زن-زندگی-آزادی: فراسوسیال-دموکراسی!

در سالگرد جنبش زن-زندگی-آزادی، این ایده را به اشتراک گذاشتم که زن-زندگی-آزادی به مثابه نتیجه هم‌جوشی سه مفهوم زن، زندگی و آزادی، نظیر سوسیال-دموکراسی، لیبرال- دموکراسی و… یک «ابرمفهوم» است که می‌تواند یک جنبش فراگیر و فراسرزمینی را پوشش دهد. در این یادداشت کوشش می‌کنم نشان بدهم که «زن-زندگی-آزدی» نخستین گام در گذار از «سوسیال-دموکراسی» به «فرا سوسیال-دموکراسی» است که در ایران پای به حیات گذاشته است.

در یادداشت مذكور یادآور شده بودم که سوسیال-دموکراسی در شکل تکامل یافته و پالایش یافته از پیرایه‌های «کمونیستی»، محصول درهم‌جوشی سه مفهوم آزادی، برابری و همبستگی است که در جریان تکامل خود، نه تنها مفاهیمی نظیر صلح و عدالت اقلیمی را در دستگاه مفهومی خود برجسته کرد، بلکه بویژه در دهه‌های اخیر در سوسیال-دموکراسی اسکاندیناوی، ضرورت تاکید بر «کیفیت زندگی» و «فمینیسم» را به مثابه مفاهیمی همسنگ سه‌گانه بنیانگزار، به مشغله فکری متفکران خود افزوده است.

بدون آنکه بتوان مدعی ردیابی تبادل سامانمند اندیشه شد، می‌توان موافق بود که خاک ایران که بویژه در چهل و چند سال اخیر، بوسیله گزار‌های زن‌ستز، زندگی‌ستیز و آزادی‌ستیز شخم زده شد، مستعد تولد و پرورش جنبشی بود که زن‌سالار، ستایشگر زندگی و نویدبخش آزادی باشد.

برکشیده شدن «زن» به صدر و در مركز قرار گرفتن «زندگی» در کنار جایگاه ثابت «آزادی»، به ابر مفهوم «زن-زندگی-آزادی» این ظرفیت را می‌بخشد که بتواند آغازگر دوران «فراسوسیال-دموکراسی» باشد که در آن:

۱- ریشه‌کن کردن همه صور ستم بر زنان یعنی نیمی از جمعیت جهان و دستیابی به برابری جنسی و جنسیتی در صدر وظایف بشریت مترقی قرار می‌گیرد.

۲- ذیل مفهوم «زندگی»، مجموعه‌ای از مفاهیم کلان، نظیر پاسداری از زمین، خدشه‌ناپذیری كرامت انسان، صلح، ریشه‌کن کردن خشونت از مناسبات انسان‌ها، برابری انسان‌ها در برابر قانون و در بهره‌مندی از فرصت‌ها، مستقل از تبار، زبان و دین، حاکمیت قانون، رهایی از فقر و بی‌سوادی،، حق حاکمیت بر سرنوشت خویش، حق شادزیستن و…. قابل تعریف و طبقه‌بندی نظام‌مند هستند.

۳- آزادی به مفهوم بهره‌مندی از آزادی‌های فردی و حقوق شهروندی، همچنان نقش پیشین خود را حفظ کرده، به مثابه چسپی با «زن» و «زندگی» در هم می‌جوشد تا یک بنای گفتمانی سر بر آورد که متکی به دیروز سوسیال-دموکراسی و بیانگر فردای آن است: یک سوسیال دموکراسی زن‌سالار و زندگی‌محور، غیر طبقاتی و فراگیر همه اقشار کم برخوردار و نابرخوردار و همه آزاداندیشان!

چنین تبینی از «زن-زندگی-آزادی» که بر بستر تاریخ تحول اندیشه سیاسی صورت می‌گیرد، زمینه‌ساز تحولات بزرگی در همه ساختار‌های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. گشودن همه این عرصه‌ها به روی زنان، به گونه‌ای که در یک بازه زمانی مشخص، برابری واقعی و همه‌جانبه زن و مرد متحقق شود، مستلزم یک انقلاب فرهنگی و زدودن همه پیرایه‌های مردسالارانه از فرهنگ مسلط بر جامعه است. این پیکار منطقا از درون نیرو‌های مخالف نظم موجود سر بر می‌آورد و همه ساختار‌ها و گفتمان‌های نیرو‌های آلترناتیو را به بازسازی رادیکال خود وادار می‌کند.

اصولی نظیر خدشه‌ناپذیری كرامت انسان، حق تعیین سرنوشت، برابری و آزدی، ساختار حکمرانی مطلوب «زن-زندگی-آزادی» را ترسیم و اصولی نظیر پاسداری از زمین و محو خشونت از مناسبات انسان‌ها، طول و عرض زمین سیاستورزی را تعیین می‌کنند.

بر کشیدن عدالت اقلیمی و پاسداری از زمین به مرگز شعار «زندگی» شاید بیش از برکشیدن زن به صدر مدل گفتمانی، اهمیت داشته باشد. وقتی زمین در معرض خطر جدی نابودی قرار بگیرد، هر نوع تلاش برای آزادی و برابری، به امری بی‌معنی بدل خواهد شد. «فراسوسیال دموکراسی» قبل از هرچیز زندگی را برای همه نسل‌های حال و آینده بشر، همه جانوران و گیاهان می‌خواهد و هر چه خطراتی که محیط زیست را تهدید می‌کنند، بزرگتر شوند، پیمان و پیکار مشترک و جهانی برای غلبه بر عوامل ویرانگر هستی در این کره خاکی مهم تر و حیاتی‌تر خواهند شد. همبستگی فمنیستی و همبستگی برای نجات زمین دو بال اصلی، «زن-زندگی-آزادی» یا «فراسوسیال-دموکراسی» هستند که به آن خصلت جهانی می‌دهند و ظرفیت‌های شگرفی را برای ساختن جهانی بهتر، مطمئن‌تر و عادلانه‌تر آزاد می‌کنند.

زن-زندگی-آزادی و ایران!

شاید منطقی می‌بود که این جنبش قرن بیست و یکمی، در اروپا، موطن اولیه و اصلی سوسیال-دموکراسی به دنیا می‌آمد و به گونه بایسته خود، تیمار می‌شد. اما گویا تقدیر ما چنین بود که بر متن فشار جفت نیروی «جهانی شدن» از یک سو و «پرتاب شدن به اعماق تاریخ» از سوی دیگر، این زایمان مبارک در خاک بلازده ایران صورت گیرد و ایران برای آن مادری کند.

شاید نیروی فکری ایران برای تیمار این فرزند تنومند و برکشیدن آن به سطح «فرا سوسیال -دموکراسی» کفایت نکند. اما اینک که این نوزاد، از آب و آتش یک سالگی عبور کرد و روشنفکرترین مردمان جهان، تا حد هم‌ذات پنداری به آن نزدیک شده‌اند، می‌توان مطمئن بود که ایران در فراهم ساختن شرایط رشد آن تنها نیست و می‌تواند روی حمایت همه‌جانبه جهان پیشرفته و روشفکرانه حساب کند. «زن-زندگی-آزادی» به مثابه یک جنبش رهایی‌بخش در ایران متولد شد، اما فقط ایرانی نیست و قبل از ایرانی بودن، جهانی و فرزند جهان است.

زن-زندگی-آزادی و سیاست‌ورزی

گذر از سوسیال- دموکراسی و لیبرال دموکراسی به «زن-زندگی-آزادی» و ریل گذاری سیاست بر این پایه، کاریست کارستان که همه توان فکری جامعه سیاسی ایران و یاری موثر اندیشمندان جهان را طلب می‌کند.

چهل و سه سال سرکوب مستمر ابتدایی‌ترین حقوق زنان، این نیمه بهتر جامعه ما را مستعد قیام علیه مرد سالاری دینی کرد و جنبش زن-زندگی-آزادی نشان داد که پیشروترین زنان ایران آماده‌اند تا برای بر هم زدن این معادله منحوس، از جان مایه بگذارند و این یعنی قبل از آنکه به سیاست بپردازیم، باید همه ساختارهای اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی، آموزشی و حزبی را از ریشه دگرگون کنیم، به گونه‌ای که در همه شئونات زندگی، بی‌حصر و استثنا، زنان ویالن نخست را بنوازند و این یعنی مردان جامعه ما باید در تمام وجود خود خانه تکانی و از همه مزایای مردسالاری، آگاهانه صرف‌نظر کنند و قوانین ظالمانه ارث، طلاق، حضانت فرزند و ده‌ها قانون مردسالارانه دیگر را مستقل از حکومت، به زباله دان بریزند.

این امر نیازمند نهادسازی و راه‌اندازی یک کارزار مدنی بزرگ است. هیچ زنی نباید آنقدر جاهل بماند که داوطلبانه به مردسالاری تن بدهد و این بدون مشارکت فعال همه جامعه، به‌ویژه مردان و توانمندسازی اقتصادی و فرهنگی زنان میسر نیست. اگر زن به حقوق خود آشنا شود و برای کسب آن گام بردارد، خانه بر سر ملا و سردار خراب خواهد شد و این همه یعنی آگاه، متحد و متشکل کردن خود زنان و مردان با زنان، برای فتح خانواده، حزب، دانشگاه، مسجد و… نخستین محور سیاست‌ورزی نوین خواهد بود.

زن-زندگی، به تنهایی معنی سیاسی خاصی ندارد، اما تجزیه آن و الاهم و فی‌الاهم کردن اجزای آن، به سیاست این امکان را می‌دهد که راه خود را پیدا کند. آب، هوا و خاک مهم‌ترین ملزومات زندگی هستند و حکومت جاهل و مردم‌ستیز ما به نابودی این هر سه کمر بسته است. انسان بی‌کرامت، انسان نیست و حکومت نه فقط رحمی به حال هوا، آب و خاک این کشور نمی‌‌کند، بلکه به هر بهانه‌ای، به کرامت انسانی ایرانیان دست‌درازی کرده، با اعمال تبعیض سیستماتیک و چند لایه، تحمیل فقر و استبداد و سرکوب حق تعیین سرنوشت، مردم را خوار و سرشکسته می‌کند.

به نظر می‌رسد که پاسداری از خاک، آب و هوای کشور به مثابه ثروت مشترك همه مردم این نسل و نسل‌های آینده و پیکار برای کوتاه کردن دست متعرض حکومت و نیرو‌های برخوردار، از كرامت انسانی شهروندان، دو عنصر اصلی زندگی هستند که هم بیشترین اهمیت را دارند و هم مورد بیشترین تعرض از سوی حکومت قرار دارند.

به این ترتیب شاید بتوان به این جمع‌بندی رسید که برابری زنان با مردان، نجات محیط زیست، نجات کرامت انسانی ایرانیان و آزادی چراغ‌های راهنمای روشنی هستند که «زن-زندگی-آزادی» یا «فراسوسیال-دموکراسی» می‌تواند در مسیر سیاست در ایران برافروزد.

«دولت-ملت» و «زن-زندگی-آزادی»

بعید است که بتوان از زن-زندگی-آزادی، «جهانی اندیشیدن و محلی عمل‌کردن» را مستقیما نتیجه‌گیری کرد. لزومی هم ندارد که از یک ابرمفهوم گفتمانی انتظار داشت که نقش چراغ جادو را ایفا کند. فراسوسیال -دموکراسی بر آموزه‌ها و سنن جنبش جهانی سوسیال-دموکراتیک متکی است و تداوم روند بر ساخت «دولت-ملت» در ایران در شرائط نوین جهانی را در مركز راهکار سیاسی خود دارد. این روند که از جنبش مشروطه آغاز شد، در بهمن ۵۷ زیر تهاجم نظریه «امام و امت» به شدت دچار تخریب و عقب نشینی شد.

سیاست در ایران در شرایطی باید «دولت- ملت» را از زیر آوار ولایت بیرون بکشد و به احیا و تداوم آن همت گمارد که دوران طلایی آن در جهان به پایان رسیده و در پیشرفته‌ترین بخش‌های جهان، در شرائط پیشی گرفتن قهرمانان سرعت از فرمانروایان سرزمین‌ها، دولت-ملت‌ها در شرائط بحران موجودیت، به طور اجتناب‌ناپذیری نیازمند هم‌سازی با روند جهانی‌شدن و عبور به مکانیسم‌های اعمال اقتدار دموکراتیک و جهانی هستند.

همسو شدن با روند جهانی‌شدن از یک سو و گذار به عصر در حال سپری شدن «دولت-ملت» از سوی دیگر، نیازمند یک مجاهدت بزرگ در حوزه تئوری و عمل است. فقط در سایه حل این مساله است که گره سیاست در ایران گشوده خواهد شد. بخش بزرگی از ایرانیان پیش از آنکه به عنوان «شهروند ایران» به رسمیت شناخته شوند، «شهروند جهان» شده‌اند. صدای آنها در جنبش زن-زندگی-آزادی کاملا بلند و رسا بود. این بدان معنی است که جامعه منتظر نمی‌‌ماند تا سیاست بر پایه تئوری مراحل، بدون توجه به واقعیت‌های جهانی، هم خود را صرف تکمیل روند برساخت «دولت-ملت» کند.

ناسیونالیسم نالیبرال و صرفا «محلی عمل کردن» به پاسخ درست معضل گذار دوگانه به دموکراسی و «جهان جهانی شده» منجر نمی‌‌شود. جنبش زن-زندگی-آزادی بدون تردید، آغاز این عبور پیچیده بوده است و گفتمان زاده شده در این جنبش، از ظرفیت کافی برای انکشاف خود در جهت استقرار دموکراسی در کشور از یک سو، و پیوستن به روند‌های جهانی شدن از سوی دیگر برخوردار است.

آنچه در این یادداشت مطرح کردم، اندیشه‌هایی اولیه‌اند که شاید در گفتگو با اهل نظر ورز بخورند و شکل و شمایل مشخص و جا افتاده‌ای بیابند.

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *