پنج درس انتخابات فرمایشی ۲۸ خرداد ۱۴۰۰

درس اول: تاکتیک شرکت و دادن رای باطله
موضوعی که برای من مطرح بود و با دوستان هم در میان گذاشتم این بوده است که به نیروهائی که به دلایلی، مهر خوردن شناسنامه‌شان برای کار و زندگی‌شان مهم است چه می‌بایست پیشنهاد می‌کردیم. این استدلال مطرح می‌شد، اگر بگوئیم بروند رای سفید یا باطله بدهند عملا مردم را تشویق به رای دادن کرده‌ایم و این کار به نفع رژیم است. اما خرد جمعی و حرکت خودجوش این بخش از مردم تاکتیک حضور و انداختن رای باطه بوده است. ما نیروهای سیاسی باید از تاکتیک در پیش گرفته‌شده این بخش از مردم یاد بگیریم. در شرایط دشوار کنونی می‌شود از چنین تاکتیک‌هایی سود جست و از این وحشت نداشت که دیگران چه می‌گویند.

واقعیت این است که نیروهای نظامی و انتظامی، افرادی از بسیج و سپاه، کارمندان و کارگران بخش‌های اقتصادی وابسته به بنیاد مسضعفان، و دیگر بنیاد‌ها و نهادهای مذهبی و مردم فقیری که از بنیادها پول می‌گیرند ناچار هستند که شناسنامه مهر زده داشته باشند. بخش‌هایی از این چهار میلیونی که ناچار شدند برای مهردار شدن شناسنامه‌شان به پای صندوق‌های رای بروند و رای باطله بدهند در واقعع خطرشان برای حکومت از همه بیشتر است. برای من این رفتار مردم بسیار آموزنده بود و این یکی از درس‌های این انتخابات بود که می‌توانیم از آن سود بجوئیم.

درس دوم: خرد جمعی و فهم مشترک
یک مسئله بسیار مهم در هر کشوری این است که مردم و الیت جامعه با استفاده مجموعه دانش‌ها و تجربه‌ها به همراه هم بتوانند به یک خرد جمعی و فهم مشترک دست یابند که چه چیزی به نفع و چه چیزی به ضرر کشور است. مردم ایران پس از ۴۲ سال تجربه‌آموزی و با استفاده از خرد جمعی خود به این نتیجه رسیدند که نباید در نمایشی که دستگاه اداری ولی فقیه و نهادهای نظامی و امنیتی تحت امر ولی فقیه خامنه‌ای تحت عنوان انتخابات تهیه دیده‌اند شرکت کنند. اکثریت مردم ایران و الیت جامعه، به‌ویژه در شهرهای بزرگ چنین رفتاری در پیش گرفتند.

اما بخشی از سیاسیون و برخی از رهبران اصلاح‌طلبان که مردم را تشویق به شرکت در انتخابات کردند به هر دلیلی در دام خامنه‌ای و باندهای نظامی امنیتی وابسته به او افتادند و بر علیه فهم مشترک مردم و اجماع عمومی، جامعه مدنی و تشکل‌های آن قیام کردند. از هم اکنون می‌شود دید که این مجموعه‌ها هم از چشم مردم افتادند و هم در درون خود دچار بحران‌های شدیدی شده‌اند.

این اجماع ملی در «نه» گفتن به انتحابات تحقیرآمیز و مهندسی‌شده، چه به صورت رای باطله و چه به صورت عدم حضور در پای صندوق رای، باید مشوق ما در همراهی هم و رسیدن به راه‌کارهای مشترک باشد تا بتوانیم حکومت جمهوری اسلامی را به عقب بنشانیم و خواست خود را بدان تحمیل کنیم.

درس سوم: تحلیل و ارزیابی
افراد و گروهایی در ایران بدون تحلیل و ارزیابی از اوضاع سیاسی کشور، سیاست ورزی می‌کنند و در واقع امیال و خواست‌های خود را به جای واقعیات جامعه می‌نشانند. با این نحوه تفکر نه تنها مشکلی از جامعه را حل نمی‌کنند بلکه بر مشکلات جامعه می‌افزایند. مردم بر اساس تجربه زندگی خود در می‌یابند که به چه حزبی و یا گرایش اجتمائی رای بدهند، اما احزاب سیاسی یکی از مهمترین وظایف‌شان دادن ارزیابی و تحلیل از اوضاع کشور و دادن برنامه انتخاباتی است. متاسفانه ما کمتر شاهد این هستیم که احزاب ایرانی بخواهند دست به چنین کاری بزنند.

به طور مثال سازمان‌های سیاسی اعلام می‌کنند که انتخابات باید تحریم شود اما مردم به خاطر اوضاع وخیم کشور اگر کورسوئی ببینند در انتخابات شرکت می‌کنند. مثال دیگر احزاب و گرایشات برنده در جمهوری اسلامی هستند که از امکانات رانتی شورای نگهبان سود می‌جویند خود را موظف به داشتن تحلیل، ارزیابی و برنامه نمی‌بینند. وعده‌های بسیار می‌دهند بدون این که ارزیابی داشته باشند که توان انجام وعده‌ها را دارند یا ندارند و بعد می‌گویند نگذاشتند و من یک تدارکاتچی بودم. اما در باره انتخابات ۱۴۰۰ تحلیل و ارزیابی بر اساس داده‌ها چنین بود که وقایع ۹۶ و ۹۸ و کشتار هزاران نفر بدست نیروهای نظامی، انتظامی و اطلاعاتی، همچنین کشتار سرنشینان هواپیمای اکراینی و در پی آن برگزاری انتخاباتی فرمایشی و وارد نمودن مشتی بی‌سواد و بی‌خرد به مجلس شورای اسلامی، همه صحبت‌های خامنه‌ای برای روی کار آوردن «دولت جوان و انقلابی» همه حاکی از برگذاری انتخاباتی فرمایشی بوده و رئیس جمهور را خامنه‌ای از قبل انتصاب کرده بود.

اگر این ارزیابی که برنامه دستگاه ولی فقیه برگزاری یک انتخابات فرمایشی است، درست بوده و نتایج انتخابات هم بر آن صحه می‌گذارد، باید گفت این تحلیل و ارزیابی که توسط تعداد زیادی مطرح می‌شد درست در آمده است. در چنین شرایطی که اکثریت مردم هم به تجربه آن را دریافته بودند می‌بینیم بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان و چپ‌ها به شمول خاتمی، کروبی، نبوی، کرباسچی، نگهدار … بدون داشتن تحلیل و ارزیابی درست روی یک اسب چلاق به نام همتی شرط بستند که کل آرایش نصف آرای باطله بود. تحریم فعال انتخابات در وحله اول رژیم جمهوری اسلامی را به گونه‌ای جدی مورد پرسش قرارداده و همچنین نیروهایی که به هر دلیل در هر انتخاباتی شرکت می‌کنند را منزوی نموده است.

درس چهارم: پایانی بر جمهوری اسلامی و آغاز امارات اسلامی خامنه‌ای
دستگاه اداری ولی فقیه خامنه‌ای با حذف همه رقبا از صحنه انتخابات، حکومت را تک حزبی نموده و نخست‌وزیر دلخواه خود را به عنوان رئیس جمهور به مردم و گرایشات موجود در حکومت اسلامی تحمیل نموده است. اوضاع به گونه‌ای کیفی تغییر کرده است و غیر از اصلاح‌طلبان، اصول‌گرایان میانه‌رو، احمدی‌نژادی‌ها و اعتدالیون هم حذف شدند. شرایط ظاهری برای به سلطنت رسیدن مجتبی خامنه‌ای فراهم شده است. دوگانه اصلاح‌طلب اصول‌گرا به شکست انجامیده و عمر «جمهوری اسلامی» به پایان رسیده و امارات اسلامی خانواده خامنه‌ای در حال برقرار شدن است. ظاهری به این خاطر که اولا امارات اسلامی مورد تنفر ملت ایران می‌باشد، دوما این مجموعه با یک رئیس جمهور قاتل و دسته‌جات افراطی توان رهبری کشور ۸۰ ملیونی را ندارند، سوما حکومتگران بسیاری را با خود دشمن ساخته‌اند و چهارما توان حل مشکلاتی که با جهان بوجود آورده‌اند را ندارند.
این یک ارزیابی بر اساس داده‌های این ۴۲ سال است و آن هم این که هر روز که گذشت نقش و دخالت مردم کاهش یافته و حتی بخشی از چهار گرایش اجتماعی درون حکومت حذف شدند. روحانیت شیعه در سیمای ولی مطلقه فقیه به همراه سپاه و بخش‌هایی از بازار، حکومت را در انحصار خود گرفته‌اند و اصلاح‌طلبان هم از مجلس و هم دولت حذف شده‌اند. صندوق رای دیگر معنی و مفهوم خود را از دست داده است و ولی فقیه به شکلی خود راسا یک تدارکاتچی را در پست ریاست جمهوری بر می‌گمارد.

در این وضعیت سخن‌گفتن درباره اصلاح از درون، یک شوخی بیش نیست. اصلاح‌طلبان در بدترین شرایط تاریخی خود به‌سر می‌برند یا به مردم می‌پیوندند و یا به دربار ولی فقیه و این را همین روزها شاهد هستیم که چگونه آب در خانه مورچه‌گان افتاده است. برای مردم ایران تنها راهی که مانده این است که با نافرمانی مدنی حکومت را به عقب نشینی وادار سازند و در این جا اگر اصلاح‌طلبان با مردم همراه نشوند نه فقط ماجرای‌شان پایان می‌گیرد بلکه برای همیشه از سیاست حذف می‌گردند. در همه این سال‌ها، دو ولی فقیه، اول خمینی و پس از او خامنه‌ای، همه‌کاره کشور بودند اما در دورن حکومت رقابت بین جناح‌ها وجود داشته است. در انتخابات ۱۴۰۰ بر دو گانه اصلاح‌طلب اصول‌گرا نیز پایان داده شد و فقط حزب ذوب‌شدگان در ولایت فقیه مجاز به مشارکت در اداره کشور هستند.

درس پنجم: نه مشترک ما مبارک است اکنون چگونه می‌توانیم به یک آری مشترک برسیم؟
اکثریت قاطع به انتخابات مهندسی شده و فرمایشی نه گفته‌اند. اگر  آمار رسمی رژیم را مبنی قرار بدهیم و اگر آرای باطله را با میزانی که رای نداده‌اند جمع بزنیم 35 درصد به کاندیداهای حکومت رای داده‌اند. رئیسی در واقع در کل کشور ۲۸ درصد آرا و در استان البرز و تهران زیر ۲۰ درصد رای آورده است. این را همه جز خود حکومت‌گران فهمیده‌اند که مردم پیروز این بار انتخابات فرمایشی بوده‌اند. حکومت با توجه به همه امکاناتی که در دست داشت فقط توانست برای فرد موردنظر خود ۲۹ درصد رای‌سازی کند. اگر انتخاباتی آزاد بدون نظارت استصوابی بر گزار می‌شد دولتی به کلی متفاوت بر سر کار می‌آمد. مشکل کشور هم این است که ما هیچ گاه در این ۴۲ سال انتخابات آزاد نداشتیم و مردم واقعا خواهان یک انتخابات آزاد هستند.
اکنون برای همه آنها که در این «نه»گفتن بزرگ ملی مشارکت داشتند یک استراتژی جدیدی برای پیشروی لازم است  تا همه بحران‌هایی که این حکومت مسبب آن است بر طرف گردد. من در این جا یک استراتژی سه مرحله‌ای را برای گفتگو پیشنهاد می‌کنم.

۱. مبارزه مشترک برای آزادی زندانیان سیاسی حرکتی است که همه احزاب و سازمان‌های سیاسی ایرانی بر سر آن اشتراک نظر دارند و تلاش مشترک برای این خواست مشترک را می‌توان به یک حرکت ملی تبدیل نمود و فشارها به حکومت را برای آزادی زندانیان سیاسی افزایش داد. حکومت حتما در برابر این خواست مقاومت خواهد کرد اما در شرایطی که توازن قوای مردمی رو به افزایش نهد شرایط برای تحقق این خواست فراهم خواهد شد.

۲. مبارزه مشترک برای آزادی رسانه‌ها و آزادی احزاب شاید دشوارتر از خواست آزادی زندانیان سیاسی باشد اما به گسترش مبارزات مردمی و تشکل‌های مدنی زمینه را برای عملی ساختن این خواست فراهم خواهد شد. بدون این که مردم بتوانند در احزاب خود متحد شوند امکان گذار به دمکراسی وجود نخواهد داشت و نیروهای پوپولیستی در شرایط ضعف حکومت مرکزی می‌توانند با فریب مردم به سوی کسب قدرت خیز بردارند و این همان اتفاقی بود که قبل از انقلاب ۵۷ رخ داده و کشور را به ویرانی کشید. نیروهای ملی، دمکراتیک، سوسیال دمکراتیک و چپ دمکراتیک می‌بایست با تشکیل یک آلترناتیو دمکراتیک، رهبری جنبش اجتماعی را به عهده بگیرند. در این مرحله برای تضمین سلامت دوران گذار باید احزاب سیاسی شکل بگیرند و با برنامه مشخص وارد میدان و یا بازار سیاست شوند.

۳. سومین مرحله استراتژی ما می‌بایست مبازه مشترک برای تحمیل یک انتخابات آزاد زیر نظر یک هیات مورد قبول همگانی به رژیم جمهوری اسلامی، برای تشکیل مجلس موسسان باشد. وظیفه مجلس موسسان می‌بایستی تغییر کامل قانون اساسی باشد. در مجلس موئسسان احزاب سیاسی شناسنامه‌دار شرکت خواهند داشت و نباید گذاشت که منفردین پوپولیست نظم جامعه را به هم بزنند و خود را بر مردم تحمیل کنند و به همین خاطر وجود یک آلترناتیو دمکراتیک در این مرحله داریم. در مجلس موئسسان همه احزاب شناسنامه‌دار که معتقد به گذار پروسه‌ای هستند امکان حضور داشته باشند و هیچ حزب و سازمانی را نباید حذف نمود. نوع حکومت و رابطه همه احزاب و سازمان‌های سیاسی را مجلس موئسسان تعین خواهد کرد. هیات همگانی برگزاری انتخابات آزاد را رهبران تشکل‌های مدنی سراسر کشوری، روسای احزاب سیاسی و شخصیت‌های بر جسته ملی می‌توانند به عهده بگیرند.

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *