در سایهٔ وحشت: تجاوز اسرائیل، گمگشتگی قدرت و مسئولیت ما
در سایهٔ سکوت جهان، بامداد امروز خاک ایران بار دیگر لرزید؛ نه از زلزله، که از تهاجمی حسابشده، موشکهایی بیدعوت و آتشی که از فراز نطنز، اصفهان و دیگر نقاط برخاست. اسرائیل، قدرتی مسلح به بمب اتم، بیآنکه حتی عضوی از پیمان عدم اشاعه باشد، با بیپروایی تمام قوانین بینالمللی را زیر پا گذاشت و خاک کشوری را هدف گرفت که با همهی بحرانهای داخلی، هنوز خاک ماست. این تجاوز، تهاجمی صرف به تأسیسات هستهای نبود؛ تهاجم به مفهوم استقلال، حرمت سرزمینی و حافظهٔ تاریخی ملت ایران بود.
در سایهٔ صهیونیسم نظامی، آنچه اتفاق افتاد، فقط یک اقدام پیشدستانه نبود؛ یک پردهبرداری آشکار از ماهیت رژیم اسرائیل بود که سالهاست برای بقای خود، منطقه را درگیر، ویران و تحقیر کرده است. این حمله، نقض بیشرمانهٔ اصل ممنوعیت توسل به زور در منشور سازمان ملل است. اسرائیل حتی دیگر به نقاب «دفاع مشروع» متوسل نمیشود؛ او حالا در مقام مهاجم رسمی ظاهر شده است.
در سایهٔ جنون تکنولوژیک، موشکها از خاک سوریه یا آسمان لبنان عبور نکردند؛ مستقیماً از زیرساختهای پیشرفته اسرائیل برخاستند. تلفات، هدفمند بود؛ فرماندهان سپاه، تأسیسات هستهای و مراکز نظامی. هیچ بخش غیرنظامی هدف قرار نگرفت، تا این پیام القا شود که گویا جنگی هوشمندانه، اخلاقی و مشروع در جریان است. اما این «هوشمندی» چیزی نیست جز تئوریزهسازی تروریسم دولتی.
در سایهٔ جهل سیاست، فعالان ملیدموکراتیک نباید فریب این نمایش دوگانه را بخوریم. آری، جمهوری اسلامی دهههاست با سیاست خارجی ماجراجویانه، بحرانساز و فرقهگرایانه، بذر دشمنی کاشته و در مقابل حقوق مردم ایران ایستاده. اما پاسخ به این بحرانها، موشکهای اسرائیلی نیست. پاسخ، قطعاً نابودی زیرساختهای ایران توسط یک دولت نژادپرست اشغالگر نیست. هیچ موشکی حق ندارد از تلآویو برخیزد و در نطنز فرود آید؛ حتی اگر جمهوری اسلامی در بحران مشروعیت دست و پا بزند.
در سایهٔ فراموشی تاریخی، ما باید به یاد بیاوریم که اسرائیل همان دولتیست که دهههاست دست به کشتار فلسطینیان زده، غزه را به اردوگاه مرگ تبدیل کرده، و حالا نسخهٔ غزهسازی را برای ایران در سر میپروراند
در سایهٔ فروپاشی منطقه، حمله اسرائیل یک آزمون است: برای اپوزیسیون، برای جامعه مدنی، برای فعالان سیاسی. این لحظه، لحظهایست برای ایستادن در دفاع از استقلال ایران—نه جمهوری اسلامی، بلکه تمامیت سرزمینی ما. ما میتوانیم همزمان علیه بی حقوقی و ستم در داخل و قدرتی توسعهطلب در خارج بایستیم.
در سایهٔ سفسطه، برخی میگویند این حملات به نفع مردم ایران است؛ چراکه دشمن مردم، جمهوری اسلامیست! اگر فردا اسرائیل برای کشتن چندین فرمانده سپاه، مناطق مختلف کشور را به آتش بکشد، باز هم به بهانهٔ «نفع ملت ایران» سکوت خواهیم کرد؟ این منطق، ما را از مسیر گذار دموکراتیک، به بیراههٔ جنگ نیابتی و خاکستر خواهد کشاند.
در سایهٔ خشم مشروع، ما باید خواهان پایان تجاوزگری اسرائیل باشیم. باید از جهانیان بخواهیم که جنایت نتانیاهو را همانطور که نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی را محکوم میکنیم، محکوم کنند. باید به جامعه جهانی یادآور شویم که اسرائیل خود ناقض قوانین بینالمللی است، و صلح در خاورمیانه بدون مهار ماشین جنگی او امکانپذیر نیست.
در سایهٔ تصمیم، ما باید راه سوم را بسازیم: نه مماشات با جمهوری اسلامی، نه همراهی با اسرائیل. راهی برای صلح، برای عدالت، برای استقلال و کرامت انسانی.
مقاله دوم
اسرائیل، تجاوزگر کوچک؛ ایران، قربانی بزرگ؟ | بازگشت به قانون جنگل در پوشش دفاع پیشدستانه
در جهان قانونمند، «اقدام پیشدستانه» توجیه نمیکند که یک قدرت نظامی، خاک کشوری دیگر را بمباران کند، زیرساختهای دفاعیاش را منهدم سازد، و آنگاه در قامت قربانیِ تهدید، طلبکار صحنه جهانی باشد. اسرائیل امروز، دقیقاً این سناریو را اجرا کرده: بدون ارائه هیچ سند قابل اتکا، مدعی شد ایران قصد حمله دارد، و در پوشش «دفاع»، وارد یکی از عریانترین عملیاتهای تجاوزکارانه منطقه شد.
این نه عملیات پیشدستانه است، نه دفاع. این یک تجاوز است؛ یک تهاجم برنامهریزیشده با هدف بازسازی نظم منطقهای بر پایه برتریطلبی مطلق.
از هفتم اکتبر به بعد، ما با یک الگوی جدید در سیاست خارجی اسرائیل مواجهیم. نتانیاهو دیگر فقط در پی امنیت نیست؛ او در حال پروژهسازی برای یک اسرائیل هژمون، یک قدرت مسلط منطقهای است. حمله به زیرساختهای نظامی ایران، فارغ از موضع جمهوری اسلامی، چیزی فراتر از تضعیف یک حکومت است؛ این بازسازی نظم ژئوپلیتیکی غرب آسیاست به سود یک دولت نژادپرست، میلیتاریست، و متجاوز.
برخلاف دروغهای مکرر کابینه اسرائیل، ایران اکنون تهدید «موجودیتی» برای اسرائیل نیست. هیچ سلاح هستهای در اختیار ندارد. مطابق ارزیابیهای علنی سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، حتی نزدیک به تولید بمب نیست. چه چیزی پس این میزان از خشونت را توجیه میکند؟ پاسخ روشن است: نه تهدید بالفعل، بلکه فرصتی تاریخی برای حذف یک بازیگر مزاحم از معادلات منطقهای.
آیا جمهوری اسلامی مسئول بخشی از این وضعیت است؟ بیتردید
جمهوری اسلامی با سیاستهای ماجراجویانه، غیرشفافش، زمینه را برای این وضعیت فراهم کرده. میلیاردها دلار صرف تقویت شبکههای شبهنظامی کرد، صدها میلیارد دلار هزینه فرصت تحمیل شد، و در نهایت زیر بار یک شکست اطلاعاتی عظیم، بیدفاع ماند. نتیجه؟ اما بیکفایتی جمهوری اسلامی، دلیلی برای مشروعیت تجاوز اسرائیل نیست. این دو در یک کفه ترازو قرار نمیگیرند.
چرا اسرائیل فقط به ایران حمله میکند؟
آیا اسرائیل اینگونه به عربستان یا ترکمنستان فشار آورده؟ نه. چرا؟ چون آنها بهعنوان تهدید هژمونی اسرائیل تعریف نمیشوند. مشکل اسرائیل، جمهوری اسلامی نیست؛ مشکلش هر نیرویی است که نظم مورد نظر نتانیاهو را برهم میزند، حتی اگر ایرانِ پساجمهوری اسلامی باشد. سوریه بعد از سرنگونی بشار اسد مورد حملات شدید ارتش اسرائیل به زیرساختهای نظامی سوریه بود و تمام تاسیسات نظامی پادگانها و فرودگاههای سوریه را از بین برد.
پس اسرائیل نه فقط با جمهوری اسلامی، که با کلیت یک ایران قدرتمند، مستقل و بازیگر منطقهای مشکل دارند. نگاه کنید به حمایت سازمانیافته اسرائیل از گروههای تجزیهطلب. این یک پروژه گسترده است: نه صرفاً تضعیف حکومت، بلکه فروپاشی قدرت ملی.
چرا برخی از ایرانیان با این حملات همدلی دارند؟ واقعیت تلخ است: بخشی از جامعه، بهدلیل زخمهای عمیق ناشی از جمهوری اسلامی، امروز حاضر است حتی به نتانیاهو دست یاری بدهد. این یک خطای راهبردی و اخلاقی است. نفرت از جمهوری اسلامی، مجوز همدستی با متجاوزان نیست. نباید اشتباه عراق را تکرار کرد، جایی که مردم برای خلاصی از صدام به قدرتهای بیگانه خوشامد گفتند، اما در نهایت، قربانی یک فروپاشی ملی شدند که هنوز زخمهایش التیام نیافته.
باید تفکیک کرد: خشم مشروع مردم ایران از جمهوری اسلامی، با پروژه نفوذ و تجاوز اسرائیل کاملاً متفاوت است. نتانیاهو، دشمن جمهوری اسلامی نیست؛ دشمن تمام نظم منطقهای است که در آن قدرتی غیر از اسرائیل امکان ایفای نقش داشته باشد.
و اگر جمهوری اسلامی با این حملات سقوط کند چه؟
اگر جمهوری اسلامی با بمباران اسرائیل فروبپاشد، این سقوط نه یک پیروزی ملی، که یک اشغال نرم خواهد بود. ایران، نه از درون، که با فشار خارجی دچار اضمحلال میشود. این مدل سقوط، هرگز به دموکراسی منتهی نمیشود. حافظه تاریخی به ما میگوید: کشوری که با دخالت خارجی دچار فروپاشی میشود، نه دموکراسی، بلکه دههها بیثباتی و وابستگی را تجربه خواهد کرد.کسانی که از سقوط جمهوری اسلامی توسط اسرائیل ابراز خرسندی میکنند، یا تاریخ نخواندهاند، یا خود را برای زیستن در ایرانِ بیقدرت و اقماری آماده کردهاند. این خطر، بسیار بزرگتر از تداوم یک رژیم فاسد است.شاید دشوارترین موضع، دقیقترین باشد: ما نه با جمهوری اسلامی همراهیم، نه با اسرائیل. ما مخالف جمهوری اسلامی هستیم، اما با تضعیف ایران توسط یک رژیم متجاوز و کودککش نیز مرز داریم. مسیر گذار از جمهوری اسلامی، فقط از درون ایران، فقط با نیروی مردم، فقط با عقلانیت تاریخی، مشروعیت حقوقی، و هوشیاری ملی میگذرد.اینکه اقشاری از مردم ایران این موضع را دارند، مهم نیست. مسئله این است: این موضع، سالمترین، و انسانیترین موضع ممکن در میان سیلاب هیاهوست.
کانال تلگرام نویسنده