اولویت گفتمان بر سازمان
طرح بحث
در یک ارزیابی اجمالی، اعتراضات آبان ماه سال جاری را میتوان برآمده از سه مؤلفه اصلی دانست. مؤلفههایی که فارغ از رهیافتهای نظری و گفتمانی حیات سیاسی و اجتماعی ما را دگرگون کردهاند. این مؤلفهها عبارتاند از:
الف) نابرابری: در جهان غیرقطبی و بهطور مشخص دنیای پساشوروی، بهتدریج بر حجم نابرابریها افزوده شده است. بهبیاندیگر، این مؤلفه به مسئلهای جهانی بدل شده و حوزههایی نظیر سیاست، اقتصاد، جنسیت و… را در بر گرفته است و مطابق آراء شماری از اندیشمندان علم سیاست نابرابری بهتدریج زوال دموکراسیها را در پی داشته است.
ب) سازمانزدایی: در دهههای گذشته، احزاب و مطبوعات در کشورهای توسعهیافته و حتی کشورهای درحالگذار بهمثابه عنصر سازمانبخش و موتورهای محرک سیاستورزی و مطالبهگری ظاهر میشدند؛ اما این نقش بهتدریج با افول مواجه شد و در بزنگاههایی سیطره آن بهکلی از میان رفت. شاهد این مدعا اعتراضات موسوم به «جلیقهزردها»ست؛ معترضان این جنبش به گواه راویان و تحلیلگران سازمان و گفتمان مشخصی را نمایندگی نکرده و از سوی دیگر، طیفهای حاضر در سیاست فرانسه هم بهسوی نمایندگی و سازماندهی آنها حرکت نکرده اند. فلذا هدف، روش و سرنوشت این جنبش در هالهای از ابهام قرار گرفته است.
ج) کنشگری خیابانی: تا پیش از دیماه۱۳۹۶، سیاستورزی در ایران، بویژه نزد اصلاحطلبان در لحظات انتخاباتی محدود و محصور بود و ذیل استراتژیهایی نظیر «آرامش فعال» تئوریزه میشد. اما از آن تاریخ، شاهد هستیم کنشگری خیابانی به هنجاری جدید و قابلتأمل بدل شده است؛ تا بدانجا که در فاصله میان دو انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۶ تا مجلس ۱۳۹۸، دو موج از اعتراض خیابانی (دی۹۶ و آبان۹۸) کشور را متأثر کرده است. گویی، براساس توافقی نانوشته مقرر است سرنوشت سیاست در خیابان مشخص شود یا از آنجا تاثیر بپذیرد؛ تحولات شیلی، لبنان، عراق و… موید این تاثیر و تاثر است.
فرآیند جهانی شدن، رشد فراگیر شبکه اجتماعی و بهتبع آن، انتقال سریع اطلاعات بر تحولات اجتماعی و سیاسی تاثیراتی عمیق داشته است. به طور مشخص، میتوان تحولات اخیر کشور را در آینه دو رخداد منطقهای و اثرات نمایشی آن ارزیابی کرد.
۱. خاورمیانه این روزها متلاطم است و اجتماعات خیابانی با اهداف متفاوت فراگیر شدهاند. این الگوی سیاستورزی به.سرعت، بویژه از طریق اینترنت در حال تکثیر و تحکیم است. بعنوان نمونه، در بازه زمانی نزدیک دامن اعتراضات عراق به لبنان کشانده شد. پس از آنهم، شاهد بروز اعتراضات گسترده آبانماه در ایران بودیم.
۲. الگوی امنیتملی بسطمحور و ترویج دامنهدار آن ذیل عناوینی مانند «عمق استراتژیک» بهمرور به فضای ضدایرانی در خاورمیانه منجر شده است. بسیار میشنویم که گفته میشود: «باید در حلب جنگید تا از جنگ در همدان و تهران جلوگیری کنیم». تکرار این عبارت بهتدریج حلبیها را با این پرسش مواجه میکند که «چرا ایران باید در حلب بجنگد تا همدان و تهران را امن نگه دارد؟!» این نگاه انتقادی بهتدریج در منطقه تکثیر شده و پرسشهایی مشابه را در افکار عمومی به وجود آورده است؛ چنانکه بخشی از معترضان در عراق میگویند: «ایران میخواهد با آمریکا بجنگد؛ چرا این جنگ باید در عراق رخ دهد و مردم عراق تاوان آن را بدهند؟» البته نفی مداخلهگری در عراق محدود به ایران نیست و آنچنان که از بیانیه آیتالله سیستانی برمیآید، مردم عراق و بویژه جوانان عراقی اساسا به دخالت خارجی در امور عراق حساسیت پیدا کردهاند؛ خواه از سوی ایران، خواه از سوی عربستان و آمریکا. تأکید بر ادبیات بسطمحور بهتدریج از سوی مقامات نظامی ایران کاهش یافته، اما حجم اعتراضات فزونی گرفته است؛ مردم منطقه به ضدیت برخاستهاند و مردم کشور، هزینههای نظامی منطقه را به پرسش گرفتهاند. ازاینرو، بر ماست خواست ملی مردم عراق، سوریه، لبنان و البته هموطنان را محترم بشماریم؛ همانطور که نمیخواهیم آلت دست کشور دیگری باشیم و یا دیگران منافعملیمان را تعریف کنند.
آتش بنزین
بهرغم تغییرات پدیدآمده در سه مؤلفه فوقالذکر و نیز بستر منطقهای مورداشاره در یک خلاء خبری تصمیمی مبنی بر افزایش قیمت بنزین ابلاغ شد. پرواضح است، چنین تصمیمی حتی در شرایط رونق اقتصادی شوک و پیامدهای اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. با این وجود، در شرایطی که نظام سیاسی در ضعیفترین موقعیت از نظر عینی و ذهنی قرار داشت، چنین تصمیمی اتخاذ شد. واقعیت آن است به لحاظ عینی، مردم از گرانی، تورم، بیکاری و سایر مشکلات اقتصادی تحتفشار مضاعف قرار دارند و به لحاظ ذهنی، افکار عمومی به دلیل فسادهای افشاشده و ناکارآمدیها دچار مساله جدی شدهاند. در چنین وضعیتی، علاوه بر کاهش مشروعیت، دو جریان اصلی و ریشهدار سیاسی کشور -که در ۳۰سال گذشته حرف اصلی را در سیاست میزدند- به اقلیتهای سیاست بدل شدهاند؛ درحالیکه طی ۴۰سال گذشته، همواره مجموع آرا و پایگاه اجتماعی این دو جریان سیاسی، اکثریت (بیش از ۵۰درصد) جامعه ایران را شکل میداد؛ اینک، مجموع پایگاه اجتماعی هردو جناح، اقلیت جامعه هستند و پایگاه هر دو جریان، بویژه اصلاحطلبان، دچار ریزش شده است.
باری، به هر تقدیر افزایش ناگهانی قیمت بنزین حتی اگر از بعد اقتصادی توجیهپذیر باشد، به لحاظ سیاسی و اجتماعی و امنیتی تصمیمی بسیار نادرست بوده است و طبعا با گذشت زمان ابعاد دقیقتری مکشوف خواهد شد. فارغ از نگاههای تکنیکی، از منظر سیاست شاهد بودیم بار دیگر اصلاحطلبان در حساسترین موقعیتها، سیاست صبر و انتظار و سکوت را در پیش گرفتند و در مقابل آتش بنزین، انفعال پیشه کردند.
سیاست “صبر و انتظار” در دوره پهلوی از سوی جبههملی اتخاذ شد. این تشکل به پیامدهای این سیاست وفادار ماند و از جریان تحولات بعدی حذف شد؛ کرکرههای احزاب پایین کشیده شدند و گفته شد در خانه مینشینیم تا روزی که سر اعلیحضرت به سنگ بخورد و قسعلیهذا. اما ورود به این وضعیت از سوی جریان اصلاحات عملی تناقضآلود است. این جریان سیاسی از احزاب و نشریات برخوردار است و اعضاء و همفکرانش در دولت و مجلس و شورایشهر حاضر هستند و از مواهب حضور در قدرت بهره میبرند. ازاینرو، سخن گفتن از صبر و انتظار سکوت نه سیاسی است و نه اخلاقی! «صبر و انتظار» یعنی: اصلاحطلبان در یک دوره زمانی از همه مناصب قدرت خارج شوند، در خانه بنشینند و بعد از پنجسال که عملکرد جریان مقابل و خلاء اصلاحطلبان روشن شد، به جریان مقابل بگویند: «شما اهل اداره کشور نیستید و به بنبست میرسید. حال، ما برمیگردیم و کشور را اداره میکنیم». اما اصلاحطلبی در وضعیتی غبارآلود، راهبردی مغشوش اتخاذ کرده است!