خاتمی، انتخابات و دستمالی مفاهیم

نزدیک به هشت ماه به انتخابات مجلس یازدهم باقی مانده است. در حالی که اردوی اصلاح‌طلبان هرگز تا به این اندازه دچار پراکندگی، سر در گمی و انفعال نبوده است، آقای خاتمی بسیار پیش از موقع، حرف آخرشان را بر زبان آوردند و ضمن فراخواندن اصلاح‌طلبان به مشارکت در انتخابات، اظهار داشتند که «قهر کردن با صندوق رای، انحلال مردم است.»

یکی از شگرد‌های کسانی که خود را «روشنفکر دینی» می‌نامند، نه فقط به قول آقای آجودانی «تقلیل مفاهیم» که «دستمالی» آنهاست. این کار از مشروطه تا امروز ادامه داشته است و بی گمان آقای خاتمی را باید یکی استادان این بازی دانست که در برخی از زمینه‌ها دست شریعتی را هم از پشت بسته‌اند.

«حقوق بشر اسلامی» و «جامعه بی‌طبقه توحیدی» نمونه‌هایی از ابداعات این زرداخانه هستند. این رشته سر دراز دارد که یک سرش امروز به این جمله آقای خاتمی راه برده است که قهر کردن با صندوق رای، انحلال مردم است! انگار مردم شکر پنیرهستند و با هر طوفان درفنجانی منحل خواهند شد!

خاتمی از کاربرد این عبارت هدف روشنی را تعقیب می‌کند. او می‌خواهد حجت را بر اصلاح‌طلبان تمام کند و با صدور فتوای برابری عدم شرکت در انتخابات با «انحلال مردم»، زمین بازی را برای مریدان خود مشخص کند. حرف او تا اینجا کاملا روشن است: هر کس در انتخابات شرکت نکند، نخودی و آلت انحلال مردم است!

پرسیدنی است که آقای خاتمی کدام گزینه‌ها را پیش رو دارد که چنین با توپ پر وارد صحنه شده است؟ با مروری کوتاه بر تاریخ انتخابات در ج. ا. شاید بتوان به پاسخ این سوال راه برد.

اگر از سیر رویداد‌ها تا خرداد ۷۶ موقتا صرف نظر کنیم، از مقطع انتخابات ۷۶ که به تولد جنبش اصلاحات دوم خرداد انجامید تا امروز، جنبش‌های انتخاباتی در ایران سه مرحله مهم را پشت سر گذاشته‌اند. در مرحله اول که آقای خاتمی هم رهبر و هم بازیگر اصلی بودند، بازی با شعار «توسعه سیاسی» در میانه میدان و در زمین «قانون اساسی» جریان یافت. گرچه در دقایق اولیه و میانی بازی، تیم اصلاحات امتیارات زیادی کسب کرد، اما در نهایت با واگذاری میدان به احمدی نژاد، شکست سنگینی را متحمل شد.

مرحله تعیین کننده بعدی در ۸۸ و این بار در جناح چپ میدان، شکل گرفت. در این دور خاتمی نقش سر مربی تیم را بر عهده گرفت و میانه میدان را به موسوی واگذار کرد تا با شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی، مستقیما به مصاف شخص خامنه‌ای برود و اقتدار ولایت فقیه را زیر ضربات کوبنده جنبش سبز، هدف قرار دهد. حکومت برای خنثی کردن یورش جنبش سبز، همه نیروی خود را بسیج کرد و در نهایت به قیمت برهم زدن همه قواعد بازی، تبدیل داوران به بازیگران و غارت آرای ملت، گرچه توانست حربف را به بند بکشد و بازی را به سود خود تمام کند، اما چنان زخمی، فرسوده و بی حیثیت، رینگ بازی را ترک کرد که هنوز بعد از ده سال، قادر به قد راست کردن مجدد نشده است.

مرحله تعیین کننده بعدی در ۹۲ آغاز شد. جنبش اصلاحات که با دو باخت در میانه و جناح چپ، عقب رانده شده بود، این بار با شعار اعتدال، تمام نیروی خود را به جناح راست منتقل کرد. از شعار توسعه سیاسی صرف نظر نمود. یورش به مشروعیت حکومت را کنار گذاشت و به امید عادی سازی مناسبات با جهان و بهبود فضای کسب و کار و آنچه که حجاریان «نرمالیزاسیون» نامیده بود، حساب باز و تسویه نشده ۸۸ را مسکوت گذاست. رهبران محصور را نادیده گرفت و میدان را به شیخ نه چندان خوش سابقه و معروف به «دیپلمات» واگذار کرد.

در نخستین دقایق بازی در زمین اعتدال، با امضای توافق نامه برجام و هجوم نمایندگان شرکت‌ها به تهران، نخستین پیروزی‌ها به نام ائتلاف اعتدالی رقم خورد، اما بهار اعتدال دوامی نداشت و با به صدا درآمدن سوت پایان بازی از سوی خامنه ای، حباب 24 میلیون رای با شتابی باور نکردنی ترکید و اگر بخواهیم از آقای خاتمی وام بگیریم، به فرمان آقا و وادادن شیخ اعتدال، مردم «منحل» شدند!

اکنون اصلاح طلبان، بعد از سه دور تعیین کننده و سه شکست بزرگ، بر سر شش راه « چه کنم؟» حیران و سرگردان ایستاده‌اند و در چنین وانفسایی است که آقای خاتمی، ظاهرا بدون توجه به اینکه لشکر إصلاحات هم در میانه، هم در جناح چپ و هم در جناح راست شکست خورده است، مجددا فرمان ورود به زمین بازی را صادر می‌کنند، بدون آنکه مشخص کنند که این بار قرار است از کدام جناح و به چه اهدافی حمله بشود و آیا اصلا قرار است که چیزی تغییر کند؟

نگاهی به صحنه نشان می‌دهد که هیچ شانسی برای تکرار حمله از یکی ازسه جناح پیشین وجود ندارد و جنبش اصلاحات دو گرینه بیشتر در پیش رو ندارد:
گزینه اول خلق یک دوگانه «ایران- دشمن ایران» و بازی در حیات خلوت بیت رهبری است. این امر، گرچه «انحلال مردم» نیست، اما قطعا انحلال اصلاح‌طلبان و اعلام پایان جریانی است که در خرداد ۷۶ سر بر آورد و در ۲۲ سال گذشته، تاثیرات مهمی در سپهر سیاسی ایران داشته است.

بخش بزرگی از مردم ایران بدین باور رسیده‌اند که «دشمن ما همینجاست، دروغ می‌گن، آمریکاست». این مردم که به احتمال زیاد اکثریت ساکنان کشور هستند، دوگانه سازی مذکور را فریبکارانه می‌دانند و بحران سهمناکی که کشور را در هم نوردیده را، قبل از هر چیز نتیجه سیاست‌های اقندارگرایان به رهبری خامنه‌ای می‌دانند. آنها نه تنها در این زمین د رکنار اصلاح‌طلبان بازی نخواهند کرد، بلکه در فقدان گزینه‌های دیگر، نیروی باالقوه‌ای هستند که ممکن است با شعار»از این بدتر نمی‌شه!» همراه شوند.

گزینه دوم إصلاحات ساختاری است که در دو شعار خلاصه می‌شود:
اول – مجلس باید تنها مرجع قانون گزاری باشد.
دوم- انتخابات باید مطابق نرم‌های شناخته شده بین‌المللی، آزاد، منصفانه، سالم و رقابتی بر گزار بشود.

اگر اصلاح‌طلبان با پذیرش این دو شعارساده، گزینه «اصلاحات ساختاری» را در دستور کارشان قرار بدهند، شاید – وبه احتما ل زیاد- در بازی انتخابات اسفند ۹۸ شانسی برای حضور در رای گیری پیدا نکنند، اما آنها خواهند توانست، آغاز پایان را به آغازی نو در راستای سیاستورزی مردمی بدل کنند.

جنبش اصلاحات در ایران ریشه‌های عمیقی دارد و با مرگ «اصلاح‌طلبان خاتمیست» نخواهد مرد. جمهوری خواهان و ملیون تحولخواه پرچم إصلاحات ساختاری را کماکان بر افراشته نگه خواهند داشت . اما بسیار حیف است اگر سرمایه‌ای که در جریان مذکور انباشته شده است، بر باد برود. آقای خاتمی با غش کردن پیش هنگام به سوی گزینه نخست، خیمه بحران زده اصلاح‌طلبان را در معرض فروپاشی قرار می‌دهند. آیا اصلاح‌طلبان پیگیر به از دست دادن خاتمی تن خواهند داد؟

به دلایل زیادی، انشعاب در میان اصلاح‌طلبان اجتناب ناپذیر شده است. باورمندان به إصلاحات ساختاری نباید به دنباله روی از خاتمی و یا واگذاری او به اردوی تسلیم‌طلبان تمکین کنند. اگر نمی‌توان بر هراس خاتمی از اصلاحات ساختاری فائق آمد، شاید سکوت خاتمی گزینه مطلوب تری برای همه باشد. آقای خاتمی می‌توانند در آینده ایران نقش بی‌بدیلی باز کنند. ایشان می‌توانند در چالش میان تسلیم طلبان و اصلاح‌طلبان پیگیر، بی‌طرفی پیشه کنند. یک بار دیگر به دماوند بروند و در خفا به جمهوری اسلامی رای بدهند و همه اعتبار خود را در بازی خطرناک و بی‌سرانجام جلوگیری از «انحلال مردم» خرج نکنند. مردم منحل نمی‌شوند. اما شخصیت‌ها به راحتی می‌توانند بسوزند. فقط هم نوایی با دشمنان خارجی نیست که به نابودی سرمایه اجتماعی منجر می‌شود. «دشمن ما همین جاست!» و زخم اسدالله لاجوردی و سردار رشید اسلام نامیدنش، هنوز تازه است.