز پس از قتل حکومتی (اعدام) مجید کاظمی، سعید یعقوبی و صالح میرهاشمی سه شهروند معترض اصفهانی، گروهی از فرزندان اعدامشدگان دهه شصت خورشیدی در بیانیهای ضمن ابراز همدردی با خانواده اعدامشدگان سالهای اخیر تاکید کردند که «اعدام تنها گرفتنِ زندگیِ یک انسان نیست. گرفتنِ زندگیِ از خانواده، نزدیکان و دوستان اعدام شدهگان نیز هست. ما فرزندان اعدامشدگان دههی شصت در جمهوری اسلامی، دردِ اعدام و گورستانهای دسته جمعی، خشونت و انکار، پیکرهای مفقود شده و سرکوب و تعقیب حکومت حتی برای عزاداری را خوب می شناسیم. این داستان هراسناک تکراری باید پایان یابد. ما فریاد میزنیم «نه به اعدام».
فراگیر شدن مفهوم دادخواهی در ماههای گذشته، تنها در اعلام موجودیت گروهها و فعالیتهای خانوادههای دادخواه خود را بروز نداده است؛ روز سهشنبه ۲۳خرداد، کسبه شهر سقز در اعتراض به بازداشت و ربودن اعضای خانوادههای دادخواه و تغییر هدفمند آرامستان آیچی در این شهر، با تعطیلی مغازههایشان دست به اعتصاب زدند.
شدت گرفتن سرکوب دادخواهان بعد از جنبش زن،زندگی،آزادی
گسترده شدن جنبش دادخواهی، برخوردها و تهدیدها و فشارهای امنیتی و قضایی و سرکوب خشن بیشتر بر خانواده دادخواهان را باعث شده است. قتل حکومتی پویا مولاییراد، پسر عموی مادر کیان پیرفلک، آخرین نمونه از برخورد خشن حاکمیت با دادخواهان بود. بازداشت چند ساعته اعضای خانواده دادخواهان در کردستان و رها کردن آنها در جاده و یا تهدید جانی کاملیا سجادیان، مادر محمدحسن ترکمان از جانباختگان خیزش انقلابی «زن زندگی آزادی» در شهر بابل، از جمله آخرین مواردیست که بر دادخواهان اعمال شده است. مواردی که نشان میدهد اعمال فشارهای امنیتی بر دادخواهان کاملا سیستماتیک است. تنها دو روز پس از قتل حکومتی (اعدام) مجید کاظمی، سعید یعقوبی و صالح میرهاشمی سه شهروند معترض اصفهانی، ماموران امنیتی با هجوم به محل سکونت خانواده مجید کاظمی، همراه با ضرب و شتم و خشونت پدر و مادر و دو برادر و خواهر مجید کاظمی را بازداشت کردند. آنها در روزهای پیش از اجرای حکم فرزندشان از همه مردم و نهادها و سازمانهای حقوق بشری خواسته بودند تا مانع اعدام فرزندشان شوند. در طول هشت ماه گذشته دستکم اعضای خانواده شش نفر از قربانیان خیزش انقلابی که به دادخواهی از فرزندان و نزدیکانشان برخاستند، بازداشت شدند. فواد چوبین، دایی آرتین رحمانی، مهسا احمدی، نامزد حامد سلحشور، کمال لطفی، پدر رضا لطفی، بازداشت شده و در زندان به سر میبرند و از حدود یک ماه پیش در اعتصاب غذا هستند. علی روحی پدر حمیدرضا روحی و همچنین پدر، مادر و سه برادر جواد حیدری نیز بازداشت شدند. رامتین فاتحی، پسر رامین فاتحی، از بازداشتشدگان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ که زیر شکنجه در وزارت اطلاعات کشته شد نیز از ربوده شدن عمه و عموی خود (برادر و خواهر رامین فاتحی) و شکنجه آنها خبر داده بود. روز جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲ نیز بە دنبال برگزاری مراسم روز تولد دانیال پابندی، از جانباختگان خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی در آرامستان آیچی سقز با حضور مادران دادخواە جانباختگان سنندج، دهگلان و دیواندرە و سپس حضور آنها بر مزار جانباختگان بوکان، نیروهای امنیتی حدود ۴۰ نفر از دادخواهان را به مدت چندین ساعت بازداشت کردند و برخی از آنان، حسن امینی برادر محمد امینی، هاشم ساعدی پدر سارینا ساعدی، احمد رحیمی پدر یحیی رحیمی، آرمان حبیبی برادر آرام حبیبی، عبدالرحمان نصری پدر متین نصری و دو رانندە مینیبوس (جمال و جمیل) به مدت چند روز در بازداشت نگه داشتند و روز پنجشنبه ۲۵ خرداد با تودیع وثیقه آزاد شدند. روز چهارشنبه ۲۴خرداد ۱۴۰۲ خبری هنگامه چوبین، مادر آرتین رحمانی، که برادرش فواد چوبین هم در زندان به سر میبرد تنها به دلیل دادخواهی به مراجع قضایی احضار شد. او در صفحه توئیتر خود نوشت «من مادر آرتین رحمانی پیانی به جرم دادخواهی از خون به ناحق ریخته پسرم و برادرم که چندین ماه است بدون تفهیم اتهام در زندان محبوس کردهاند به دادسرا احضار شدم.»
نهم اردیبهشت ۱۴۰۲ چندین تن از اعضای خانوادههای دادخواه کشتار آبان ۹۸ برای حضور در دادگاه منوچهر بختیاری، پدر پویا بختیاری از کرج راهی قزوین بودند که در میانە راه تصادف کردند و در نتیجه آن صدیقه تورانی جان باخت. در جریان این تصادف، پدر و مادر وحید دامور (از جانباختگان آبان ۹۸) هم دچار آسیب جدی شدند. پس از آن بود که کاربران ایرانی در شبکههای اجتماعی با استفاده از هشتگ #سرکوب_دادخواهان، به تداوم فشارهای امنیتی، تهدید، بازداشت و زندانی کردن خانوادههای دادخواه، واکنش نشان دادند و خواهان پایان سرکوب و فشارهای امنیتی علیه دادخواهان شدند.
برخورد با دادخواهان از اولین سالهای استقرار نظام جمهوری اسلامی تا امروز
نخستین گامهای جنبش دادخواهی در ایران در دهه شصت و بعد از کشتار مخفیانه هزاران زندانی سیاسی به جرم مخالفت با حکومت نوپای جمهوری اسلامی برداشته شد.
حاکمیت نوپای جمهوری اسلامی در دهه شصت، هزاران نفر از زندانیان سیاسی را در زندانهای مختلف ایران با فتوای بنیانگذار انقلاب ۵۷ (آیتالله روحالله خمینی) به دار آویخت و تیرباران کرد و پیکرهای آنان را در قبرهایی بینام و نشان به خاک سپردند. از آن پس، بیرق دادخواهی به دست مادرانی افتاد که خود را «مادران خاوران» میخواندند.
از آن روزها تا به امروز، جمهوری اسلامی بسیار از مردم ایران جان گرفته است و تقریبا هر ده سال با هر جنبش اجتماعی، گروهی به خانوادههای دادخواه اضافه شده است.
قتل مهسا (ژینا) امینی فقط یک نمونه از قتلهای حکومتی ۴۳ سال گذشته در ایران است، اما مرور کارنامه جمهوری اسلامی در ستادن جان انسانهای بیگناه، سیاه است. خانوادههای دادخواه از دهه ۶۰ تا امروز همواره مورد آزار و اذیت جمهوری اسلامی بودهاند.
هرچند از نمونههای پرتکرار مطرح شده در سرکوب دادخواهان، پنهان کردن کشتار، محل دفن و تحریف روایتها به دست نهادهای امنیتی است اما شکلهای سرکوب دادخواهان در طی سالیان متمادی خشن تر و گستردهتر شده است. در مواردی حاکمیت به خانوادهها پیشنهاد دریافت پول داده تا دست از دادخواهی بکشند. روز ۱۶ خرداد مادر آرام حبیبی که در آبانماه ١۴٠١ با شلیک تیر جنگی به سرش در اعتراضات مردم سنندج کشته شد، هرگونه پیشنهاد پرداخت دیه جهت سکوت در مقابل خون فرزندش را رد کرد. او در پیامی گفت: «بە نام ژن، ژیان، ئازادی. من مادر آرام حبیبی اعلام میدارم، هیچ ثروت و مقامی قابل مقایسە با خواستە آزادی کە فرزندم داشت، نیست و من پای دادخواهی خود برای گرفتن حق خون بە ناحق ریختە شدە فرزندم استوار ایستادەام».
پیشتر و در جریان تداوم فشارهای امنیتی بر دادخواهان جواد سلیمانی، عضو انجمن خانوادههای جانباختگان پرواز ۷۵۲ روز ۱۸ اردیبهشت ماه در صفحه توئیتر خود با اشاره به سرکوب دادخواهان جانباختگان پرواز ۷۵۲ در متنی نوشت: «سرکوب دادخواهان جنایت هواپیمای اوکراینی از شهید نامیدن مسافران، مصادره مراسمهای خاکسپاری و دفن در قطعه شهدا شروع شد اما همچنان ادامه دارد، مانند فشار به خانواده ها برای دریافت غرامت و دادن رضایت…» در گزارش تفصیلی انجمن دادخواهان هواپیمای اوکراینی، فصلی کامل به موارد سرکوب دادخواهان این جنایت اختصاص داده شده است.
با وجود این فشارها، فعالیتهای دادخواهان مسیرهای دیگری را به تناسب پروندههای جنایت جمهوری اسلامی طی کرده که فعالیتهای انجمن دادخواهان هواپیمای اوکراینی در سالهای گذشته نمونهای از آنهاست. انجمن دادخواهان هواپیمای اوکراینی مسیر فعالیت خود را به واسطه شرایط پرونده شلیک موشکهای سپاه به هواپیما و درگیر بودن چند کشور دیگر غیر از ایران در این پرونده با رویکردی متفاوت پی گرفتند که در آن نقش نهادها و سازمانهای بینالممللی اهمیت داشت. در نهایت روز چهارشنبه ۷ دی ۱۴۰۱ چهار کشور اوکراین، بریتانیا، سوئد و کانادا در یک یادداشت دیپلماتیک رسمی از حکومت جمهوری اسلامی ایران خواستند تا هرچه زودتر برای حل اختلافهای موجود در این پرونده در دیوان کیفری بینالمللی لاهه همکاری کند. جممهوری اسلامی ایران از آن تاریخ تا شش ماه بعد (۷ تیرماه ۱۴۰۲) فرصت خواهد داشت که برای حل اختلاف در دیوان بینالمللی لاهه اقدام کند.
با وجود فشارهای شدید امنیتی، روند پیوسته و برنامهریزی شده دادخواهی در پرونده هواپیمای اوکراینی تلاشی قابل توجه در جهت روشن شدن حقیقت و رسیدن به عدالت است و از همین رو در پیوندی محکم با دیگر دادخواهان قرار گرفته. آنچه تنها ابزار دادخواهان برای تاباندن نور حقیقت بر سیاهی دههها جنایت روایتگری و مستندسازیست تا با آنها علیه فراموشی مبارزه کنند.
مادران خاوران؛ آغازگران دادخواهی
«ما دادخواهان خاوران همچنان همگام و همراه با مردمی هستیم که علیه ۴۳ سال تبعیض، قتل و جنایت جمهوری اسلامی بپا خاستهاند و خشم فروخفتهی خود را فریاد میزنند. همراه جوانانی هستیم که نمیخواهند زیر بار تهدید و بیحقوقی حاکم زندگی کنند و خواستار آزادی از حکومت سیاه جمهوری اسلامی هستند. قتل مهسا امینی، آخرین قطرهای بود که دریای خروشان نارضایتی مردم شریف میهنمان را به لرزه درآورد و جنبش جدیدی را در سراسر کشور رقم زد که هنوز بعد از گذشت دو هفته همچنان ادامه دارد.»
این شروع نامهایست که خانوادههای دادخواه دهه ۶۰ نوشته و بر لزوم در کنار هم قرار گرفتن خانوادههایی که دادخواهی در دهههای مختلف را نمایندگی میکنند تاکید کردند. این خانوادهها روایتهایی تکاندهنده از سرکوب دادخواهی دارند.
جواد طواف عضو یکی از خانوادههای دادخواه که برادرش محمدحسن طواف در جریان کشتار زندانیان سیاسی به دست جمهوری اسلامی در رشت اعدام شده است، در مورد تجربه خود میگوید: «وقتی محمدحسن برادرم را کشتند مقابل خانه ما یکی از این سپاهیها بود به نام اکبر چیتی. آمده بود مقابل کوچه ما ایستاده بود که کسی به خانه ما برای تسلیت نیاید. همه هم میترسیدند. دختر خاله من زن برادر همین اکبر چیتی بود. اکبر به برادرش گفته بود اگه بخواهی به خانه اینها بروی برای تسلیت، من تو را با تیر میزنم. بعضی از اقوام ما از در پشتی خانه یکی از همسایهها که به خانه ما از یک کوچه دیگری راه داشت برای تسلیت آمدند. همان روزها پدر مرحومم خیلی نامهنگاری کرد اما هیچ جوابی نگرفت.»
به گفته آقای طواف حتی در زمان زندانی بودن برادرش هم خانواده او تحت سرکوب بودند: « همان وقتها مادرم اینها رفته به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بودند برای پیگیری وضعیت برادرم. گرفته بودند همه مادرها را کتک زدند. مادرم میگفت من از جا بلند شدم و گفتم آقای دادستان خود داستان یک سیلی محکم به صورتم زد. فشاری که بود وحشتناک بود. من آن روزها فقط ۸ سالم بود فشار را کمتر حس میکردم اما خواهرم که بزرگتر بود در مدرسه بسیار تحت فشار بود. عمدا وادارش میکردند در مسابقات عقیدتی شرکت کند. ببینند به سوالات چه پاسخی میدهد که برای او هم پروندهسازی کنند. یا مثلا سال اول در کنکور او را رد صلاحیت کردند.»
جواد طواف که فارغالتحصیل مهندسی متالوژی از دانشگاه پلیتکنیک امیر کبیر تهران است میگوید: «از یاد نمیبرم بعد از فارغالتحصیلی برای استخدام قرار بود بروم در دفتر تهران شرکت مس سرچشمه کرمان. مدیر به معرف من گفته بود تو یک منافق را فرستادهای اینجا و نه تنها من را نپذیرفتند که معرف من را اخراج کردند.»
این عضو خانوادههای دادخواه میگوید قاطبه جامعه نیز در آن زمانها حتی تا اواسط دهه هفتاد با خانواده کشتار دهه ۶۰ همدلی نداشتند: «حتی هنوز هم بعضیها بر این باورند که اینها حقشان بود که کشته شدند. برادر من هوادار سازمان مجاهدین بود. عضو نبود تنها ۱۹ سال داشت . خطاطی و نقاشی میکرد. اصلا درگیریهای مسلحانه شروع نشده بود که او را گرفتند اما همچنان همدلی وجود نداشت. ما هیچ وقت نتوانستیم عزاداری کنیم. ما حتی سنگ قبر برای مزار او تا سالها نداشتیم. یک موزاییک مثل موزاییک حیاط خانه که خیلی کوچک اسمش را نوشته بودند. شما الان میزان همدلی با کشتهشدگان اعتراضات را ببینید متوجه میشوید که خانوادههای کشتار دهه ۶۰ چقدر مظلوم بودند.»
لاله بازرگان، خواهر بیژن بازرگان، از اعدامشدگان تابستان ۶۷ با انتشار عکسی از «زینب حیدری» مشهور مادر ریاحی، از مادران دادخواه خاوران که سه پسرش در فاصله سالهای ۶۱ تا ۶۷ اعدام شدند، در رشته توییتی از خاطرات او درباره مبارزات مادران خاوران نوشت.
در بخشی از این رشته توییت آمده است: «از خرداد ١٣۶٧ ما ملاقات نداشتیم. یه روز میرفتیم اوین، یه روز میرفتیم قزلحصار، یه روز اوین، یه روز قزل حصار. میگفتند ملاقات ندارید. تا آخر آذر بود که ما همهمون رفتیم اوین. به ما گفتند شماره تلفن بدهید. گفتیم که شماره تلفن دادهایم. چه شماره تلفنی؟ گفتند باز بدهید. آنروز به تمام خانوادهها خبر دادند که بچهها را اعدام کردهاند. تمام کمیتههای ١٧ گانهی تهران وسایل بچهها را میدادند. قیامتی بر پا بود. سه ماه قبل آنها را کشته بودند. سه ماه بعد به ما خبر دادند. تمام دنیا فهمیده بود به غیر از ایران.»
مادرانی که با قاب عکس بر سینه دادخواهی را ادامه میدهند
گوهر عشقی، یکی از شناختهشدهترین چهرههایی دادخواهی در ایران است. او مادر ستار بهشتی، وبلاگنویس ایرانی بود که در آبان ۱۳۹۱ بر اثر شکنجه در هنگام بازداشت، کشته شد. او پس از مرگ فرزندش کوشش بسیاری کرد تا قاتل یا قاتلان فرزندانش را به محاکمه بکشاند. در روز چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۰ نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در آستانه سالروز کشته شدن ستار بهشتی، ساعت ۲۲ و ۲۰ دقیقه با «یورش» به منزل سحر بهشتی، خواهر ستار بهشتی ضمن بازرسی و جمعآوری لوازم ارتباطی آنان، اعضای خانواده ستار بهشتی را بازداشت کردند. در زمان یورش مأمورین و ایجاد رعب و وحشت، گوهر عشقی دچار حمله قلبی شد .
گوهر عشقی روز پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۰ در راه مزار فرزندش، مورد حمله افراد ناشناس قرار گرفت و از ناحیه سر و صورت مجروح شد.
در شامگاه سهشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۱ و در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ گوهر عشقی در ویدیویی که از خود منتشر کرد حجاب از سر برداشت و گفت: «به خاطر جوانهایمان بعد از هشتاد سال برای این دینی که میخواهد مردم را بکشد من این حجاب را از سرم برمیدارم.» او در همین ویدیو از مردم خواست تا در همبستگی با جوانان به خیابان بیایند.
در یکشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۱ گوهر عشقی با انتشار پیامی ویدیویی از تهدید خود و خانوادهاش خبر داد. وی تأکید کرد که اگر اتفاقی برای ما بیفتد، مسوولش رهبر است. وی ضمن انتشار این ویدیو خطاب به نیروهای حکومتی نوشت: «یازده سال است که خنجر زهرآگینات بر تنم نشسته اما، من و ما ایستادهایم، تا تو و اربابت را، یا از این خاک بیرون کنیم، یا در این خاک…!»
اکرم نقابی مادر سعید زینالی است. شهروندی که در جریان اعتراضات دانشجویی پس از حمله به کوی دانشگاه در تیرماه ۱۳۷۸ از سوی نیروهای امنیتی در منزل بازداشت شد و تا امروز خبری از او در دست نیست. سعید زینالی فارغالتحصیل رشتهٔ کامپیوتر از دانشگاه تهران بود که در جریان اعتراضات کوی دانشگاه در سال ۱۳۷۸ در منزل مسکونی خود بازداشت شد. بهگفتهٔ خانوادهاش دو یا سه ماه بعد از بازداشت از زندان تماس گرفت و گفت من خوب هستم و دنبال کارهایم باشید، اما بعد از آن دیگر هیچ خبری از سرنوشت او در دست نیست. اکرم نقابی سالهاست دادخواه فرزند خود است. او میگوید: « امروز سعید برای من یک علامت سوال بزرگ است. نمیدانم که آیا واقعا هنوز زنده است؟ اگرنه، پیکرش کجاست؟ من حتی از این داغ سنگقبری ندارم که آرامم کند، اما با اتکا به قدرت مادرانهام علیرغم تمام تهدیدها و بازداشتها در این راه قدم گذاشتهام و تا احقاق حقم و احقاق حق تمام مادران داغداری که بهناحق خون جگرگوشههایشان ریخته شده است، از پا نخواهم نشست.»
آبان ۹۸ِ؛ دادخواهی آنها که فرزند «کسی بودند»
خانواده «پویا بختیاری» از کشتهشدگان آبان ۹۸ شاید یکی از نخستین دادخواهان این دوره باشند. پسر جوانی که همراه با مادرش «ناهید شیرپیشه» در اعتراضات مهرشهر کرج در ۲۵ آبان ۱۳۹۸ برابر چشم مادر از ناحیه جمجمه با شلیک مستقیم گلوله نیروهای امنیتی کشته شد.
«منوچهر بختیاری» پدر و «ناهید شیربیشه» مادر پویا از همان ابتدا بر قتل حکومتی فرزندشان تاکید کرده و اعلام کردند صدای دادخواهیشان بلند خواهد بود. فریادی که بیهزینه نماند.
ناهید شیرپیشه مدتی بعد از گفتگو درباره کشته شدن فرزندش از مدرسه محل کارش اخراج شد. اعضای خانواده بختیاری حتی مادربزرگ پویا در دورههای مختلف به دلیل یورش نیروهای امنیتی به محل سکونتشان مورد آزار روحی و روانی و حتی جسمی قرار گرفته و بازداشت شدهاند. منوچهر بختیاری با وضعیت جسمی نامناسب و با وجود ابتلا به بیماریهای فتق و پروستات حدود ۲۹۰ روز است، محروم از رسیدگی پزشکی، در یکی از سوئیتهای انفرادی زندان قزوین در حبس بهسر میبرد.
ناهید شیرپیشه مادر پویا نیز از تاریخ ۲۰ تیرماه ۱۴۰۱ در جریان موج دستگیری خانوادههای دادخواه بازداشت و به زندان کچویی کرج منتقل شد و از شهریور ماه نیز حق تماس و ملاقات با عزیزانش از او سلب شد. پس از آن نیز در آبان ۱۴۰۱ در حالی که خانوادهاش منتظر آزادی او با وثیقه و تحت عنوان مرخصی استعلاجی بودند به سلولی انفرادی در زندان زنجان تبعید شد.
صبا بختیاری عمه پویا در گفتگو با کمپین حقوق بشر ایران میگوید: «خانواده ما از همان روز اول تصمیم گرفتیم با موضع روشن از حق دادخواهی خود دفاع کنیم.حکومت از همان ابتدا شروع کرد به پروندهسازی و همه اعتراض و دادخواهی خانواده پویا را به ارتباط با رسانههای خارجی ربط داد و علیه ما جرم انگاری کرد. از طرف دیگر منوچهر برادرم به واسطه رویکرد سیاسیاش که پادشاهیخواهی است و به ویژه بعد از اعلام رسمی این نگاه سیاسی و بالا بردن پرچم شیروخورشید فشارها بر خانواده ما روز به روز بیشتر شد. این فشار حتی از طرف رسانهها هم بود و اخبار مرتبط با خانواده بختیاری و فشارهایی که به آنها وارد میشد بایکوت خبری میشد.»
صبا بختیاری با تاکید بر اینکه هرگز «دوپهلو» صحبت نمیکردیم: « ما همیشه بر این موضوع تاکید کردهایم که تنها ضارب پویا در این مجرا مستحق مجازات نیست آمرین به کشتار که طبیعتا مقامات رده بالای حکومتی هستند هم باید پاسخگو باشند و مجازات شوند، به همین دلیل هم صدای دادخواهی ما با اعمال فشار بر پدر و مادر و خواهر پویا و همینطور مادر و برادران دیگر من روز به روز بیشتر و شدیدتر شده است.»
او در ادامه به فشارهایی که در حال حاضر در زندان به برادرش وارد میشود اشاره میکند و میگوید: «مسئولان زندان قزوین، از حدود دو هفته پیش، هشت زندانی دیگر را به سوئیت برادرم انتقال دادهاند که دو نفر از این زندانیان، بابت اتهام ارتباط با داعش در حبس هستند. گذشته از آن، مساحت این سوئیت حدود هشت متر است و همه افراد حاضر در آن با کمترین امکانات و بهصورت کف خواب در آن هستند. مسئولان زندان همچنین عامدانه از اعزام برادرم به بیمارستان و رسیدگی پزشکی به او جلوگیری میکنند و همه اینها فقط به جرم دادخواهی رخ داده است.
یک فرد نزدیک به خانم شیرپیشه در گفتگو با کمپین حقوق بشر ایران میگوید: «ناهید هرگز آدم سیاسی نبود او همیشه یک دادخواه بود. مادری است که جلو خودش مغز بچهاش را متلاشی کردند. دو سال و نیم، سه سال، هر چه این زن دادخواهی کرد و پرسید که چه کسی این کار را کرد؟ برای چی این کار را کردید؟ کسی پاسخ نداد. در زمان بازداشتش هم که ویدیو را همه دیدند. ریختند و خانهاش را تخریب کردند و خودش را ربودند. توی زندان به یکی از زندانیان جرایم عادی معلوم نیست چه وعدهای دادند که به او حمله کرد و به قصد خفگی مورد ضرب و شتم و فشار در ناحیه گلو قرار گرفت. همه اینها را کنار بگذارید. هشت ماه تبعید و نگهداری او در سلول انفرادی را ببینید. سرکوبی از این بالاتر داریم؟»
روایت مادر دادخواه یک جانباخته در جنبش «زن، زندگی، آزادی»
پس از خیزش انقلابی زن،زندگی،آزادی در واکنش به قتل مهسا (ژینا) امینی شمار زیادی از خانوادههای قربانیان سرکوب خشن نیروهای حکومتی با سردادن فریاد دادخواهی به جمع خانوادههای دادخواه پیوستند. نیروهای امنیتی و قضایی نیز در تمام ماههای گذشته بیشترین فشارها و تهدیدها را بر این خانواده ها وارد آوردند. دستکم اعضای خانواده هفت نفر از جانباختگان بازداشت شدند. فواد چوبین، دایی آرتین رحمانی، ۲۲ فروردین، مهسا احمدی، نامزد حامد سلحشور، ۲۵ فروردین، کمال لطفی، پدر رضا لطفی، ۲۷ فروردین بازداشت شده و در زندان به سر میبرند. علی روحی پدر حمیدرضا روحی نیز ۱۷ فروردین بازداشت و سه روز بعد با قرار وثیقه آزاد شد. همچنین پدر، مادر و سه برادر جواد حیدری نیز فروردینماه بازداشت شدهاند و چندی بعد با قرار وثیقه آزاد شدند. رامتین فاتحی، پسر رامین فاتحی، از بازداشتشدگان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ که زیر شکنجه در وزارت اطلاعات کشته شد، نیز از ربودن عمه و عموی خود (برادر و خواهر رامین فاتحی) و شکنجه آنها خبر داده بود.
فرزانه برزهکار مادر عرفان رضایی یکی از کشتهشدههای جنبش زن زندگی آزادی در شهر آمل به کمپین حقوق بشر ایران میگوید: «بسیاری از دوستان و آشنایان وقتی من از دادخواهی فرزندم مینویسم به من میگویند این حکومت رفتنی نیست. جان خودت را به خطر نینداز. خیلی وقتها به من میگویند همه چیز تمام شده. چند روز اعتراض شد یک عده کشته شدند یک عده اعدام میشوند مردم هم ترسیدند و تمام شد. من با شنیدن این حرفها تاسف میخورم به حال کسانی که از مرگ بیشتر از فقر و فلاکت و بردگی میترسند. چیزی که الان برای من مهم است امید به دادخواهی کسانی است که نه عزیزانشان کشته شدند نه زندانی شدند اما رنجی که هموطنانشان میبرند آنها را هم دادخواه خون عزیزان ما کرده است.»
مادر عرفان رضایی از هراسی که بسیاری تلاش میکنند به دل مادران دادخواه بیاندازند صحبت میکند: «خیلیها سعی میکنند من را بترسانند. مثل همه دادخواهانی که درسالهای گذشته سعی کردند ساکتشان کنند من خطاب به این آدمها میگویم مطمئن باشید این سکوت به فراموش کردن این جنایتها منجر نمیشود. این صداها زمانی از یک جایی سر برمیآورند. عرفان من راهی را در پیش گرفت و رها شد. اما وای بر کسانی که حاضرند تن به فقر و بندگی بدهند. من تنها دادخواه فرزندم نیستم دادخواه همه کسانی هستم که از بهمن ۵۹ کشته شدند، ربوده شدند، شکنجه شدند، پیکرهایشان دزدیده شد و محل دفنشان به عزیزانشان گفته نشد.»
عرفان رضایی متولد ۱۳۸۰ یکی از جانباختگان در اعتراضات ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در شهر آمل بود. جوانی کتابخوان، اهل اندیشه و مطالعه که به گفته مادرش از ۱۵ سالگی کتابهای نیچه و صادق هدایت و داستایوفسکی میخواند اما بعد از کلاس دوم دبیرستان از نظام آموزشی ایدئولوژیک دلزده شد و گفت نمیخواهد در چنین سیستم «مغزشویی» ادامه تحصیل بدهد.
فشارها و تهدیدها بر خانواده دادخواهان در ماههای گذشته تنها مربوط به خانواده قربانیان خیزش انقلابی زن، زندگی،آزادی نبوده است. در سالهای گذشته و پس از قتل حکومتی نوید افکاری و تحمیل حبس انفرادی به دو برادر او ،حبیب و وحید، سعید افکاری پرچم دادخواهی برادران خود را به دست گرفت؛ او مدام درباره وضعیت برادران محبوس خود اطلاعرسانی می کرد. خانواده افکاری بارها به دلیل همین دادخواهی مورد تهدید و آزار نیروهای امنیتی و قضایی قرار گرفتند. در آخرین مورد روز دوازده اردیبهشت نیروهای امنیتی حسین افکاری، پدر نوید افکاری، را بازداشت کردند. پیشتر هم در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۱ سعید افکاری از بازداشت خواهرش، الهام افکاری، به همراه فرزند ۳ سالهاش خبر داد.
تلاش پیوسته خانوادههای دادخواه بعد از آبان ۹۸ نیز به شکل چشمگیری فراگیر شد و همزمان پیوند محکم تری میان دادخواهان به وجود آورد. سوران منصورنیا، برادر برهان منصورنیا، از کشته شدگان آبان ۹۸ از جمله افرادیست که در پیشبرد جنبش دادخواهی و مبارزه علیه فراموشی در چند سال گذشته نقش فعال داشته است. او از اعضای شورای انقلابی دادخواهان هم هست.
همبستگی خانوادههای زندانی و دادخواه و همچنین حمایت بیشتر افکار عمومی و مردم از جنبش دادخواهی در ایران موجب شده تا جمهوری اسلامی از هر راهی برای سرکوب فریاد دادخواهی بهره بگیرد با این وجود به نظر میرسد که ریشههای جنبش دادخواهی هر روز در بطن جامعه عمیقتر از قبل میشود. در چنین شرایطی ضرورت به رسمیت شناختن جنبش دادخواهی و انجمنهای دادخواهان از سوی جامعه جهانی بیش از هر وقت دیگری احساس میشود.
کمپین حقوق بشر در ایران