درباره استراتژی سیاسی
با سلام بر مهدی و اسفندیار عزیز
با تشکر از بحث مفیدی که راه انداخته اید.
از این جهت می گویم مفید که اسفندیار کوشیده است بحث را از عرصه تحلیل گری به عرصه نظریه پردازی هم تسری دهد. این کار بسیار مفید است زیرا – همانطور که او می گوید – اگر نظریه ای پشتوانه ی تحلیل ها نباشد ما در انبوه فاکت ها سرگردان می شویم و پردازش آنها – که وظیفه مرکزی تحلیل گر است – ناممکن می گردد. نظریه ها نه تنها کار تحلیل گر را نه ممکن و کار کنشگر را تسهیل می کنند، بلکه به سیاست اتخاذ شده پایداری (ماندگاری) می بخشند. البته اشتباه نشود، در نظر من ماندگاری یا پایداری به هیچ وجه به معنای «صحت» یا «مطلوبیت» نیست.
مهدی فتاپور هم از این زاویه بحث را جذاب یافته که با توسل به تئوری بازی ها ممکن است نظریه ای تولید کند که بازیگران سیاسی (تحلیل گران و کنشگران) بتوانند با تکیه بر آن تمام شقوق را در نظر بگیرند، همزمان استراتژی های مختلف را در نظر بگیرند، و از به تمسک به یک استراتژی بپرهیزند.
نظرم این نیست که برای استخوان دار کردن تحلیل ها و تدوین استراتژی سیاسی، منجمله «استراتژی انتخابات آزاد»، آموختنِ «تئوری بازی» ضروری است. بخصوص که یادگیری آن، بدون یک پشتوانه ی سنگین ریاضی، حتما نصفه نیمه است. با ظرفیت ریاضی که از مهدی فتاپور سراغ دارم حتما به او توصیه می کنم که دست کم برخی معادلات و فرمول های پایه ای مربوطه را مرور کند.
آشنایی با نظریه بازی ها از آنجا مفید است که یک جزء از شاخه ای از علوم که امروزه به decision science به معنای تصمیم شناسی (علم تصمیم) شهره است را تشکیل داده است؛ علمی که آشنایی با آن می تواند به طراحان استراتژی اشراف و قدرت قابل ملاحظه ای برای «تغییر مطلوب» اعطا کند.
مثلا در جنگ ها همیشه یک استراتژی به مثابه رکن مهم تصمیم گیری فرماندهان عمل کرده است. طبق این استراتژی اطلاع طرف مقابل از ذخائر و تصمیم های شما باید به حداقل برسد و اطلاع شما از ذخائر و تصمیم های طرف مقابل حداکثر شود. حالا ما به جایی رسیده ایم که می گوئیم جنگ خود بدترین گزینه – یا حتی کریه ترین پدیده حیات بشری – است؛ ما به این جا رسیده ایم که می گوئیم هیچ جنگی نیست که قابل اجتناب نباشد. به زبان دیگر بدترین گزینه همواره قابل اجتناب است. «علم تصمیم» امروز به قدرت و با درجه بسیار بالایی از وثوق ثابت می کند که آری، می توان استراتژی دیگری را چنان طراحی کرد که بدترین گزینه منتفی شود. علم تصمیم می گوید هرگاه اطلاع طرف مقابل از امکانات و ظرفیت های شما، و نیز اطلاع شما از ظرفیت ها و امکانات طرف مقابل، حداکثر شود احتمال روی آوردن به بدترین گزینه در هر دو طرف حداقل می شود. این جاست که در دنیای مدرن وضعیتی پیش می آید که دیپلماسی به حربه ای بسیار نیرومند تر از جنگ برای رسیدن به هدف تبدیل می شود. این جاست که پذیرفته می شود که عمیق ترین ریشه جنگ ها «نادانی» است، این جاست که بشریت معاصر می پذیرد که هیچ جنگی نیست که قابل اجتناب نباشد، که بدترین تصمیم می تواند هرگز بر طرفین تحمیل نشود.
علم تصمیم بطور کلی – و نظریه بازی ها به طور مشخص – با فرض پذیرش عقلانیت پایه گذاری postulate شده اند. این اصل هم به اندازه اصل اقلیدس ابطال پذیر و تقریبا به همان اندازه حدسی قابل اتکاست. این را از این نظر می گویم که به خصوص در شرایط کنونی بسیاری از فعالان سیاسی ما، حتی در طیف اپوزیسیون، آگاهانه یا ناخودآگاه، در تصیمی سازی های خود ترجیح می دهند – یا عادت دارند – الگوی رفتاری رقبای سیاسی {یا طرف مقابل} را خیلی مبتنی بر اصول عقلانیت تصور نکنند. این تصور به ذهن آنها فرصت بیشتری می دهد که از «شر» اندیشیدن و سنجش نرماتیوهای راهنمای عمل طرف مقابل طفره روند و بیشتر به پردازش روندهای تصمیم سازی یک جانبه گرایانه و خود ارضاء کننده روی آورند. مجهز کردن ذهن به دانایی هایی که علم «تصمیم شناسی» در اختیار رهبران سیاسی قرار می دهد که نیروهای سیاسی می آموزد که، بر خلاف زمان های سپری شده، بدون توجه و تمرکز و شناخت رفتار و استراتژی سیاسی طرف مقابل، بدون سنجش دقیق تاثیر سخن، عمل و سیاست خود بر ذهن طرف مقابل، استراتژی سیاسی تدوین نکنند. استراتژی مسلحانه ی جنبش چریکی از مثال زدنی ترین استراتژی های سیاسی است که خود را کاملا از سنجش تاثیر عمل خود بر کردار سایر مولفه های سیاسی بی نیاز تعریف، و روند تصمیم های طرف مقابل را کاملا مستقل از کردار خود تصور، می کند.
یک حسن بزرگ این که ما با هم توافق کنیم که می خواهیم برای تدارک شرایط و الزامات برگزاری و نهادینه کردن انتخابات آزاد استراتژی – یا استراتژی های – سیاسی طراحی کنیم، این است که به همه ما انگیزه motive می دهد که بتوانیم شرایط فعلی را با شرایط مطلوب بسنجیم و به تغییری فکر کنیم که باید در مناسبات میان نیروهای سیاسی حادث شود تا انتخابات آزاد ممکن گردد. نمی توان روی شعار انتخابات آزاد ایستاد اما به این فکر نکرد که تلقی نیروهای سیاسی از «ماهیت» یک دیگر در پای صندوق های رای، با تلقی امروزین آنها از یک دیگر چه تفاوتی دارد. موتیو اصلی کسانی که برای برگزاری و نهادینه کردن انتخابات آزاد در ایران فعالیت می کنند دگرسازی تلقیات (یا تصحیح پنداشت های) نیروهای سیاسی عمده کشور از یک دیگر است. استراتژی انتخابات آزاد از این نظر با استراتژی تغییر رژیم متفاوت است که برای دومی مهم نیست که تلقی یا واکنش رانندگان رژیم از شما و نقشه شما – که برای تغییر رژیم مبارزه می کنید – چیست. در حالیکه تمام تلاش کسانی که برای انتخابات آزاد مبارزه می کنند منطقا باید این باشد که رانندگان رژیم را قانع (یا آگاه) سازد که آنها نیز در تعیین سرنوشت کشور و تنظیم نظامات حقوقی به همان اندازه حق و فرصت دارند که بقیه و آنها نیز هرگاه، و تا زمانی که، صاحب اکثریت آراء باشند حق دارند در حکومت باشند و حکمرانی کنند.
به این ترتیب اکنون تجربه بشری – از جمله یافته های علم تصمیم شناسی – ابرازهایی در اختیار ما قرار می دهد که با تجهیز به آنها می توانیم با کیفیت بهتری سیاست ورزی کنیم. این دست آوردها از جمله به ما می آموزد که چگونه
از شر پناه بردن به بدترین گزینه گریبان خود را رها کنیم و دریابیم که برای این کار بُرٌاترین ابزار گفتگو با هدف فهم بهتر و اعتماد سازی است.
قبول کنیم که خارج کردن هر نیرو یا گرایشِ سیاسی عمده از دایره گفتگو معنا و هدف ما از گفتگو را در ذهن بقیه بازیگران از بنیاد دگرگون و آن را به «تلاش برای نزدیکی و اتحاد با هدف مقابله» معنا می کند
خود را نیز در تنظیم نحوه کردار «طرف مقابل» مسوول قرار دهیم و دریابیم که به حداکثررسانی آگاهی های ما از ظرفیت ها و دغدغه های طرف مقابل شرطی تعیین کننده است.
امیدوار شویم که می توانیم مقام «تناسب قوای سیاسی» را – به مثابه اصلی ترین معیار حاکم بر اذهان برای تصمیم سازی سیاسی – به مقام دوم تنزل داده و مقام اول را به تاثیر تصمیم هایمان روی«مناسبات قوای سیاسی» واگذار کنیم.
باور کنیم که رهبران عمده ترین جریان های سیاسی کشور می توانند قانع شوند و بپذیرند میان خود مناسباتی برابر حقوق برقرار کنند و بر این اساس حاکمیت سیاسی را به نیروهایی واگذار کنند که تناسب قوا – برخاسته از انتخابات آزاد – به سود آنهاست.
در خاتمه هم اشاره کنم که پاسخ من به عاجل ترین «چه باید کرد» – که رضا سیاوشی به درستی آن را موضوع استراتژی سیاسی می بیند – همانا تولید و ترویج زبانی است که در خدمت پیشبرد اقدامات فوق باشد. استراتژی انتخابات آزاد – حتی قبل از برداشتن اولین گام – باید واژه ها و ترکیب های زبانی خاص خود را تولید کند. زبانی که از بنیاد با زبانی که بر پایه زورآزمایی (تناسب قوا برناخاسته از صندوق رای) استوار است متفاوت است. بدون صیقل دادن ابزارهای زبانی ضرور ما هرگز قادر نخواهیم شد یافته های علوم معاصر – برای تولید تضمن مقصود بیشتر در فعالیت سیاسی – را با موفقیت جذب کنیم.
*******
نوشته بعدی: مهدی فتاپور