جنبش زن، زندگی، آزادی و نظریه سیاسی
جنبش زن، زندگی، آزادی و نظریه سیاسی
جنبش زن، زندگی، آزادی، نیازمند یک نظریه سیاسی جایگزین درمقابل بدیل های ناکارآمد سلطنتی، اسلامی و سوسیالیستی در ایران است.
مبانی این نظریه سیاسی باید به طور مشخص درباره تغییر، تحول و نفی نظام های حاکم در گذشته و اکنون و ارائه برنامه نظام جایگزین با “تحول دموکراتیک” و “توسعه پایدار” در ایران باشد.
از این رو جنبش زن، زندگی، آزادی دو وظیفه مهم برعهده دارد:
الف – وصف و تفسیر واقعیتهای سیاسی حاکم تا حد ممکن و یا به عبارت دیگر توصیف وضعیت موجود،
ب- ترسیم وضعیت مطلوب با ارائه برنامه پیشنهادی نظام جایگزین.
برنامه های پیشنهادی جنبش زن، زندگی، آزادی در دهه دوم قرن بیست یکم، باید از یک سو مجهزبه نقد رادیکال دو رویکرد اتوپیایی: الف – طرح های آرمانی براساس سنت های گذشته و ب – ایدئولوژی پردازی و ایدئولوژی اندیشی باشد. لذا این جنبش باید در برنامه های پیشنهادی اش متکی بر رویکرد پراگماتیسم سیاسی باشد.
در ایران هم اکنون، مناقشه گسترده ای بر سر نوع نظام سیاسی آینده، درمیان کنشگران و گروه های سیاسی اپوزیسیون جریان دارد و ما شاهد پنج مدل سیاسی هستیم : الف- ادامه جمهوری اسلامی ب- احیای مدل سلطنتی، ج- الگوی دولت اقتدارگرای مجاهدین، د- ایجاد جامعه ای سوسیالستی، ه- بدیل سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جنبش زن، زندگی، آزادی.
طرح نظام سیاسی جایگزین و آرمانی، در دو مدل “ادامه جمهوری اسلامی” و “احیای مدل سلطنتی” متکی بر سنت های گذشته است.
طرح نظام سیاسی جایگزین و آرمانی در دو مدل ” لگوی دولت اقتدارگرای مجاهدین” و “ایجاد جامعه ای سوسیالستی” در چارچوب ایدئولوژی پردازی و ایدئولوژی اندیشی قرار دارد. در این میان تنها بدیل سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جنبش زن، زندگی، آزادی، متکی بر پراگماتیسم سیاسی است.
تجربه های تاکنونی در ایران
تجربه های تاکنونی مدل سلطنتی و مدل جمهوری اسلامی در ایران اثبات این قطعیت نسبی هست که: درجوامع پیشادموکراتیک، با ساخت ناموزون سیاسی و سنت های سیاسی- اجتماعی غیردموکراتیک در کنار الگوی عام “قدرت محور”یعنی منازعه قدرت حاکم با اپوزیسیون بر سر قدرت و در محور تضاد بین دموکراتیزه کردن جامعه (آزادسازی سیاسی و اقتصادی)، پذیرش نهادی غیرانتخابی و غیرپاسخگو و مجهز به حق وتو مانند ولی فقیه یا پادشاه، حتی اگر در آغاز ظاهرا پذیرنده دموکراسی و دموکراسی پارلمانی باشد، به تدریج با استفاده از قدرت نامحدود و با سلطه بر قوه قهریه، به دیکتاتور شخصی منجر می شود. تجربه پادشاهی مشروطه و نظام ولایت فقیه در ایران تاییدی بر درستی این قطعیت نسبی و تاثیر آن بر روندهای احتمالی، در سیاست در ایران است.
از میان چهار مدل نامبرده “ایجاد جامعه ای سوسیالستی” در ایران در شرایط کنونی شانسی برای تحقق ندارد و در صورت تحقق نیز تنها با اقتدارگرائی می تواند ادامه حیات دهد، مدل های، “ادامه جمهوری اسلامی”، “الگوی دولت اقتدارگرای مجاهدین” و احیای “مدل سلطنتی”، تکرار بیراهه دیروز است.
موضوع مهم دیگر در نظریه سیاسی جنبش زن، زندگی، آزادی
موضوع مهم دیگر در نظریه سیاسی جنبش زن، زندگی، آزادی، چگونگی تغییر، تحول و یا نفی نظام حاکم است. تجربه های تاریخی حاکی از این است که شیوه های مختلفی برای این هدف وجود دارد، تغییر و تحول می تواند در چارچوب مبارزه مسالمت آمیز و از طریق رفراندوم و یا انتخابات آزاد باشد و یا اینکه با مبارزه بدون خشونت و سرانجام با نافرمانی مدنی نظام سیاسی وادار به انحلال خودخواسته شود.
شیوه دیگر نیز انتخاب مبارزه قهرآمیز و مسلحانه است. البته این امکان وجود دارد که شیوه های مختلفی در ترکیب با یکدیگر برای هدف تغییر، تحول و یا نفی نظام حاکم مورد استفاده قرار گیرند.
در اینجا نیز دو رویکرد متکی بر سنت های گذشته و ایدئولوژی اندیشی، ارکان دگرگونی سیاسی را بر پایه باورهای عمل محور قرار می دهند و کمتر در پی پایه ریزی یک نظام بدیل هستند و از آنجائیکه هدف تنها حاکم شدن “ما” است، لزومی برای دگرگونی های بنیادی در نظام سیاسی نمی بینند.
طرفداران ایدئولوژی و حامیان سنت های گذشته در یک معنا، عمدتا دغدغه عمل سیاسی دارند و توجه ای به نتیجه گیری های نظری ندارند و یا به قول گرامشی آنها اهمیتی برای “تدارک فرهنگی” در جهت دگرگونی های سیاسی قائل نیستند.
طرفداران ایدئولوژی و حامیان سنت های گذشته، ملاک مشروع نبودن جمهوری اسلامی را در حاکم نبودن خود می دانند. این احتمال که نتایج عملی این دو رویکرد به فروپاشی سیاسی و یا سرزمینی در ایران منجر شود، نیز وجود دارد، زیرا قرار نیست و لزومی ندارد که دگرگونی بنیادینی در ایران رخ دهد.
گونه دیگر تحول سیاسی در ایران با تکیه بر پراگماتیسم سیاسی، برپایی جمهوری لیبرال – دموکراتیک مصالحه جو و توسعه گرایی بر پایه مدل شناخته شده، “توسعه پایدار” در ایران است. در این رابطه است که جنبش زن، زندگی، آزادی، باید توانائی لازم برای “تدارک فرهنگی”، ارائه نظام بدیل، ایجاد دیالوگ ملی برپایه ائتلاف گسترده همه دموکراسی خواهان در ایران را دارا باشد. این امر بدون نظریه سیاسی ممکن نیست.
سایت اخبار روز

