«مسئله زن» و روشنفکران، طی تحولات دهه های اخیر

تشدید تن گریزی
اما از دید روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی دهه های قبل از انقلاب، فرهنگ و ارزش های استعماری غرب باعث شده بود که شهوت گرایی و تن پروری، افراد و اجتماعات شهری را از کنترل عقل و ایمان خارج سازد. اپوزیسیون مذهبی، حضور فزاینده زنان در اجتماع، اختلاط مرد و زن در عرصه های مختلف، وجود سینماها، میخانه ها و مجامع رقص و تفریح و… را نمودهای اصلی فساد و فتنه می دید. روشنفکران غیرمذهبی اپوزیسیون نیز گسترش شهوت زدگی، لجام گسیختگی، تن پروری و شکم بارگی را عوارض فرهنگ امپریالیستی می دانستند و این عوارض را باعث سیاست زدایی، بی خیالی و عدم تعقل و تفکر در میان مردم می شمردند. به عنوان مثال جلال آل احمد در شرح خصوصیات آدمهای غربزده روی این جنبه نیز تأکید دارد: «آدم غربزده قرتی است. به خودش خیلی می رسد. به سرو پزش خیلی ور می رود… همیشه انگار تازه از لای زرورق باز شده است…. به خاطر اوست که کتاب طباخی راه شکم به اسم «راه دل» از چاپ در می آید…»
اگر آدم غربزده «خیلی به شکم و تن خود می رسد»، پس روشنفکر اپوزیسیون به خیال مقابله با غربزدگی، به قطب دیگر این ناهنجاری در می غلتد، یعنی به تن گریزی، سرکوب خواهش های تن، نفی امیال طبیعی، ریاضیت کشی، ژولیده پوشی، شادی زدایی، شهیدپرستی و فدایی گری روی می آورد. بسیاری از مردان روشنفکر چپ غیر مذهبی در اثبات خلوص و موفقیت خویش در مقابله با «عوارض غربزدگی» گاه حتی گوی سبقت را از افراد مذهبی اپوزیسون ربوده، در امحاءنفس و عواطف طبیعی و جنسی خود پرهیزکارتر و ریاضت کش تر می شدند و به عنوان مثال همرنگ بامذهبی ها، اما بدون دلیل ایدئولوژیک آنان، از خوردن مشروب، رقص و شادی و آمیزش با زن، خودداری می کردند. بی اعتنایی به زن و فرزند، حمام نکردن، نپوشیدن لباس تمیز و آراسته و به قول معروف «ریختن خاک در فنجان چای»، از جمله سلسله رفتارهایی بود که موفقیت مرد روشنفکر و مبارز را در امحاء نفس به نمایش می گذاشت. این گفته ها رایج بود که یک انقلابی باید حتی الامکان ازدواج نکند و اگر هم ازدواج کرد لااقل باید حتی الامکان بچه دار نشود. جالب است که درست پس از سرنگونی شاه، یکباره شاهد رایج شدن وسیع ازدواج در بین انقلابیون می شویم گویی پیروزی بر شاه و احساس استقلال سیاسی، مجالی فراهم کرده بود که به نیازهای تن نیز پرداخته شود. لازم به ذکر است که فقط مسئله تن و روان یا عقل و احساس نبود بلکه فشار سرکوب سیاسی و دیکتاتوری پلیسی، شکنجه و زندان خود عامل مهم دیگری بود که زمینه ساز چنین فرهنگ و تقویت کننده ثئونیت سازی های بینشی در میان روشنفکران مبارز می شد، به طوری که نفی امیال فردی، از جان گذشتگی، ریاضیت کشی و فدایی گرایی چه بسا لازمه حرکت مبارزاتی و حفظ یک تشکیلات سیاسی مخفی بود.