درباره استراتژی سیاسی

مهدی فتاپور

فرخ عزیز

مطلب کوتاه تو حاوی نکاتی است که قطعا در پیشبرد مباحث کمک کننده است و در عین حال مطالبی که نیاز به بحث دارد.

تو در مطلبت روی این امر که یک وجه هر استراتژی و تاکتیک سیاسی تاثیر گذاری روی طرف مقابل (و من آنرا تعمیم میدهم و میگویم تاثیر گذاری روی همه طرفهای درگیر) است، بدرستی تاکید کرده‏ای و این نقطه ضعف اتخاذ سیاست توسط اکثر جریان‏ها را بدرستی توضیح داده‏ای. ولی تو در نوشته‏ات بر یک عنصر تئوری بازی در تصمیم گیری‏ها تاکید کرده‏ای و آن اتکا بر عقلانیت طرف‏های بازی است. در ویدئویی که برزنجه فرستاده بود من ایرادی را که آقای مستشار در این رابطه مطرح کرده بود پسندیدم. برای من تئوری بازی را از آنجا که بر توجه و برنامه ریزی برای سناریوهای مختلف تاکید دارد و تا آنجا که استراتژی های مختلف و موازی همسو را مطرح میکند مورد توجه است و به نظر من کاربرد دارد در عین حال باید در بکارگیری آن در سیاست محدودیت های آنرا نیز مورد توجه قرار داد

اگر در اقتصاد با اطلاع رسانی وسیع میتوان در جهت عقلانی کردن نسبی اقدامات طرفهای مختلف عمل کرد در سیاست و علوم اجتماعی چنین نیست. این ایراد شما که بخشی از اپوزیسیون در موضع گیری هایش تصور میکند نیروهای طرف مقابل در تصمیم‏گیری‏هایشان فاقد عقلانیت است، وارد است. ولی عقلانیت و منطق حاکم بر آن یک امر نسبی است. این تصور که طرف‏های دیگر هم میتوانند همان منطق و عقلانیت مورد نظر شما را بپذیرند، به همان اندازه متد اول خطاست. این امر بخشا ناشی از منطق‏های متفاوت است و بخشا ناشی از منابع اطلاعاتی متفاوت. به همین دلیل یک جنبه قضیه فهم منطق طرف مقابل است و در سیاست دست یابی به منطق واحد با همه طرفهای درگیر عملی نیست. طالبانی ها با منطقی متفاوت از غربیها فکر میکنند و این دو منطق متفاوت با بحث و اقدامات سیاسی امکان یکی شدن و یا بوجود آمدن اعتماد متقابل ندارد و برای غربیها مهم است که منطق طالبانی‏ها را درست بفهمند تا بتوانند در اتخاذ سیاست موفق باشند نه آنکه با آنان به منطق واحد دست یابند. یکی از مشکلات ما در سالهای اخیر این بوده که بخش مهمی از نیروهای حاکم مثلا جریان مشائی احمدی نژاد را نمی‏شناختیم، منطق آنان را نمیدانستیم و برداشتمان از رابطه ولی فقیه و سپاه با آنان یا با گمانه زنی همراه بوده و یا با قرار دادن همه در فیلترهای از پیش تعیین شده. رسیدن به منطق واحد با همه آنان حداقل در چشم اندازی که برای اتخاذ سیاست ضرور است عملی نیست ولی فهمیدن منطق آنان برای اتخاذ سیاست و تاثیر گذاری ضروری

دوم آنکه اطلاع رسانی در سیاست تنها با ارائه فاکت‏ها و در دسترس قرار دادن آن عملی نیست. در سیاست بخصوص هر چقدر اکتورهای آن ابتدایی عمل کنند (مثل بخش بزرگی از علاقمندان به سیاست در ایران در پوزیسیون و اپوزیسیون) گوش برای شنیدن برخی اطلاعات در دسترس بسته است. لازم نیست راه دور برویم. در همین ایمیل‏های بخشا نامهربان رد و بدل شده درون این ایمیل لیست ما در حالیکه همه به یک جریان اجتماعی متعلقیم و منابع اطلاعاتی مان یکسان است تاکید بر اطلاعات گاها متناقض نشان نمیدهد که چگونه اطلاعات در خیلی موارد از غربال سمت گیری سیاسی عبور میکند.

مثالی میزنم. شما یادتان میاید که هنگام عملیات مجاهدین پس از پایان جنگ من اتفاقا در تاشکند بودم و در جلسه هسا حضور داشتم. من آنجا گفتم که من اصلا مجاهدین را نمی‏فهمم. آنها در عرض چند روز قلع و قمع خواهند شد و من منطق آنها را نمی فهمم. شما هم همین مضمون را بیان کردید و خلاصه برای ما شکست مجاهدین قطعی بود. آیا مجاهدین باندازه کافی منابع اطلاعاتی در اختیار نداشتند که یک چنین خطای هولناکی را مرتکب نشوند. آیا شما در تاشکند منابع اطلاعاتیتان قویتر از مجاهدین آنروز بود و یا آنکه مخاطبین آنان و منابع اطلاع رسانیشان فیلتر شده بودند و حرفهای خوش آیند میزدند. نیروهای اپوزیسیون چقدر تا بحال خطا کرده اند به این دلیل که منابع اطلاع رسانیشان اقشار مشابه خودشان بوده اند و نسبت به اخبار عمومی جامعه خود را بی خبر نگاه داشته اند. آیا مطئمینید که رهبری از نارضایتی های مطرح شده در جامعه بهمان گونه که من و شما میشنویم مطلع میشود؟

خلاصه اگر در بازی شطرنج هم منطق دو طرف یکسان است و هم قوانین بازی. اگر در اقتصاد میتوان تا حد زیادی با اطلاع رسانی وسیع به این سو حرکت کرد. در سیاست موضوع پیچیده تر و نسبی تر است. شما در جملاتتان که در موارد متعدد با قطعیت بر آنها تاکید میکنید امکان موفقیت امیدها و آرزوهای خوب خودتان را قطعی فرض میکنید و از بقیه هم میخواهید که در این قطعیت با شما شریک شوند.

برای اینکه بحث ما در این ایمیل لیست مجرد نشده و ارتباطش با سیاست ورزی امروز مبهم نباشد به بحث چند هفته قبل خودمان باز میگردم. طبیعتا اگر احکام قاطعی که شما صادر میکنید، پذیرفته شود نتیجه گیری و برداشت شما از انتخابات آزاد و تاثیر گذاری بر سیاست رهبران رژیم باید مورد تایید باشد و آیا عجیب نیست که در اکثر کشورهایی که بسوی دمکراسی در بیست سال اخیر رفتند عوامل دیگری متفاوت با این تاکیدات عمل کرد و آیا این خود دلیلی بر این نیست که با این قطعیت نمیتوان در موفقیت این آرزوها نظر داد و از دیگران نخواست که این قطعیت را باور کنند. در چنین حالتی زمانی که تصویر ما از موفقیت تاثیر گذاری بر دیگران و توان خود در اجرای آن، ذهنی و با رمانتیسیسم آغشته باشد تاکتیک هایی ارائه میدهیم که در جهت عکس آرزوهای خوب برشمرده عمل میکند.