آسمان خاکستری و ابر‌های تیره!

در مطلبی با عنوان «تمدن یا توحش» کوشش کردم تا این حکم را تبیین کنم که در شرایط امروز ایران، تضاد و چالش عمده جامعه و سیاست، با گسلی ترسیم می‌شود که در یک سوی آن فقه وحشی و نیروهایی بربرصفت حکومت می‌کنند و در سوی دیگر، همه نیروهای اجتماعی، از منتهاعلیه چپ تا گروه‌ها و اقشار اجتماعی راست، صف‌آرایی کرده‌اند. در این صف‌آرایی، لایه باریکی از روحانیون، جمعی از سرداران سپاه و یک مافیا و الیگارشی عظیم اقصادی، حکومت را در اختیار گرفته‌اند و در سوی دیگر کل ملت ایران قرار دارد.

جنبش زن-زندگی-آزادی، درون این شکاف بزرگ پدید آمد و درعین حال، پهنا و عمق آن را هم آشکار ساخت. با این جنبش، ابعاد بحران همه‌جانبه‌ای که جامعه را در نوردیده آشکار و خیز شتاب آلود به سمت یک موقعیت انقلابی آغاز شد.

اینک که نخستین امواج کف‌آلود جنبش، به سخره‌های سنگین اصابت کرده‌اند، در آسمان خاکستری سیاست ایران، ابر‌های تیره‌ای سر بر می‌آورند.

در دفاع از تمدن در مقابل توحش، راست، میانه و چپ، همه ذینفع هستند، همه گروه‌ها حرف‌هایی برای زدن دارند و دست هیچ نیرویی خالی نیست. همین امر گزینه‌های متنوعی را در مقابل مردم قرار می‌دهد. به همان اندازه که رهانیدن کشور از چنگ فقه و مافیای وحشی، هدف مشترک همه نیروهای سیاسی و اجتماعی است، در راه و روش رسیدن به این هدف مشترک و در اداره کشور بعد از رهایی، تنوع نظر و تعارض منافع وجود دارد.
در یک نگاه کلان، می‌توان از سه اردوگاه راست، میانه و چپ سخن به میان آورد. میان چپ، میانه و بخشی از لایه‌های برخوردار جامعه، هم در استراتژی گذار و هم در اداره جامعه فردا، هم پوشانی زیادی وجود دارد و همگی، علی‌رغم پراکندگی، برای رسیدن به یک ایران لیبرال-دموکرات و عضوی از جامعه جهانی، از راه‌های خشونت پرهیز، تلاش می‌کنند.

آنچه جامعه را در شرائط دوام‌دار تعلیق سیاسی فرو می‌برد، پراکندگی نیرو‌های سیاسی، نبود پروژه‌های سیاسی موردقبول در سطح ملی، ضعف جامعه مدنی و فقدان تشکل‌های صنفی نیرومند است. چه این نواقص در طول زمان برطرف شوند و جامعه‌ای قدرتمند در مقابل بربر‌های حاکم شکل بگیرد و برای کسب قدرت خیز بر دارد و چه وضعیت تعلیق سیاسی، جامعه را به سمت شورش‌های کور و هرج و مرج ببرد، راست اجتماعی ایران نمی‌‌تواند نظاره‌گر خاموش صحنه باشد.

در طول تاریخ متاخر ایران، دربار و بیوت فقهای شیعه، مامن گروه‌های برخوردار و به شدت برخوردار کشور بوده‌اند. جنبش مشروطه و جنبش دموکراتیک به رهبری دکتر مصدق، به وسیله این دو نهاد و در سایه همکاری آنها مهار شدند. در انقلاب بهمن، در سایه کدورت میان این دو، گرچه به عمر دربار پایان داده شد و بخشی از روحانیون به قدرت رسیدند، اما نه «شاه» نابود گردید و نه پیوند شیخ و شاه یکسره گسیخته شد.

بسیاری از مراجع و بزرگان فقه شیعه به اشکال مختلف، کوشش کردند تا نسبت به حکومت اسلامی در عصر غیبت، فاصله خود را حفظ کنند و اهمیت سلطان اسلام‌پناه در حفظ دستگاه روحانیت در مقابل بی‌خدایان را از یاد نبرند. این مراجع به جریانات دموکراسی‌خواه عموما بی‌اعتماد هستند. همه را بی‌خدا و کمونیست می‌پندارند و در کنارشان احساس امنیت نمی‌‌کنند. جوادی آملی که از قضا در شمار فقهای به روزتر حوزه‌هاست، هرازگاهی از بی‌پناهی روحانیت در صورت وقوع انقلاب یا شورش، شکوه می‌کند.

گروه‌های برخورداری که تا امروز نظام مبتنی بر ولایت فقیه خامنه‌ای را حافظ منافع و موقعیت خویش می‌دیدند، در صورت قطع امید از این دستگاه پوکیده، بربر صفت و منزوی، قطعا امکاناتی را فراهم می‌آورند تا بتوانند در فردای هرگونه اتفاقی روی آب بمانند. برای آنها ائتلاف روحانیت و سلطنت مطلوب‌ترین گزینه است. ائتلافی که می‌تواند در ظرف امتحان پس داده «قانون اساسی مشروطه» تحقق یابد. سلطان را به دربار بازگرداند. مذهب شیعه اثنی عشری را در موقعیت مذهب رسمی کشور تثبیت کند و با تاسیس یک شورای نگهبان بر اساس قانون اساسی مشروطه،، از تصویب قوانینی که ممکن است بر احکام «مذهب حقه جعفری» منطبق نباشد، جلوگیری کند.

شواهد زیادی وجود دارد که از سوی سلطنت‌طلبان ضرورت چنین ائتلافی درک شده است. نباید تصادفی باشد که امیرحسین اعتمادی، مشاور نزدیک رضا پهلوی و کامیلیا انتخابی‌فرد، سردبیر «ایندی‌پندنت فارسی» (رسانه نزدیک به عربستان)، مدام از بازگشت به قانون اساسی مشروطه سخن می‌گویند. آنها به خوبی آگاهند که این قانون اساسی مهر و نشان پررنگ روحانیت شیعه را بر پیشانی دارد. آنها این تاکیدات را در حالی به عمل می‌آورند که حامی سر سخت سرنگونی قهر آمیز ج.ا. هستند.

رونمایی از ثابتی، طرح شعار‌های تند علیه چپ‌ها، مجاهدین و جمهوریخواهان، برکشیدن رضا پهلوی به مقام فرماندهی که باید به لشکر آماده دستور حمله بدهد و تاکیدات او بر امنیت روحانیت در نظام آینده، همه و همه می‌تواند حاوی پیام‌های روشنی به گروه‌های برخوردار داخل و خارج و روحانیت حوزه‌ها باشند.

چنین ائتلافی برگ‌های برنده زیادی در دست خواهد داشت که ناشی از وضعیت فاجعه‌بار کشور هستند. توانایی در انتقال مسالمت‌آمیز قدرت، بی‌تردید مهم‌ترین کارت برنده آنهاست. بازگشت به سیاست خارجی دوران محمدرضا شاه، بستن فضای سیاسی آنگونه که فرشگردی‌ها تبیین کرده‌اند، احیای آزادی‌های کنترل شده اجتماعی و فرهنگی و اصلاحات اقتصادی، می‌توانند کشور را به سرعت در مسیر رشد اقتصادی دو رقمی قرار بدهند و رضایت عامه را به ارمغان بیاورند.

تحقق چنین سناریویی به یک نقشه راه پیچیده و چند لایه نیازمند است که طراحی و اجرای آن از توان امثال فرشگرد و ساواکی‌های پیر در آن طرف و آدم‌های دست چندم و سلبریتی‌نمای این طرف خارج است. اما دست‌های نامرئی که در دو-سه ماه اخیر، در‌های بی‌شماری را به روی رضا پهلوی گشوده‌اند و به اندرونی بیوت هم راه دارند، از دانش، اطلاعات و امکانات طراحی و اجرای چنین نقشه‌های پیچیده‌ای برخوردارند.

چنین نقشه‌ای فقط در صورتی شانس تحقق دارد که جامعه خسته، پراکنده و ناتوان باشد. تروریسم شیمیایی علیه دانش آموزان دختر، که همه کشور را درگیر کرده است، در کنار تورم بالای ۵۰ درصد، بستن همه دریچه‌های ورود دلار به بازار و سقوط آزاد ارزش ریال و درگیر کردن مردم به کسب قوت لایموت، چه بدست خامنه‌ای و چه مستقل از او، همه به ناتوان‌سازی جامعه منجر می‌شوند که در کنار برخورد شدید با فعالین مدنی و بر بستر پراکندگی اپوزیسیون جمهوری‌خواه، جامعه را در مقابل ضرب‌آهنگ شعار‌های پوپولیستی به تسلیم و رضایت می‌کشاند.

طبعا جلب همدلی یا بی‌طرفی بخشی از جمهوری‌خواهان و احزاب قوم‌گرا می‌تواند جزیی از این نقشه راه باشد و شاید جرج تاون هم بدین منظور طراحی شده باشد.

در عین حال، جامعه ایران به شدت غیر قابل پیش‌بینی است. سال گذشته در این زمان هیچ کس نمی‌‌توانست تصور کند که چند ماه دیگر، جنبش زن-زندگی- آزادی از دل این جامعه خسته و تکه-پاره سر بر می‌آورد و جهان را به شگفتی و تحسین وامی‌دارد. جوانان ایران، هم در این جنبش، هم در انتخابات ۹۶ و هم در جنبش سبز نشان دادند که استاد فرار در دقیقه نود و پیروزی در وقت اضافه هستند.

در جامعه مدنی کم‌جان ما هم هنوز پتانسل قابل ملاحظه‌ای انبار شده است که ممکن است در روز حادثه به انرژی جنبشی تبدیل شود و سرانجام، برای همراه یا خنثی کردن بدنه سپاه و ارتش، جنگ‌دیدگان، خانواده قربانیان و گروه‌های ذی‌نفوذ دیگر، اگر اساسا به مثابه کارویژه روحانیت حوزوی، میسر باشد، هنوز راه درازی مانده است. ابر‌های تیره البته قابل رویت هستند. شاید حادثه‌ای نظیر مرگ خامنه‌ای، به رعد و برق و سیل منجر شود.

در همه حال، جامعه توانا، باطل‌السحر هر دسیسه و ترفندی در مقابل گذار جامعه به دموکراسی و یا هموار کردن راه پیروزی راستگرایان افراطی در تحولات پیش روست. آیا آنگونه که مهندس موسوی طراحی و آرزو کرده است، همگانی شدن مطالبه رفراندم قانون اساسی می‌تواند جامعه را یکپارچه و توانمند سازد؟ زمان زیادی برای از دست دادن نداریم!

شواهدی که می‌توانند بر احتمال شکل‌گیری ائتلاف «سفید و سیاه» و قدرت‌گیری آن دلالت کنند، هنوز تا آن حد نیرومند نیستند که بتوان از یک احتمال قطعی سخن گفت و هنوز می‌توان این یا آن پدیده را، در چارچوب نقشه راه‌های دیگر هم قرار داد. اما توجه به این سناریو و در نظر داشتن آن در چشم‌انداز، می‌تواند فضای تحلیلی را گسترش بدهد.

Print Friendly, PDF & Email

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *